امروز:   فروردین ۱۰, ۱۴۰۳    
ما زنان در شبکه های اجتماعی
مارس 2024
د س چ پ ج ش ی
 123
45678910
11121314151617
18192021222324
25262728293031

تاریخچه سوسیالیسم فمینیستی و دیدگاه‌های نظریه‌پردازان سوسیالیست ـ فمینیست

معرفی کتاب/ «هدف فمینیسم تغییر زن یا مرد یا هر دو نیست بلکه تغییر روابط آن‌ها است. این هدف بر پایه‌ی جنبش رهایی‌بخشِ مستقل زنان تحقق خواهد یافت که استراتژی آن بیش‌تر بر پایه‌ی هم‌گامی با مردان استوار است تا جدایی‌گراییِ مطلق مردهای سوسیالیست، مثل سایر مردان، قدرت سیاسی و امتیازات اجتماعی خود را در حضور جنبش رهایی‌بخشِ مستقل زنان از دست خواهند داد. اما آن‌ها، تاکنون، نشان داده‌اند که به‌‌هرحال بیش از سایر مردان از مبارزات فمینیست‌ها حمایت می‌کنند و از نظر سیاسی به آن توجه دارند. و البته این امر نه از روی خیرخواهی و سخاوت‌مندی مردان سوسیالیست بلکه از جهان‌بینی، برنامه و اهداف سیاسی آنان ریشه می‌گیرد. از آن‌جایی که ستم جنسیتی بر زنان جزئی از ساختار سرمایه‌داری است. مبارزه برای رهایی زن و مبارزه برای سوسیالیسم نمی‌تواند جدا از هم پیش رود…

********

 

“تاریخچه سوسیالیسم فمینیستی و دیدگاه‌های نظریه‌پردازان سوسیالیست ـ فمینیست” عنوان کتابی است که آزاده شکوهی آن را ترجمه و منتشر کرده است. در پیش گفتار این کتاب مترجم با اشاره به جایگاه فمینیسم، اهمیت مطالعات زنان، نقش و کاربرد آن در عرصه سیاسی، ارتباط آن با جنبش های طبقاتی، اتنیکی بر ضرورت ترجمه ی مقالات تئوریک و کلاسیک فمینیستی به زبان فارسی تاکید کرده و نوسته است: با انتخاب این کتاب برای ترجمه می خواهم «وجهی از فمینیسم را مطرح کنم که می‌تواند منافع اکثریت عظیم زنان در ایران را نمایندگی کند و نه فقط منافع بخشی از زنان مرفه و روشن‌فکر جامعه را.»

در باره ی محتوی کتاب و نویسندگان آن در پیش گفتار آمده است: در این کتاب ابتدا مروری خواهیم داشت به تاریخچه کوتاهی از دیدگاه‌های نظریه‌‌پردازان سوسیالیست ـ فمینیست از قرن هیجدهم میلادی تا به امروز.
سپس مقاله هایدی هارتمن (اقتصاددان و پژوهش‌گر) تحت عنوان «سرمایه‌داری، پدرسالاری و جداییِ شغلی براساس جنسیت» به چاپ رسیده است.
هارتمن در این مقاله تلاش می‌کند روشن سازد چگونه تقسیم کار بر اساس جنسیت موجب فرودستی زنان در جوامع بشری شده است. او معتقد است که نظام پدرسالاری، قبل از دوره‌ی سرمایه‌داری وجود داشته است و با پیدایش سرمایه‌داری تنها خود را با آن تطبیق داده است. هارتمن با مراجعه به واقعیت‌های تاریخی نشان می‌دهد که نه تنها سرمایه‌داری بلکه اتحادیه‌های مردانه کارگری در تحکیم جدایی شغلی بر اساس جنسیت نقش داشته‌اند. هارتمن نتیجه می‌گیرد که شکل‌گیری جنسیت اجتماعی (Gerder) ناشی از جداییِ شغلی بر اساس جنسیت است.
زیلا ایزنشتاین در مقاله «ساختن یک تئوری از سرمایه‌داری پدرسالارانه و سوسیالیست فمینیسم» تلاش دارد تفاوت زنان سوسیالیست با زنان سوسیالیست ـ فمینیست را توضیح دهد. او می‌خواهد روشن کند که سوسیالیست‌ها خواهان درک و تغییر نظام سرمایه‌داری هستند در حالی که سوسیالیست ـ فمینیست‌ها برای درک وابستگی دوجانبه سرمایه‌داری و پدرسالاری و تغییر این نظام تلاش می‌کنند. ایزنشتاین به اهمیت تحلیل‌های مارکسیستی در رابطه با طبقه و تولید سرمایه‌داری تأکید می‌ورزد اما در عین به برخی دیدگاه‌های تحلیلی مارکس و انگلس انتقاد دارد و معتقد است ماتریالیسم تاریخی باید تعمیم یابد و ارتباط زنان با تقسیم کار بر اساس جنسیت و رابطه‌ی زن با تولید و تولیدمثل را در بر گیرد.
ایزنشتاین به دیدگاه‌های جبرگرایانه‌ی بیولوژیکی رادیکال فمینیست‌ها انتقاد می‌کند و به تعریف سوسیالیست ـ فمینیست و اصول بنیادین و تئوریک آن می‌پردازد.
در مقاله دیگری از هایدی هارتمن تحت عنوان «ازدواج ناخشنود مارکسیسم و فمینیسم پیش به سوی یک اتحاد پیشروتر» پدرسالاری از دیدگاهی ماتریالیستی تحلیل می‌شود.
هارتمن مقاله را با این جمله آغاز می‌کند: «ازدواج مارکسیسم و فمینیسم مثل ازدواج زن و مرد در قانون انگلیس بود.[۱] مارکسیسم و فمینیسم یکی هستند و آن یکی هم مارکسیسم است.» هارتمن معتقد است نابرابری‌های این ازدواج تصادفی نیستند و سعی در کاوش دریافتن نابرابری‌ها دارد. در این مقاله او ابتدا به دیدگاه‌های مارکسیستی از زمان مارکس و انگلس تا به امروز در رابطه با مسئله‌ی زنان علت نابرابری دو جنس می‌پردازد و تلاش می‌کند نشان دهد که مقولات مارکسیستی نقش جنسیت را نادیده گرفته‌اند (Gerder blind). در ادامه این مقاله هارتمن به طرح ایده مارکسسیسم ـ فمینیسم قابل استفاده‌تر می‌پردازد و نتیجه می‌‌گیرد زنان و مردان هردو در سرنگونی سرمایه‌داری سهیم هستند اما هر یک منافع جنس خالص یا نیز دنبال می‌کنند. معلوم نیست سوسیالیسمی که برای آن جنگیده شده برای زنان و مردان یک‌سان باشد. برای ساختن یک سوسیالیسم انسانی نیاز هست که مردان از امتیازات شخصی چشم‌پوشی کنند و زنان چون گذشته از وظایف مهم و حیاتی‌شان چشم‌پوشی نکنند بلکه بجنگند تیز و نافذ و دقیق و حتا اگر شده با تهدید.
بالاخره مبحث پایانی کتاب اختصاص به برخورد و نقد چند پژوهش‌گر سوسیالیست ـ فمینیست به نظریات هارتمن دارد و پاسخ او به این نقدها. برای مثال او سعی می‌کند به این سوالات پاسخ دهد: چرا پدرسالاری تغییر شکل می‌دهد اما نابود نمی‌شود ؟ نقش انقلابی مردان چیست؟ نقش لیبرال فمینیست‌ها چیست؟ راه‌حل‌های امروزی کدام‌ها هستند؟
مسئله‌ی فمینیسم هرگز تنها «مسئله زن» نبودن است. مسأله اصلی فمینیسم جست‌وجوی علت نابرابری زن و مرد و یافتن دلیل تسلط مرد بر زن بوده است. امید به آن که این کتاب که شامل ترجمه آثار کلاسیک و بنیادین دیدگاه‌های سوسیالیستی ـ فمینیستی است، روزنه‌‌یی باشد برای پژوهش‌گران و فعالین اجتماعی که همت به درک و تغییر نهاده‌اند.
اینجا بخش تاریخچه و دیدگاه‌های چند تن از نظریه‌پردازان سوسیالیست ـ فمینیست را می خوانید:
تاریخچه
فلورا تریستان (۱۸۴۴-۱۸۰۳) را می‌توان اولین زن سوسیالیست ـ فمینیست نامید. او از یاران سوسیالیست‌های تخیلی و نویسنده‌ی کتاب‌های پُرشماری از جمله «اتحادیه‌ی کارگری» بود که خود در خیابان‌های پاریس آن را به کارگران می‌فروخت. به گمان او هنگامی که مردان کارگر حقوق برابر برای زنان کارگر قائل شدند آن‌گاه راه را نه فقط به ‌روی سوسیالیسم بلکه به ‌روی فمینیسم هم گشوده‌اند. او می‌نویسد: «کارگران مطمئن باشید و در دفترچه‌هایتان یادداشت کنید. بیانیه‌ی حقوق زن به‌زودی منتشر می‌شود. از سنت به قانون راه می‌یابد و در عرض بیست‌و‌پنج سال در کتاب قانون فرانسه برابری مطلق زن و مرد به ثبت خواهد رسید. آن زمان برادران من، فقط آن زمان است که جامعه‌ی انسانی به وجود خواهد آمد»[۱]
در فرانسه اولین گروه سوسیالیست ـ فمینیست در سال ۱۸۷۹ در حزب کارگران فرانسه با هدف برابری کامل دو جنس در جامعه و زندگی خصوصی پا گرفت.
پاولا مینک (Paula Mink) ــ ۱۹۰۱ـ ۱۸۳۹) که از عناصر فعال کمون پاریس و از اعضای این گروه سوسیالیست ـ فمینیست بود در یکی از نامه‌هایش می‌نویسد: «ما معتقدیم خواسته‌های زنان عبارتند از رهایی از استثمار، ـ درتملک‌بودن… و به‌ویژه رهایی از سیستم تبعیض میان دست‌مزد زنان و مردان و هر آن‌چه که به ‌دنبال دارد.[۲]
آنا کولیس‌کیوف (Ann Kuiscioff ــ ۱۹۲۵ـ ۱۸۴۵) ایتالیایی یکی از بنیان‌گذاران حزب کمونیست ایتالیا نیز از زمره‌ی اولین زنان سوسیالیست ـ فمینیست بود. او عقیده داشت: «مبارزه‌ی طبقاتی هرگز مؤثر و پیروز نخواهد شد، مگر آن میلیون‌ها زنی که در بازار کار رقیب مردان هستند و مزد بسیار کم‌تری نسبت به آنان دریافت می‌کنند به آن بپیوندند. شما مردان مطمئن باشید تا زمانی که زنان جدا از جنبش عمومی اجتماعی باشند تمام امیدهای شما برای بهبود وضعیت‌تان شکست می‌خورد».[۳]
آنا از سخنان ببل که می‌گوید: «توده‌ی زنان از دو ستم رنج می‌برند یکی ستم سرمایه و دیگری وابستگی اقتصادی ـ اجتماعی به مرد و هدف فقط برابری زن و مرد نیست. وابستگی انسانی به انسان دیگر و جنسی به جنس دیگر باید از میان برود.»[۴] به‌ عنوان تکیه‌گاهی برای پیشبرد بحث‌های خود استفاده می‌کند.
کلارا زتکین (۱۹۱۷ ـ ۱۸۹۱) از سوسیال‌دموکرات‌های آلمانی و الکساندر کولنتای از بلشویک‌های روسیه همواره با تأکید به برابری زن و مرد برای رهایی زنان تلاش می‌کردند. کولنتای در سال ۱۹۰۵ یک کلوب زنان تشکیل داد، سوسیال‌دموکرات‌های روسیه تقاضای او را برای کمک رد کردند و حتا ورا زاسولیچ یکی از زنان رزمنده‌ی انقلابی او را متهم کرد که در صفوف حزب سوسیالیست شکاف می‌اندازد.[۵]
کولنتای که مصرانه در طرح مسائل زنان در سطح جنبش تلاش می‌کرد و به همین دلیل مورد سوءظن بود، تنها وقتی در سال ۱۹۱۵ رسماً به بلشویک‌ها پیوست و در کنگره‌ی شانزدهم حزب به‌ عضویت کمیته‌ی مرکزی درآمد و توانست متحدینی چون لنین و سوردلوف (Sverdlov) بیابد، موفق شد طرح بوروی زنانه در حزب را به‌ تصویب برساند. زنانی چون کروپسکایا، ز. لیلی‌نا (Z. Lilina) و اینسا آرماند(I. Armand) از نظرات کولنتای حمایت می‌کردند و توجه به مسائل ویژه‌ی زنان را حیاتی می‌دانستند. آرماند سردبیر اولین روزنامه‌ی کارگری ویژه‌ی زنان بود که در سال ۱۹۱۴ منتشر شد.
کولنتای یکی از عناصر مهم و مؤثر در تصمیم‌گیری‌های پس از انقلاب اکتبر پیرامون مسائل ویژه‌ی زنان بود. از جمله می‌توان به مصوبه‌ی کنگره‌ی سال ۱۹۱۹ اشاره کرد: ایجاد امکانات عمومی مثل غذاخوری‌ها، رخت‌شویی‌ها و مهدکودک‌های جمعی برای کاهش بار کارِ خانگی از دوش زنان. او برای ورود زنان به سطح رهبری حزب تلاش بسیار کرد. در سال ۱۹۱۹ بخش زنان کمیته‌ی مرکزی تشکیل شد.
با مرگ لنین، کولنتای عزیزترین و قوی‌ترین متحد خود را از دست داد. مخالفت‌ها و خصومت‌ها علیه او و بخش زنان کمیته‌ی مرکزی عملاً فعالیت‌های آنان را فلج می‌ساخت.
در سال ۱۹۲۶ وقتی قانون جدید خانواده به تصویب رسید کولنتای آن را قانون بورژوایی نامید. بیست سال بعد او با تحقیر و تمسخر نوشت: «اتحاد شوروی راه را برای ورود زنان به انواع فعالیت‌های خلاق باز گذارده و البته هم‌زمان تمامی شرایط لازم برای انجام وظایف طبیعی مثل مادری، تربیت فرزندان و کدبانوی خانه بودن را نیز فراهم ساخته است.»[۶]
شکل‌گیری ایده و جنبش سوسیالیست ـ فمینیستی به شکل امروزیش به سال‌های ۱۹۷۰ـ۱۹۶۰ در کشورهای آمریکا و بریتانیا برمی‌گردد. در آمریکا سوسیالیسم ـ فمینیسم از درون جنبش چپ، که شامل جنبش عظیم ضدجنگ و جنبش دانش‌جویی می‌شد، سر برآورد. سوسیالیست ـ فمینیست‌ها معتقد بودند سرمایه‌داری و مردسالاری هر دو نوعی از ستم هستند و ستم جنسی از سرمایه‌داری نشأت گرفته است. آن‌ها خواستار تغییر ساختار اقتصادی ـ سیاسی جامعه و روابط حاکم میان زن و مرد بودند و به‌ویژه بر مبارزه علیه ستم جنسی و نقش مردسالاری در تعیین ارزش‌ها تأکید داشتند. هدف آن‌ها ترکیب و ایجاد پیوند میان دو نظریه‌ی مارکسیسم و فمینیسم بود. حول این نظریه اتحادیه‌های مستقل زنان شکل گرفت. در آمریکا میان سال‌های ۱۹۷۵ـ۱۹۶۹ هفده اتحادیه‌ی مستقل زنان وجود داشت که اعضای آن اغلب زنان سفیدپوستِ ۲۰ تا ۳۰ ساله‌ی مجرد از طبقه‌ی متوسط بودند. زنانی که به این اتحادیه‌ها می‌پیوستند عقاید گوناگونی داشتند از ضدامپریالیست‌های دوآتشه گرفته تا زنانی که مسئله‌ی روابط جنسی و نگه‌داری و پرورش کودک برایشان مهم بود.
عمر متوسط این اتحادیه‌ها چهار سال بود. کارن هانسن (Karen Hansen) استادیار رشته‌ی جامعه شناسی در دانشگاه براندس (Brandes) و از فعالان سوسیالیست ـ فمینیست علت شکست اتحادیه‌های مستقل زنان آمریکا را چنین ارزیابی می‌کند:
«الف ـ پیوند بسیار گرهی و نزدیک اتحادیه‌ها با چپ (و البته نه با سازمان یا حزب خاصی). زوالِ پویایی و انرژی چپ و پراکندگی و ازدست‌رفتنِ هوادارانش، تأثیر مستقیم بر فعالیت‌های اتحادیه داشت.
ب ـ حضور گرایش‌های عقیدتی بسیار متفاوت و تقسیم‌بندی‌های درونی.
پ ـ وظایف سیاسی سنگینی که بر دوش اتحادیه گذارده شد که متناسب با ظرفیت برنامه و اعضاء اتحادیه نبود.»
جنبش آزادی‌بخش زنان بریتانیا در سال‌های دهه‌ی ‌۱۹۷۰ با ایده‌ی مارکسیسم درآمیخت. اولین زنان سوسیالیست ـ فمینیستِ بریتانیا جولیت میچل (Juliet Mitchell) شیلا روبوتام (S. Rowbotham) و مارگریت بارت (M. Barett) هستند. آن‌ها نیز بر مسائلی چون طبقه، جنسیت و مردسالاری انگشت می‌گذارند و معتقدند با گنجاندن مفاهیم تولید مثل، کارِ خانگی و نگه‌داری و پرورش کودک در نظریه‌ی مارکسیستی شیوه‌ی نوینی برای سازماندهی و مبارزه‌ی زنان یافته‌اند. در انگلیس سازمان‌ها و گروه‌های زنانِ بسیاری تشکیل شد که سوسیالیست ـ فمینیست‌ها در آن‌ها هم‌چنان فعالند.
به‌طورکلی تئوری سوسیالیسم ـ فمینیسم با برخورد انتقادی به فمینیسم به‌ دلیل دیدگاه تنگ‌نظرانه‌اش به مسائل گوناگون سیاسی ـ اجتماعی، عدم پیش‌برد موفق مبارزه ضدسرمایه‌داری، انفعال، مخالفت با مسأله‌ی طبقه و نژاد، و برخورد انتقادی به مارکسیسم به ‌دلیل عدم توجه کافی به مسئله‌ی جنسیت، تولید ‌مثل و کارِ خانگی، شکل گرفت.[۷]

دیدگاه‌های چند تن از نظریه‌پردازان سوسیالیست ـ فمینیست
جولیت میچل (متولد ۱۹۴۰) از اولین نظریه‌پردازان سوسیالیست ـ فمینیست، استاد دانشگاه لیدز و از فعالان جنبش فمینیستی در دهه‌ی ۶۰ میلادی، معتقد است زنان نیمی از بشریت و جزء جدایی‌ناپذیر و غیرقابل‌تعویض جوامع بشری‌اند. آن‌ها در نحوه و شرایط زیستِ انسانی نقش بنیادین بازی می‌کنند اما در اقتصاد، سیاست و مسائل اجتماعی به حاشیه رانده شده‌اند؛ و دقیقاً همین امر، یعنی داشتن نقش بنیادین و نقش حاشیه‌یی در آنِ واحد، برا ی آن‌ها مصیبت‌زا و کُشنده بوده است. در کتاب معروف زن: طولانی‌ترین انقلاب میچل به رابطه‌ی تولید و تولید‌ مثل اشاره می‌کند. او، هم‌چون فایرستون (Firestone)‌ فمینیست، معتقد است مارکسیسم توانایی تولیدِ ‌مثلِ زن و پی‌آمدهای آن را نادیده گرفته است و برخلاف فایرستون، عقیده دارد تحت ستم و فرودست‌بودنِ زن از دگرگونی‌های تاریخی در چهار ساختار: تولید، تولیدِ مثل، جنسیت و اجتماعی‌شدن نگه‌داری و پرورش کودکان سرچشمه گرفته است. این چهار ساختار تجزیه‌ناپذیرند و در چارچوب خانواده ترکیب می‌شوند. میچل معتقد است روابط سرمایه‌داری بر پایه‌ی اقتصاد استوار است درحالی‌که پدرسالاری از طریق فرهنگ و ضمیر ناخودآگاه کنترل می‌شود. او ضمن تأکید بر این‌که هنوز از طریق کار است که در شرایط طبیعی و جوامع تغییراتی ایجاد می‌شود و تا انجام یک انقلاب در تولید وضعیت زنان بهبودی نخواهد یافت، بر آن است که زن را تنها از طریق تغییرات رادیکال در چهار ساختار اشاره‌شده می‌توان رها کرد. به ‌نظر او دست‌یابی به این تغییرات نیازمند انقلاب در شرایط مادی و روانی است.
جست‌وجو برای شناخت نشانه‌های تغییرات روانی، میچل را به تجزیه و تحلیل روان‌کاوانه سوق داد. انتقاد مشخص جولیت میچل به مارکسیست‌های سنتی عدم توجه کافی به دو وظیفه‌ی همواره تحمیل‌شده به زنان، یعنی کارِ خانگی و نگه‌داری و پرورش کودک، است .[۸]
باربارا اهرن رایش (B. Ehrenreich) که از سال ۱۹۸۳ دبیر دوم سوسیال دموکرات‌های آمریکاست و کتاب کشف طبقه را به رشته تحریر درآورده در مورد سوسیالیسم ـ فمینیسم می‌نویسد: «در اواسط دهه‌ی ۷۰ از یک سو فمینیست‌های رادیکال با تمایلات جدایی‌طلبانه نسبت به مردان و روحیه‌‌یی افراطی نسبت به خیانت لایزال آنان درگیر مبارزه بودند و از سوی دیگر فمینیست‌های چپ با تمایلات مارکسیست ـ لنینیستی. این دو گروه با ایجاد فضایی سالم و سیاسی سوسیالیسم ـ فمینیسم را به وجود آوردند. ایده‌‌یی که نه با آن در تناقض بودند و نه خیانت به دیدگاه‌های گوناگونشان به شمار می‌آمد». اهرن رایش معتقد است اگر مردسالاری و سرمایه‌داری دو نظام جداگانه بودند، به ‌هم تبدیل نمی‌شدند و یک‌دیگر را تقویت نمی‌کردند ـــ اگر مبارزه‌ی صرف علیه مردسالاری انسان‌ها را آسیاب‌وار دور خودشان نمی‌چرخاند و می‌شد عملی واقعی و ملموس انجام داد. آن‌گاه کافی بود که فقط یک سوسیالیست یا فقط یک فمینیست باشی. اما در برابر نظام درهم‌تنیده‌ی سرمایه‌داری ـ مردسالاری تنها می‌توان آینه‌ی مقابلش سوسیالیسم ـ فمینیسم را قرار داد.[۹]
ساندرا مورگن (S. Morgen) مدرس رشته‌ی مطالعات زنان در دانشگاه ماساچوست و نویسنده‌ی کتاب‌ها و مقالات پُرشمار در نشریات جامعه‌شناسی و زنان معتقد است سوسیالیسم ـ فمینیسم سه دیدگاه مشخص در رابطه با مساله‌ی ایدئولوژی و آگاهی مطرح می‌کند که می‌توان در تکامل تئوری‌های مارکسیستی از آن‌ها استفاده کرد.
الف ـ ارائه‌ی چارچوب‌هایی برای تجزیه و تحلیل رابطه‌ی ایدئولوژی ـ شناخت و شرایط تاریخی. این چارچوب‌ها بر پروسه‌ی شکل‌گیری و دگرگونی آگاهی متمرکز شده‌اند.
ب ـ تجزیه و تحلیل مشخص در رابطه با طبقه و جنس.
ج ـ تکیه بر عوامل تاریخی ـ مادی و روانی ـ ناخودآگاه که نظریه‌های شناخت و عمل سیاسی را شکل داده ‌ و تکامل بخشیده‌اند.
به‌ نظر مورگن دو نظریه‌ی مارکسیسم و فمینیسم پیش‌انگاشت‌های بنیادی مشترک بسیاری در رابطه با ایدئولوژی – شناخت دارند که اغلب نادیده انگاشته شده‌اند. هر دو آن‌چه را که تامپسون (J. Thampson) درک انتقادی از ایدئولوژی نامیده و این که ایدئولوژی به‌طوراساسی به فرایند دست‌یابی به قدرت گره خورده است را پذیرفته‌اند. مارکسیسم و فمینیسم برای تولید، تحکیم و ارتقاء ایدئولوژی و شناخت بر فرایند‌های اجتماعی و تاریخی متمرکز شده‌اند.[۱۰]
جودیت ون‌آلن (J. Vanallen)‌ از فعالان جنبش ضدآپارتاید و سوسیال دموکرات‌های آمریکا که چندین سال در آفریقا پیرامون مسائل زنان و در رابطه با سرمایه‌داری آفریقایی و جنبش توده‌یی دموکراتیک آفریقای جنوبی و نقش زنان در آن تحقیق کرده است به آکادمیسین‌های مارکسیست ـ فمینیست اشاره می‌کند و می‌گوید: «ما باید به شیوه‌ی ایدئولوژیکی ـ تشکیلاتی با برقراری روابط محکم‌تر میان آکادمیسین‌های سوسیالیست ـ فمینیست و فعالان تشکیلاتی سوسیالیست ـ فمینیست در روند حرکت اجتماعی وارد شویم و استراتژی عملی کارآ و چپ اتخاذ نماییم.» به ‌نظر ون‌آلن مارکسیست ـ فمینیست‌هایی هستند که معتقدند بدون توجه به جنس، نژاد و مسائل کارِ خانگی و نگه‌داری و پرورش کودک نمی‌توان دیدگاه اقتصادی داشت یا مارکسیست ـ فمینیست‌هایی که معتقدند بدون توجه به سلسله‌مراتب جنسیت و نژاد ـــ کنترل تولید ـــ سیستم رفاه ثانویه و اختلافات و تبعیضات جنسی نمی‌توان به قدرت دولتی فکر کرد. ما باید آن‌چه در توان داریم انجام دهیم تا این تحلیل‌ها را به ‌سوی چپ سوق دهیم. در هر صورت رفقای مرد ما که طی سال‌های ۷۰ میلادی یک‌ دوجین مقالات مارکسیست ـ فمینیستی خوانده‌اند و پیرامون آن بحث کرده‌اند، باید بتوانند ما را در امر هرچه بیش‌تر دیالکتیکی‌کردن نظریه‌ی مارکسیست ـ فمینیست یاری دهند.[۱۱]
البته راپینگ (E. Rapping) استاد رشته‌ی فیلم و سینما در دانشگاه آدلفی نیویورک و از همکاران نشریات فمینیستی چپ درباره‌ی انگیزه پیوستن به سوسیالیست ـ فمینیست‌ها می‌گوید: «مسائلی چون مادریت، خانواده و جامعه برایم اهمیت داشت و برای مقابله با مردسالاری در خانواده و جنسیت وارد مبارزه شدم.» او خواسته‌های سوسیالیست ـ فمینیست‌ها را چنین بیان می‌کند: «به ‌جای ولی‌نعمت‌داشتن ما خواهان آزادی فردی، نگه‌داری و پرورش مشترک کودک و مسئولیت‌پذیرفتن جامعه در قبال خانواده‌ی انسانی هستیم؛ به ‌جای پیوندهای خونی برای کسب ارث، ما خواهان مالکیت عمومی و کنترل و اشتراک منابع همگانی هستیم؛ به ‌جای ساختار سلسله‌مراتب وارونه، ما خواهان نهادی‌شدن دموکراسی هستیم تا هر یک از ما دارای قدرت و اهمیت باشیم؛ به ‌جای یک هنجار برای زنِ شایسته، ما خواهان شناخت و شناسایی اختلافات بی‌کران نه تنها در طبیعت، آرزوها و امیال زنان بلکه حتا در رابطه با وضعیت مادی ـ معنوی‌شان با توجه به گذشته‌ها و زندگی متفاوتی که داشته‌اند، هستیم؛ به ‌جای تقسیماتی چون ‌”دختر خوب“، ”دختر بد“ ما خواهان حق انسانی، حق آزادی جنسی و حق انتخاب برای مادربودن یا نبودن هستیم.»[۱۲]
شیلا روبوتام از متفکران و فعالان جنبش زنان بریتانیا و نویسنده‌ی کتاب هوشیاری زنان، دنیای مردان از ضرورت پیوند جنبش سوسیالیست ـ فمینیستی با جنبش طبقه‌ی کارگر سخن می‌گوید و علت آن‌را چنین بیان می‌کند: «تنها زنانِ کارگر هستند که تجارب کاملی از ستم دوگانه دارند، آن‌ها به ‌علت حمل آثار روانی ستم جنسی در محل کار و خانه رابطه‌ی یگانه و خاصی نسبت به تولید اقتصادی دارند، اگر چه شکل این رابطه در طول تاریخ متفاوت بوده است.»
روبوتام معتقد است تبعیضات جنسی و تملک زن توسط مرد پیش از سرمایه‌داری هم وجود داشته است. پدرسالاری محصولِ کنترلِ تواناییِ تولیدِ زن و خودِ زن توسط مرد است. این نوع کنترل در جوامع پیشاسرمایه‌داری به ‌شکل دیگری وجود داشته است. مثلاً در دوره‌یی که یک انسان در تملک انسان دیگری بود. و البته این شکل با شیوه‌ی تسلط سرمایه‌داری که در آن سرمایه‌دار مالک و کنترل‌کننده نیروی کار و نه خود کارگر است، تفاوت دارد.
روبوتام به‌طورقطع نمی‌تواند تعیین کند که چه عواملی در طول تاریخ موجب تحمیل ستم بر زنان شده اما دو مورد را حدس می‌زند: کم‌توانیِ فیزیکیِ زن و نیاز به حمایت در دوران بارداری.
به‌ نظر روبوتام آن‌چه در عصر حاضر به ما مربوط است مبارزه با پی‌آمدها و روا داشتن این ستم بر زنان است که اگرچه در جوامع پیشاسرمایه‌داری هم وجود داشته، اما در این دوران شکل ویژه‌یی به خود گرفته است.
روبوتام نتیجه‌ می‌گیرد که برای تأثیرگذاربودن فعالیت‌ و تلاش‌های مارکسیست ـ فمینیست‌ها، تعیین رابطه‌ی مردسالاری و نتایج حاصل از آن با استثمار طبقاتی و راسیسم از وظایف عمده‌ی ماست.[۱۳]
هایدی هارتمن (H. Hartmann) مسئول انستیتو تحقیقاتی زنان در واشنگتن و نویسنده‌ی کتاب پدرسالاری بورژوایی طرف مرافعه سوسیالیست ـ فمینیسم و نویسنده‌ی مقاله‌ی معروف «ازدواج ناخوشایند مارکسیسم و فمینیسم، پیش به ‌سوی یک اتحاد پیشروتر» هم‌چون روبوتام معتقد است مردسالاری پیش از پیدایش سرمایه‌داری وجود داشته و جدایی جنسی در مشاغل علت اصلی ستم بر زنان است.
به‌ نظر او دو نظام سرمایه‌داری و پدرسالاری گرچه از یک‌دیگر جدایند اما بر هم تأثیر می‌گذارند و اَشکال متقابل ستم هستند چرا که هر دو نظام مردها را در به‌دست‌گرفتن قدرت یاری می‌دهند. سرمایه‌داری از طریق ایجاد جدایی جنسی در مشاغل و دستمزدها و پدرسالاری از طریق ارجاع زن به چاردیواری خانه و ستاندن بی‌اجرت کارِ خانگیِ او.
هارتمن می‌نویسد: «مارکسیست‌ها می‌گویند مسائل فمینیسم از تضاد طبقاتی اهمیت کم‌تری دارد و میان صفوف طبقه‌ی کارگر تفرقه می‌اندازد. تحلیل‌های مارکسیستی که دیدی دقیق و اصولی به قوانین تکامل تاریخی، به‌وی‍ژه سرمایه، دارد مسئله‌ی جنسیت را نادیده انگاشته است. تحلیل‌های فمینیستی که خصلت سیستماتیک روابط‌‌ِ سلطه‌ی مرد بر زن را افشا می‌کند مسائلی چون تاریخ و دیالکتیک را نادیده گرفته است.»
هایدی هارتمن اساس ایده‌ی مارکسیسم ـ فمینیسم را چنین تعریف می‌کند: «برای درک دلایل رشد و تکامل سرمایه‌داری و تحت ستم قرارگرفتن زن در این جوامع باید از تحلیل‌های مارکسیستی به‌ ویژه در رابطه با روش‌های تاریخی و ماتریالیستی و از تحلیل فمینیسم در رابطه با شناخت مردسالاری به ‌عنوان یک ساختار تاریخی ـ اجتماعی استفاده کرد.»
به ‌نظر هارتمن مبارزه علیه سرمایه و مردسالاری بدون حضور زنان که بار این ستم دوگانه را به ‌دوش می‌کشند شکست خواهد خورد.
هارتمن تأکید می‌کند تجزیه و تحلیل مردسالاری در تعریف مختصات سوسیالیسمی که می‌خواهیم حیاتی است. زنان و مردانی که برای براندازی سرمایه‌داری می‌رزمند دلبستگی‌های خاص جنسیت خود را حفظ می‌کنند. برای ساختن یک سوسیالیسمِ انسانی نه فقط توافق عام پیرامون اَشکال جدید جامعه و انسان سالم که به‌طورمشخص‌تر سلب حقوق و امتیازات ویژه‌ی مردان ضروری است. و ما زنان نباید هم‌چون گذشته در مورد فوریت و اهمیت وظایفمان کوتاه بیابیم. باید بجنگیم. بّرا و نافذ، حتا اگر شده با تهدید.
هارتمن دو استراتژی را برای فعالان مارکسیست ـ فمینیست پیشنهاد می‌کند:
«الف ـ مبارزه برای سوسیالیسم باید مبارزه‌یی باشد که همه‌ی گروه‌های ذینفع در آن متحد شوند. زنان نباید اعتماد کنند که مردان پس از انقلاب آن‌ها را آزاد خواهند ساخت چرا که معلوم نیست اولاً چگونگیِ رهاییِ زنان را بدانند، ثانیاً ضرورت آن را دریابند. به ‌علاوه منافع شخصی‌شان هم ایجاب می‌کند که ستم به زنان ادامه داشته باشد. پس، ما زنان باید سازمان مستقل خود را داشته باشیم و پایه‌ی قدرت خودمان را تحکیم کنیم.
ب ـ تبعیض‌های جنسی اعمال‌شده بر زنان در محیط کار در دوره‌ی سرمایه‌داری به آنان آموخته تا نیازها و روابطِ انسانیِ دوجانبه را دریابند. درحالی‌که مردان علیه سرمایه‌داری جنگیده‌اند زنان می‌دانند برای چه جنگیده‌اند جایگاه مرد در نظام سرمایه‌داری ـ مردسالاری موجود موجب شده که مردان نیاز انسان برای بلوغ و تکامل، اشتراک و پرورش در یک جامعه‌ی فارغ از سلسله‌مراتب و مردسالاری را درک نکنند. حتا اگر ما زنان آگاهی آنان را ارتقاء دهیم باز هم ممکن است مقام ازدست‌داده و وضعیت موجود را انتخاب کنند.
مردها چیزی بیش از زنجیرهایشان را از دست می‌دهند.
پس، ما زنانِ مارکسیست ـ فمینیست باید رزم مشترکی را علیه سرمایه‌داری و مردسالاری سازمان دهیم. ما باید تأکید کنیم جامعه‌یی می‌خواهیم که در آن شناخت روابطِ انسانیِ دوجانبه زن و مرد به آزادی منجر می‌شود و پرورش، تربیت و نگه‌داری[کودک] امری همگانی است و نه یک عمل ستم‌گرانه‌ی شرم‌آور. جامعه‌یی که در آن زن به حمایت کاذب مرد نیازی ندارد.[۱۴]
میشل بارت (M. Barett) مدرس رشته‌ی جامعه‌شناسی دانشگاه لندن که تز خود را به پژوهش پیرامون نظرات ویرجینیا ولف اختصاص داده و نویسنده‌ی کتاب ستم بر زنان در دنیای امروز است، علت ستم وارده بر زن را واحد خانواده می‌داند که شامل زن، مرد و کودکان است. به ‌نظر او خانواده با فلج‌کردن زن از طریق استفاده از او به ‌عنوان تولید‌مثل‌کننده و ارضاء‌کننده‌ی نیازهای مرد راه‌های دست‌رسی او را به‌ کار و استقلال مالی کنترل می‌کند. خانواده به ‌عنوان زیربنای ایدئولوژیِ جنسیت، تبعیض جنسی در محل کار را اجتناب‌ناپذیر می‌سازد چرا که نقش زن در محل کار و خانه بر یک‌دیگر تأثیر متقابل دارند.
بارت در تعریف مارکسیسم ـ فمینیسم می‌گوید: «پایه‌ی اساسی ایدئولوژی مارکسیستی استثمار و ارزش اضافی است اما به‌طورمشخص به جنسیت استثمار‌کنندگان و تولید‌کنندگانِ ارزشِ اضافی اشاره‌یی نشده است. تحلیل مارکسیستی از کاپیتالیسم بر محور کار ـ سرمایه متمرکز شده و جنسیت را نادیده انگاشته است. اساس تئوری فمینیسم که مثل مارکسیسم شاخه‌های گوناگونی دارد بر شکل رابطه‌ی دو جنس بنا نهاده شده است. و اما مارکسیسم ـ فمینیسم که بنیاد تضادهای اجتماعی را بر تضاد کار و سرمایه می‌داند بر نحوه سازمان‌یابی جنسیت، کارِ خانگی، تغییرات تاریخی در شیوه‌ی تولید و اَشکال مختلف استثمار و ایجاد ارزش اضافی به‌طورویژه تأکید می‌کند.»
بارت سپس به رابطه‌ی فمینیسم و مردان اشاره می‌کند و می‌گوید: «هدف فمینیسم تغییر زن یا مرد یا هر دو نیست بلکه تغییر روابط آن‌ها است. این هدف بر پایه‌ی جنبش رهایی‌بخشِ مستقل زنان تحقق خواهد یافت که استراتژی آن بیش‌تر بر پایه‌ی هم‌گامی با مردان استوار است تا جدایی‌گراییِ مطلق مردهای سوسیالیست، مثل سایر مردان، قدرت سیاسی و امتیازات اجتماعی خود را در حضور جنبش رهایی‌بخشِ مستقل زنان از دست خواهند داد. اما آن‌ها، تاکنون، نشان داده‌اند که به‌‌هرحال بیش از سایر مردان از مبارزات فمینیست‌ها حمایت می‌کنند و از نظر سیاسی به آن توجه دارند. و البته این امر نه از روی خیرخواهی و سخاوت‌مندی مردان سوسیالیست بلکه از جهان‌بینی، برنامه و اهداف سیاسی آنان ریشه می‌گیرد. از آن‌جایی که ستم جنسی بر زنان جزئی از ساختار سرمایه‌داری است. پس مبارزه برای رهایی زن و مبارزه برای سوسیالیسم نمی‌تواند جدا از هم پیش رود.
جامعه‌ی سوسیالیستی که در آن تبعیض‌های جنسی اصل آزادی و برابری را تباه کرده باشد برای هیچ سوسیالیستی قابل‌تصور نیست.[۱۵]

[۱] تریستان، Vnion ، ص. ۷۴- فصل‌نامه‌ی اول.
[۲] آرشیو Guesde و بخش دوم، صص. ۶۰۷-۶۱۸ ، تاریخ‌ نامه ۱۷ جولای ۱۸۸۹٫
[۳] نشریه‌ی بوستا ش. ۶۳ ، ص. ۶٫
[۴] ببل، زن در سوسیالیسم، صص.۴و۵٫
[۵] نشریه‌ی بوستا، ش. ۲ ص. ۱۹۶٫
[۶] کولنتای، زن در اتحاد شوروی، ص ۳۷۸٫
[۷] زن، طبقه و نظریات فمینیستی، گ.هانسن ـ ج.فیلیسپون، ص. ۱.
[۸] فمینیسم مدرن، م. هوم، صص ۹۱-۸۹٫
[۹] نشریه‌ی سوسیالیست ریویو، ش. ۷۳ ، صص. ۴۸-۵۷٫
[۱۰] همان، ص.۲۸۳ .
[۱۱] همان منبع، ش. ۷۷ ، صص. ۹۱-۸۱ .
[۱۲] همان منبع، ش. ۷۳ ، ص. ۵۴۵ .
[۱۳] همان، صص. ۹۷-۹۲ .
[۱۴] همان،۰ صص. ۱۱۰-۹۸ .
[۱۵] همان، صص. ۱۱۵-۱۱۱٫

آزاده شکوهی

اخبار روز ـ ۱۵ نوامبر

نظرات بسته است

جستجو
Generic selectors
Exact matches only
Search in title
Search in content
Post Type Selectors
آرشیو مطالب قدیمی