بیکار بنشینیم اتفاقی نمیافتد
این گروه خودجوش به کودکان کار کمک می کند
میدانید معمولاً منتظریم دستی از آستین کسی بیرون بیاید و کاری کند. به نظرمان کسی که باید حواسش به این مسائل باشد، ما نیستیم اما بین ما کسانی هستند که بدون غر زدن خودشان دست به کار میشوند و راه میافتند و منتظر کسی نمیمانند. یکی لباس و لوازمالتحریر بچهها را تأمین میکند، یکی به زنان سرپرست خانوار کمک میکند شغلی پیدا کنند و یکی هم به کسانی که شاید ماه تا ماه غذای درست و حسابی نمیخورند غذا برساند.
***
میدانید معمولاً منتظریم دستی از آستین کسی بیرون بیاید و کاری کند. به نظرمان کسی که باید حواسش به این مسائل باشد، ما نیستیم اما بین ما کسانی هستند که بدون غر زدن خودشان دست به کار میشوند و راه میافتند و منتظر کسی نمیمانند. یکی لباس و لوازمالتحریر بچهها را تأمین میکند، یکی به زنان سرپرست خانوار کمک میکند شغلی پیدا کنند و یکی هم به کسانی که شاید ماه تا ماه غذای درست و حسابی نمیخورند غذا برساند. محمد بخشی یکی از همینهاست. کار سختی را شروع کرده که دوستش دارد؛ تأمین غذای کودکان کار.
محمد ۳۶ ساله است و حسابداری خوانده. کارش مدیریت سرمایه است اما کنارش تورهای آفرودی و طبیعتگردی هم برگزار میکند. کارش برای کودکان کار از همین سفرها و از یک سال و نیم پیش کلید خورد. بخشی از سودی که از برگزاری این سفرها برایش میماند به بچههای کار اختصاص میداد و برایشان شیر و کیک میخرید.
البته دورا دور با مؤسسهای در ارتباط بود که برای بچههای کار در یکی دو مدرسه در شوش تهران کلاس برگزار میکرد و نمیگذاشت از مدرسه دور بمانند. کم کم محمد و دوستانش که هر روز جدیتر به این کار فکر میکردند به کودکان کار نزدیکتر شدند: «سعی کردیم منظمتر و جدیتر کمک کنیم. کودکان کار مشکلات تغذیهای زیادی دارند. بیشترشان سوءتغذیه دارند و از لحاظ ویتامینی خیلی ضعیفند و چند ماه یک بار میوه نمیخورند. کسی نیست به این بچهها برسد. همه تلاشمان این بود و هست که تا حدودی این سوءتغذیه را برطرف کنیم. هرهفته به آنها شیر و کیک و هر دو هفته یک بار میوه میدهیم. یک یا دوبار در ماه هم غذای گرم به دستشان میرسانیم.»
محمد این کار را همراه سه، چهار نفر از دوستانش انجام میدهد؛ دوستانی که کم کم در همین مسیر پیدا کرده و الآن تقریباً یک گروه تشکیل دادهاند. آنها هم قبلاً خودشان به بچههای کار کمک میکردهاند. مثلاً یکی میوه به کودکان کار میداده و یکی دیگر در کرج غذا تهیه میکرده و بینشان پخش میکرده. بعد در همین راه همدیگر را شناختهاند و جمعی خیرخواهانه را تشکیل دادهاند که وابسته به هیچ خیریه و مؤسسهای نیستند و همه چیز را خودشان به گردن گرفتهاند. خودش میگوید: «ما منتظر نماندیم. نمیشود معطل کسی ماند. گفتیم اگر به ۵ بچه مواد خوراکی برسانیم بهتر از این است که به هیچ کدامشان چیزی نرسد. حداقل خیالمان راحت است که این چند بچه اگر چند روز است غذای خوب نخوردهاند امشب یک غذای کامل میخورند.»
مثل یک هدیه
آنها چهارراههای تهران را خوب شناختهاند؛ چهارراههایی که کودکان کار پشت چراغ قرمزهای آنها شیشه ماشینها را میشویند یا گل میفروشند و اسپند دود میکنند. مثلاً میدانند هرچه به سمت مرکز شهر و خیابانهایی مثل شهید بهشتی و فاطمی نزدیک شوی بیشتر آنها را میبینی. بچهها را به صورت خاص و تک تک شناسایی نکردهاند اما یا از همان مؤسسهای که هنوز هم با آنها در ارتباط هستند کمک میگیرند یا در همان چهارراهها غذا و خوراکی را به دستشان میرسانند.
علاوه بر سود همان سفرهای آفرودی و طبیعتگردی از مردم هم کمک میگیرند. محمد میگوید: «کسانی که با گروه ما سفر میآیند گاهی خودشان پولی را که برای این کار در نظر گرفتهاند به ما میدهند و گاهی هم در صفحه اینستاگراممان فراخوان میگذاریم که مثلاً برای کاری کمک لازم داریم. بعد کسانی که ما را دنبال میکنند اگر دوست داشته باشند پول واریز میکنند. حساب و کتابمان هم مشخص است که مشکلی پیش نیاید. پولهایی که واریز شده و خرجهایی که برای همین کار کردیم، فیشهایش را در صفحه منتشر میکنیم تا همه بدانند و جای سؤال و شکی باقی نماند.»
از محمد میپرسم استقبال مردم خوب است و کمک میکنند؟ میگوید: «از جهتی بهتر شده. کسانی هستند که مبالغ زیادی به دستمان میرسانند. مثلاً میخواستیم لوازمالتحریر برای بچهها تهیه کنیم و یک نفر ۵ میلیون تومان به حسابمان واریز کرد اما تعداد افرادی که کمک میکنند کم شده. شرایط اقتصادی امروز مردم نمیگذارد زیاد در این کارها مشارکت کنند. قبلاً وضع صندوقمان بهتر بود و مثلاً هرهفته به بچهها میوه میدادیم اما دیگر مثل قبل نمیتوانیم این کارها را انجام دهیم.»
کار محمد و دوستانش به تهیه غذا و میان وعده برای کودکان کار محدود نشده است. آنها بچههایی را در ملارد کرج شناسایی کردهاند که در شرایط سختی زندگی میکنند و در خانوادههایی زندگی میکنند که پدر و مادرشان یا معتادند یا زندانی. مشکلات مالی زیادی دارند و گروه کوچک محمد برای آنها با توجه به زمان و نیازهای آنها وسایلی تهیه میکنند. مثلاً نزدیک اول مهر برایشان لوازمالتحریر بردند یا چون دیدند کفش مناسب ندارند با همین کمکهایی که دریافت میکنند برایشان کفش خریدند.
البته خیلی وقتها هم کمکهایی که میگیرند نقدی نیست: «سعی میکنیم از مردم کمکهای دیگری هم بگیریم. مثلاً یکی پنیر میان وعده بچهها را تأمین میکند یا یکی میوه میخرد و برایمان میآورد. در دهه اول محرم هیأتهایی بودند که به دستمان غذای گرم رساندند و بین بچهها پخش کردیم. مردم خودشان میآیند و موقع پخش کمکها، بچههای کار را میبینند. تماس و ارتباط با بچهها برای خودشان هم خوب است.»
او در این کمکها رفتارهایی از کودکان کار دیده که باعث شده این بچهها برایش عزیزتر شوند. بچههایی که غذا نمیگیرند و میگویند غذا خوردهاند تا بچه دیگری هم بتواند غذا بخورد. بچههایی که وقتی میبینند محمد و دوستانش میخواهند غذا و میان وعده بینشان پخش کنند سعی میکنند کمک کنند و با همان جثههای کوچک بستههای خوراکی را جابهجا میکنند.
محبتی که کودکان کار برای هر کمک نثار محمد و دوستانش میکنند آنها را بیشتر ترغیب میکند تا کارشان را ادامه دهند. حس خوبی که خیلیهایمان این روزها دنبالش هستیم و پیدایش نمیکنیم. او میگوید: «وقتی کسی به این بچهها کمک میکند آنها جذبش میشوند. خیلی ذوق میکنند. صف میبندند و جمع میشوند تا خوراکیها را از دستمان بگیرند. همین شیر و کیک ساده برایشان مثل هدیه است، اما ندیدهام برای گرفتن خوراکیها دنبالمان راه بیفتند و بگویند کمکمان کنید. از دیدنشان هم خوشحال میشوم و هم ناراحت. وقتی میبینم با این سن و سالشان از ۵، ۶ بعد از ظهر تا دیروقت روی پا سر چهارراهها میایستند و کار میکنند ناراحت میشوم. خودم بچه دارم و دیدن این تصویرها اذیتم میکند. برای همین دوست دارم کمکشان کنم و میدانم اگر بیکار بنشینیم اتفاقی نمیافتد.»
یگانه خدامی – ایران
۲۳ مهر ۹۷