Archive for آذر ۹ام, ۱۳۹۷
ما ایدز داریم؛ فقط همین
«مردم لگدم میزدند»، «مثل یک قاتل بیرونم کردند»، «۱۰ سال کارتنخواب بودم»، «میدانید! بیشتر حرف مردم آدم را اذیت میکند» و… اینها گوشهای از درد دلهای مادران حامی سلامت است؛ زنانی که باید کولهباری از نداری، بیکسی و البته ایدز را یکهوتنها به دوش کشند…تفاوتشان با آدمهای دیگر، خوردن روزی یک قرص است و البته انگ و قضاوتی که با کلام یا نگاه دیگران نیششان میزند. این زنان ایدز دارند،.. / ادامه مطلب »
انتشار کتاب «نگرشی انتقادی به توسعه جماعتمحور»
در پیش گفتار مترجم بر این کتاب چنین آمده است: ما در زمانهای پیچیده به سر میبریم که نیازمند تفکری پیچیده از پایین به بالاست تا بتوان به سیاستهایی پرداخت که از بالا به پایین دیکته میشوند. حقوقی که خانوادههای کارگر بهسختی فراچنگ آورده بودند از کف میروند، به همان شتابی که محیط زیست رو به نابودی میرود…/ ادامه مطلب »
شیرین عبادی: دادگاه قتلهای زنجیرهای عروسکبازی و خیمهشببازی بود
امکانات اساسی با توجه به ساختار قانون اساسی ایران وجود نداشت. برای اینکه شما هر چهقدر پیش بروید نهایتا میرسید به رهبر و رهبر هم بالای سه قوه قرار دارد. طبق گفته عاملان قتلها رهبر خبر داشتهاند و رهبر به نادرستی این جریان را مطرح میکرد که {متهمان} از اسرائیل آمدهاند و این کارها را کردهاند یا شادروانان پروانه (اسکندری) و داریوش فروهر هر چند منتقد بودند اما محارب نبودند و دلیل قانع کنندهای برای کشتن آنها در میان نبود. در مورد مختاری و دیگران هم میگفتند این آدمها گمنام بودند ../ ادامه مطلب »
بیست و ششمین روز اعتراضات کارگران هفتتپه؛ تداوم بی خبری از وضعیت بازداشت شدگان
امروز جمعه در بیست و ششمین روز متوالی اعتراضات کارگران هفتتپه، جمعی از کارگران این مجتمع در شهر شوش در اعتراض به برآورده نشدن مطالباتشان، دست به تجمع اعتراضی زدند. اسماعیل بخشی و سپیده قلیان که در تاریخ ۲۷ آبانماه در جریان این تجمعات بازداشت شده بودند کماکان در بازداشت مانده و علی نجاتی عضو سندیکای کارگران مجتمع نیشکر هفتتپه نیز از روز گذشته در بازداشت به سر می برد. خواسته اصلی کارگران هفتتپه ”لغو خصوصی سازی، واگذاری شرکت به بخش دولتی، آزادی کارگران زندانی و پرداخت دستمزدهای معوقه” است…/ ادامه مطلب »
اعتراض علیه گرانی، حق بود یا جرم؟ / گزارش نرگس محمدی از اوین
آیفون زنگ می خورد. ورودی جدید داریم. برای آوردن زندانی به دفتر بند فرا خوانده می شوم. وقتی وارد دفتر شدم پیرزنی عصا در دست دیدم. لرزش دستانش مشهود بود. لبخندی معنادار برلب داشت. پرسیدم مادر جانم چند ساله اید؟ گفتند بالای ۸۰سال. گویی به زمین کوبیده شدم. گفت مادر جان ۲ماه است در انفرادی بودم آنجا لرزش دستانم زیاد شده. شرایط سختی بود. بغض در گلو دستانش را به آرامی می فشارم…/ ادامه مطلب »