امروز:   فروردین ۳۱, ۱۴۰۳    
ما زنان در شبکه های اجتماعی
آوریل 2024
د س چ پ ج ش ی
1234567
891011121314
15161718192021
22232425262728
2930  
آخرین نوشته ها

پدرم باعث شد در کودکی ازدواج کنیم

یکی از قربانیان کودک همسری:  بعد از این همه سال وقتی به زندگی‌ام نگاه می‌کنم جز بدبختی، فقر و ناخوشی چیزی یادم نمیاد، سیزده ساله بودم و غرق در دنیای بچگیم که به زور مرا سر سفره عقد با پسرخاله ۳۰ ساله‌ام نشاندند، از یک سالی که با شوهرم زندگی کردم جز کتک و فحاشی چیزی یادم نمیاد. من شوهرداری بلد نبودم و پسرخاله‌ام هم بداخلاق و کم طاقت برای همین همیشه از خانه ما صدای دعوا و کتک کاری شنیده می‌شد تا بالاخره توانستم به خانواده‌ام بفهمانم که من در این زندگی امنیت جانی ندارم و از آن زندگی جهنمی خودم را خلاص کنم…

این بخشی از صحبت‌های گل پری زن ۴۵ ساله ای‌ست که در ۱۳ سالگی به دلیل فقر و نداری خانواده‌اش قربانی کودک همسری شده است. با او گفت‌و‌گویی کردیم که می‌خوانید:
گل پری از سن و سالت بگو و این‌که اهل کجایی؟
من متولد سال ۵۲ هستم و تو یکی از روستاهای کرمانشاه به دنیا اومدم ولی الآن کرمانشاه زندگی می‌کنم.
یعنی الآن ۴۵ ساله هستی، چند ساله بودی که ازدواج کردی و اصلاً آمادگی ازدواج را داشتی؟
وقتی ۱۳ ساله بودم به خاطر بی‌فکری و فقر و تنگدستی پدرم به عقد پسرخاله ۳۰ ساله‌ام که کشاورز بود دراومدم آمادگی که هیچ من اصلاً از ازدواج و عروسی هیچی نمی‌دونستم.
تو که می‌گی از عروسی و ازدواج چیزی نمی‌دونستی پس یعنی با وظایف همسرداری هم آشنایی نداشتی؟
نه اصلا‍ً، اتفاقاً یکی از دلایل کتک خوردنم همین موضوع بود و شوهرم که روستایی بود فرهنگم نداشت و اخلاقشم که اینقدر بد بود که به جای این‌که صبور باشه به هر بهانه‌ای منو به باد کتک می‌گرفت و فحاشی می‌کرد.
پس یعنی تو اون زندگی خیلی اذیت شدی، چند سال با پسرخاله‌ات زندگی کردی؟
یک سال با شوهرم زندگی کردم و تمام مدت فقط کتک خوردم خیلی تلاش کردم به خانواده‌ام بفهمونم که امنیت ندارم تا بذارن من طلاق بگیرم که بالاخره تونستم جدا بشم اما برگشت به خونه پدری هم بدبختی‌های خودش را داشت. خیلی سختی کشیدم، خیلی از این و اون حرف شنیدم حتی از پدرم. من اصلاً نمی‌خواستم ازدواج کنم منو به زور شوهر داده بودن.
خب پدرت برای چی تو سن پایین شوهرت داد، آیا از ازدواج تو با پسرخاله ات پولی عایدش شده بود؟
به خاطر فقر و نداری شوهرم دادن، خانواده‌ام چون شوهرم فامیل بود اصلاً شیربها هم نگرفتن، گفتن فامیله زشته البته بگم من جهیزیه هم نداشتم پدرم فقط می‌خواست از دستم راحت بشه.
خب بعد ازاین‌که به خونه پدری برگشتی شرایطت چطور بود؟
وقتی برگشتم خونه پدری خیلی سختی کشیدم چند سالی که اونجا زندگی کردم از اطرافیان خیلی حرف شنیدم از پدرم چقدر بی‌احترامی دیدم، از ازدواج متنفر شده بودم اما وقتی حدوداً ۱۶ یا ۱۷ سال داشتم دوباره به خاطر نداری و فقر مجبورم کردن به عقد پسری حدوداً فکر کنم ۲۸ ساله که جوشکار بود دربیام.
زندگیت با شوهر دومت چطوره آیا از روند زندگی الانت راضی هستی؟
ازدواج دوم من باز هم ناموفق بود و بعد از بیست سال زندگی از شوهرم جدا شدم البته بگم یک سال اول همه چی خوب پیش رفت، هم اخلاق شوهرم خوب بود و هم این‌که کار و درآمد داشت، اما بعد از یک سال شوهرم رفت سمت مواد که همین موضوع زندگی منو سیاه کرد. تمام وسایل خونه رو برای تهیه مواد می‌فروخت، چند بارم هم به جرم حمل مواد گرفتنش.
پدرت تو ازدواج دوم بازهم پولی تحت عنوان شیربها نگرفت؛ جهیزیه چی باز با خودت جهیزیه نبردی؟
مامانم نذاشت پدرم شیربها بگیره گفت غریبه هستن زشته به دخترمون سرکوفت می‌زنن. مامانم گفت اگه پونصد تومن شیربها بگیریم باید پونصد تومن دیگه هم بذاریم روش جهیزیه بگیرم ولی چون مامانم مطمئن بود پدرم پول شیربها رو خرج می‌کنه و نمی‌تونیم جهیزیه هم بگیریم گفت آبرومون می‌ره برای همین نذاشت پدرم شیربها بگیره، جهیزیه هم اصلاً پدرم به فکر نبود ولی مامانم بنده خدا یک دست رختخواب و ۶ تا بالشت و قاشق و چنگال برام گرفت. البته بگم پدرم حتی برای پسراشم هیچ کاری نکرده.
از این ازدواج فرزندی داری؟
بعد از دوسال صاحب یک پسر شدم که الآن سال آخر دبیرستانه و پسر دومم که چند سال بعد از ازدواج بدنیا اومد الآن کلاس چهارم دبستانه.
سعی کردی شوهرت را ترک بدی یا این‌که وقتی رفت سمت مواد بلافاصله ازش جدا شدی؟
نه من تو این زندگی خیلی تلاش کردم چند بار کمپ ترک اعتیاد بستریش کردم اما هر بار بعد از چند روز پاکی دوباره سمت مواد می‌رفت دیگه طوری شده بود که چندین بار به جرم حمل مواد گرفتنش بار اول که افتاد زندان سه سال طول کشید و تو این مدت چون درآمدی نداشتم با سبزی پاک کردن و کار تو خونه‌های دیگران زندگی مو می‌گذروندم. من تا همین الانم یه نونم حتی از خواهر خودم نگرفتم، سعی کردم خودم زندگیمو بچرخونم.
چطور شد بعد از این همه تلاش برای حفظ زندگیت تصمیم به جدایی گرفتی آیا پسراتم با طلاق موافق بودند؟
بیست سال با شوهرم زندگی کردم اما اون دیگه آبروی ما رو برده بود. هر بار یه تیکه از وسایل خونه را برای تهیه مواد می‌فروخت. این اواخرم دیگه فقط تریاک مصرف نمی‌کرد، شیشه هم اضافه شده بود. یه بار شوهرم بساط مواد رو کنار دستشویی تو حیاط پهن کرده بود که همکلاسی پسرم اومده بود دم خونمون باهم برن مدرسه که به پسرم می‌گه این بوی گند چیه از خونتون میاد، وقتی پسرم از مدرسه برگشت بهم گفت بابا دیگه آبروی ما رو تو محل برده. پسرم گفت دیگه نمیشه اینجوری زندگی کرد تورو خدا تمومش کن مامان، دیگه پسرام صداشون درومده بود. شوهرم با بچه‌ها هم دعوا و مرافه داشت، برای همین مجبور شدم برای طلاق اقدام کنم، بالاخره سال ۹۳ با توجه به پرونده‌هایی که تو دادگاه داشت تونستم غیابی طلاق بگیرم.
گل پری اگر خودت دختر داشتی با این همه سختی که خودت کشیدی اجازه می‌دادی تو سن پایین ازدواج کنه؟
اصلاً نمی‌ذاشتم اگر دختر داشتم باید درس می‌خوند باید برای خودش شغل خوبی پیدا می‌کرد بعد با یه پسر خونواده دار و خوب ازدواج می‌کرد، من خودم خیلی دوست داشتم درس بخونم اما پدرم نذاشت، پدرم آینده ما رو سیاه کرد.
خودت تا کلاس چندم درس خوندی دوست داشتی درستو ادامه می‌دادی؟
تا کلاس پنجم درس خوندم اونم پدرم منو مدرسه نفرستاد که وقتی خودم بزرگ‌تر شدم و فهمیدم باید مدرسه برم همین ۵ کلاس رو هم نهضت سواد آموزی رفتم. دوست داشتم درس بخونم اما خانوادم نذاشتن و منو به زور شوهر دادن الانم که دیگه سن و سالی ازم گذشته.
گل پری با تمام سختی‌هایی که کشیدی الآن از پدرت راضی هستی؟
نه والا هیچ راضی نیستم خدا از سر تقصیراتش نگذره، نه این‌که پشت سرش بگم جلو روشم گفتم من ازش راضی نیستم همیشه هم بهش می‌گم تو ما رو اینطوری کردی آخه  خواهرم هم مثل خودم تو سن پایین مجبورش کردن شوهر کنه اما پدرم اصلاً راجع به این تصمیمات پشیمون نیست و همش می‌گه به من چه درصورتی که اگر پدرم مثل الآن من که برای زندگی و آینده بچه هام زحمت می‌کشم کار می‌کرد و زحمت می‌کشید ما مجبور نمی‌شدیم تو سن پایین شوهر کنیم و بدبخت شیم، من پدرمو نمی‌بخشم.
اشاره کردی که خواهرتم تو سن پایین ازدواج کرده میشه کمی راجع به ازدواج خواهرت برام بگی؟
خواهرم وقتی ۱۳، ۱۴ ساله بود مجبور شد به خاطر فقر و نداری با یه پیرمرد ازدواج کنه و هووی یه زنه دیگه بشه، هووش اینقدر باهاش بدرفتاری کرد که اونم مجبور شد از شوهرش جدا بشه ما پدر متینی نداشتیم که اجازه بده ما درس بخونیم یه خواهر دیگه هم دارم که تو سن ۱۷، ۱۸ سالگی به خاطر فشارهای عصبی که برای فقر و نداری و اجبار برای ازدواج بهش وارد شد سکته مغزی کرد و یک ماه تو بیمارستان تو کما بود و یه طرف بدنشم لمس شد الانم که دو تا دستاش ناقصه، خواهرم دوست داشت بره مدرسه درس بخونه اما پدرم کاریش کرد که سکته بکنه، ما همیشه دخترعموهامونو که می‌دیدیم حسرت می‌خوردیم وضع زندگی فامیلامون از ما بهتر بود همین باعث می‌شد ما همیشه حسرت بخوریم.
با این توضیحاتی که راجع به خودت و خواهرات دادی پس یعنی ازدواج تو سن پایین تو فامیل شما رواج داره؟
نه تو فامیل ما دخترا تو سن ازدواج ۱۷، ۱۸ سالگی ازدواج می‌کنن مگر این‌که یه خانواده خوب بیاد خواستگاری که دخترا تو سن پایین ازدواج کنن. اونم نه ۱۳ سالگی، فقط خانواده ما بخاطر فقر و نداری دخترا رو تو سن پایین شوهر می‌دن حتی الانم برادرزاده‌ام که ۱۶ سال سن داره رو به پسرخاله‌اش شوهر دادن، دختربرادرم داشت درس می‌خوند ولی شوهرش دادن.
خودت که تجربه تلخ ازدواج تو سن پایین رو داشتی سعی نکردی برادرتو قانع کنی که دخترشو شوهر نده؟
چرا سعی کردم هم من هم مامانم گفتیم بذار درسشو بخونه اما برادرم گفت به شما ربطی نداره و به حرف ما گوش نداد، پدر و برادرم فرهنگ و مغز ندارن.
الان هزینه‌های زندگیتو چه‌جوری تأمین می‌کنی شخصی هست که بهت کمک کنه یا از ارگانی کمک می‌گیری؟
سه تا مشتری دارم که روزهای یکشنبه، دوشنبه و سه‌شنبه کارهای نظافت خونه هاشون رو انجام می‌دم براشون سبزی پاک می‌کنم یارانه هم می‌گیرم اما این پول‌ها کفاف خرج زندگیمو نمی‌ده، البته دو ماه هم هست کمیته امداد ماهی ۲۰۰ هزار تومان برام واریز می‌کنه اما اونا هم می‌گن نمی‌تونن به‌طور دائم منو تحت پوشش بگیرن باز خدا خیرشون بده خیرین رو که هر وقت گره‌ای تو کارم بیفته کمکم می‌کنن.

الهه زارعی، خبرنگار
ایران ـ ۲۱ فروردین ۱۳۹۷

نظرات بسته است

جستجو
Generic selectors
Exact matches only
Search in title
Search in content
Post Type Selectors
آرشیو مطالب قدیمی