Archive for آوریل 4th, 2017
مردانی که آگاه نیستند، زنانی که فرار میکنند
گفتگویی با جلوه جواهری؛ «…در تمام این سالها بهترین موقعیت شغلی من همان کار اول در محیط دانشگاه بوده است. اگر در آن زمان میدانستم که حمایت مناسبی از زنان و حقوقشان در سطوح مدیریتی و حراست دانشگاه وجود دارد، شاید من هم توان مقابله را پیدا میکردم و تهدیدهای افراد مقابل را نادیده میگرفتم و میتوانستم شیوهای غیر از فرار همیشگی را برای برخورد با چنین شرایطی انتخاب کنم…» ادامه مطلب »
این ١٠ زن
خبر این است؛ هر ١٠ نفر داوطلب انتخابات شورای اسلامی شهر و روستا یک روستا در شهرستان خاش استان سیستانوبلوچستان زن هستند. همین خبر کوتاه آنقدر جذابیت دارد که ابعاد مختلف آن را هرچند کوتاه بررسی کنیم که چطور ١٠ زن در یک روستا در شهرستانی دور از پایتخت بدون حضور حتی یک مرد برای شورای روستای خود پا پیش میگذارند… ادامه مطلب »
خواب بودم که شوهرم دادند!
روایتی از زندگی یک کودک همسر و تشابهاش با روایتهای دوران قجری: خواب بودم که شوهرم دادند. صبح که از خواب بیدار شدم مادرم گفت: دیشب برایت خواستگار آمد و شوهرت دادیم. آن موقع ۱۱ سال (متولد ۱۳۵۰) داشتم. چهارده سالم بود که بچهدار شدم. مثل عروسک با بچهام بازی میکردم، من که از بچهداری سردر نمیآوردم. نه کودکی کردم، نه جوانی… ادامه مطلب »
حلقه طلایی
به حلقه طلایی دستش نگاهی انداخت یاد روزی افتاد که تصمیم گرفت حلقهاش، علیرغم تعجب اطرافیان، طلایی باشد تا شاید در دنیای قوانین نانوشته مردانه راهی باز شود برای لحظهای امنیت بیشتر! یعنی وقتی در صف نانوایی یا صندوق فست فود و سوپر مارکت ایستاده، وقتی از اتوبوس پیاده میشود و صف زنانه و مردانه به هم گره میخورد، شاید آزارگر با نگاهی به دستش، فکر کند حلقه واقعی است و پشیمان شود و دستش را پس بکشد٬ شاید به خاطر این حلقه درباره سینهها یا باسنش دیگر چیزی نشنود! ادامه مطلب »