دو روایت از خشونت خانگی علیه زنان
از وقتی یادم بود همیشه محدود بودم. حتی برای مدرسه رفتن هم تنها نمیتوانستم برم. وقتی ۱۸ سالم شد با اولین خواستگار ازدواج کردم. شوهرم از برادرم بدتر بود…/ همسر افسانه کمکم نسبت به افسانه سرد شد و خیانت میکرد. افسانه با وجود اینکه از این قضیه با خبر بود هیچ کاری نمیتوانست بکند.
***
ـ شوهرم خیلی بددل است
از وقتی یادم بود همیشه محدود بودم. حتی برای مدرسه رفتن هم تنها نمیتوانستم برم. وقتی ۱۸ سالم شد با اولین خواستگار ازدواج کردم. شوهرم از برادرم بدتر بود. وقتی که خانه دوستم میرفتم، دوستی که پسرش همکلاس پسرم بود، میآمد و پشت خانه دوستم کشیک میکشید ببینه من چی کار میکنم. خیلی آدم بددلی بود. اگر مثلا موقع خرید به سوپری محل لبخند میزدم، دعوا و کتک کاری راه میانداخت.
یک روز موقع کفش خریدن به دلیل خنده ای که به خاطر مدل کفشی که فروشنده بهم داد زدم، همانجا جلوی همه زد تو گوشم. جلو همه احساس تحقیر شدن کردم. و الا یک بچه دیگر دارم.
وقتی دوستاش رو می آورد خانه، من باید در اتاق باشم تا آنها بیرون بروند. حتی برای دستشویی رفتن که خیلی میشم. یک بار مجبور شدم در ظرف بچهام دستشویی کنم.
#حبس_خانگی #خشونت_جسمی #خشونت_اجتماعی #بدبینی
goo.gl/Ads4na
? روایت ارسال شده از #کرج به کانال کارزار منع خشونت خانوادگی
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ـ مجبور است به خاطر فرزندش تحمل کند
افسانه در گذشته با همسر خود دوست بود و بعد ازدواج کردند. در ابتدای زندگی مشترک رابطهی خوبی داشتند. اما بعد از گذشت چند سال، بچهدار نمیشدند. بعد از مداوا بچهدار شدند.
همسر افسانه کمکم نسبت به افسانه سرد شد و خیانت میکرد. افسانه با وجود اینکه از این قضیه با خبر بود هیچ کاری نمیتوانست بکند.
کمکم همسرش معتاد شد و بخاطر هر چیزی افسانه را کتک میزد و یا از خانه بیرونش میکرد. افسانه حتی یکبار خواست شکایت کند اما همسرش تهدیدش کرد که اگر تو چیزی بگویی طلاقت میدهم و بچه را هم از تو میگیرم و نمیزارم دیگه ببینیش.
فرزند آنها اکنون نقطه ضعف افسانه شده و مجبور است این کتکها و خیانت و اعتیاد همسرش را تحمل کند.
#خشونت_جسمی #اعتیاد #خیانت #حضانت_فرزندان #خشونت_روانی
goo.gl/SvNNZ5
? روایت ارسال شده از #کرج به کانال کارزار منع خشونت خانوادگی
۱۶ آدر ۹۷