زندگی زیر سایه خشونت
تا زمانی که با مینو در فضای فیسبوک آشنا نشده بودم، نمیدانستم فسخ مدت زمان عقد موقت فقط در حیطه اختیارات مرد است. بدین معنا که اگر شما در جریان رابطهای که به عنوان عقد موقت یکساله آن را به ثبت رساندهاید، ناگهان متوجه شوید اشتباه کردهاید، مثلا با یک فرد آزارگر و خشونتگر همبستر و همخانه شدهاید و طرف مقابلتان بیمار روانی است و روحیه آزاررسان دارد، باز هم باید منتظر باشید تا او به پایان آن رابطه رضایت بدهد…/
******
تا زمانی که با مینو در فضای فیسبوک آشنا نشده بودم، نمیدانستم فسخ مدت زمان عقد موقت فقط در حیطه اختیارات مرد است. بدین معنا که اگر شما در جریان رابطهای که به عنوان عقد موقت یکساله آن را به ثبت رساندهاید، ناگهان متوجه شوید اشتباه کردهاید، مثلا با یک فرد آزارگر و خشونتگر همبستر و همخانه شدهاید و طرف مقابلتان بیمار روانی است و روحیه آزاررسان دارد، باز هم باید منتظر باشید تا او به پایان آن رابطه رضایت بدهد.
ماده ۱۱۳۹ قانون مدنی به صراحت حق جدایی را از زن در جریان ازدواج موقت سلب میکند.
ازدواج موقت نوعی رابطه زناشویی است که به آن صیغه هم میگویند. این شکل رابطه به علت ویژگیهای خاصی که داراست از جمله به این علت که معمولا رابطه زوجیتی است که در حاشیه زندگی واقعی افراد و به شکل پنهانی شکل گرفته، محل بروز خشونت و عدم مسوولیتپذیری فردی و اجتماعی است.
با نگاهی به اخبار و حوادث رسانهها میتوان دریافت که علاوه بر ایراد حقوقی و انسانی، از جمله زیر سوال بردن شان و کرامت زن و تبدیل کردن او به یک ابژه و ابزار جنسی برای لذتجویی کوتاه مدت، این شکل از رابطه زمینهساز و گریزگاهی مناسب برای نادیده گرفتن قانون وعدم مسوولیتپذیری فردی، اجتماعی و بروز خشونت خانگی پنهان است.
مینو آنقدر در زمان ازدواج موقت درد کشیده که قادر نیست با وجود گذر چند سال از این ماجرا، به وضعیت عادی برگردد. او میگوید بابک آشکارا یک بیمار پارانویید بود. آنها همدیگر را یک روز بارانی در یک کافه دلپذیر در یکی از فرعیهای خیابان انقلاب دیدند. مینو مثل موش آب کشیده شده بود. بابک که پشت میز بغلی نشسته بود، یک حوله تمیز و کوچک به مینو تعارف کرد و پرسید میتواند آنجا بنشیند. همان روز اول با سرعتی باورنکردنی با هم صمیمی شدند. نیمساعت بعد مینو فهمید او یک دندانپزشک غمگین است که دارد از همسرش جدا میشود. یک ماه بعد بیآنکه خانوادهاش در جریان باشند با هم خطبه عقد یکساله خواندند.
مینو چند سالی بود که مستقل زندگی میکرد. در یک گالری معروف کار میکرد و بقیه وقتاش را با دوستاناش میگذراند، کتاب میخواند یا به سینما میرفت. قرار شد اگر به خوبی با هم کنار آمدند،به ازدواج دائم فکر کنند. اما ماه عسلشان فقط یک هفته بود. اولین روز هفته دوم، شک و تردیدها و خشونتهای پس از آن شروع شد. مینو که یک عمر آزادانه زندگی کرده بود حالا باید بابت هر برنامه کوچکاش توضیح میداد. بابک روزها میرفت مطب و بقیه وقتش را هم با دو فرزندش میگذراند. هفتهای یک شب هم پیش مینو بود اما انتظار داشت مینو به جز آن یک شب، بقیه روزهای هفته در خانه را ببندد و با هیچکس معاشرت نکند.
هنوز دو ماه از آن همخانگیشان نگذشته بود که تمام جان مینو از شدت ضربههای وارده درد میکرد. آقای دندانپزشک هر بار به قصد مرگ مینو را میزد و بعدش پشیمان میشد و به التماس میافتاد. مینو بسیار اتفاقی همسر اول بابک را دید و تازه آنجا فهمید که دلیل جدایی او هم همین بدگمانیها و خشونتها بوده است . مراجعه چندباره مینو به دادگاه برای جدایی و فسخ ازدواج موقت بیفایده بود. هر بار از مشاور مستقر در دادگستری سوال میکرد چطور ممکن است برای فسخ یک رابطه بیمار که درقانون هم دیده شده و برایش تبلیغات گسترده انجام میشود،هیچ تمهیدی اندیشیده نشده باشد؟ آنها میگفتند فسخ و بخشش مدت باقیمانده درعقد موقت فقط بر عهده مرد است. مینو باید صبر میکرد تا مدت تعیینشده به اتمام برسد. ده ماه متوالی در اوج خشونت و درماندگی در آن رابطه ماند اما ناچار به سکوت بود، چون نمیخواست پدر و مادر پیرش در جریان اشتباهاش قرار بگیرند. کتک میخورد و سکوت میکرد، به این امید که سرانجام یک سال موعد ازدواج به پایان برسد. کسی نمیداند در آن یک سال چه بر مینو گذشت. خودش که هرگز آن یک سال جهنمی را از خاطر نمیبرد.
ماهرخ غلامحسینپور – خانه امن
۲۵ آبان ۹۷