طنز – ضعیفه ۲۲
آخر زمان شده است! گرچه باید از آخر زمان شدن خوشحال شد اما نه این آخر زمان که بهرهاش نصیب کسانیست که مخالف «آخر زمانیها»ی امثال ما ضعیفهها و قویهها هستند.
***********************
آخر زمان شده است! گرچه باید از آخر زمان شدن خوشحال شد اما نه این آخر زمان که بهرهاش نصیب کسانیست که مخالف «آخر زمانیها»ی امثال ما ضعیفهها و قویهها هستند. به دنبال انتخاب کردن برادر احمدی نژاد توسط رهبر(ص)، یکهو قشقرقی به راه افتاد که بیا و ببین.
رهبر عظیم الشأن میگفت بابا این احمدی نژاد طرفدار ضعیفههاست؛ از خودمان است؛ باید یک همچه آدمی رِئیس جمهور و رئیس دولت بشود؛ اما کو گوش شنوا!
بله خواهر! این رودهای اعتراض به دریا ریخت و دریا توفان شد. و امروز دیگر کنترلش کار حضرت فیل شده است. و از این بدتر سبز رنگ بودنش است. همیشه ما فکر میکردیم که رنگ سبز و سیاه مال ماست. با این قشقرقی که راه افتاد، رنگ سبز ما را هم با خود بردند، و اگر شُل کنیم این رنگ سیاه را هم میبرند و ما بیرنگِ بیرنگ خواهیم شد، که این خطرناک است.
بعضی مواقع خدا را شکر میگویم که رنگ ما ایرانیها به سفیدی اروپائیان نیست، وَاِلّا رنگ پریدگی و سرخی صورت شخصیتهای دولتی و نظامی ما به وقت دیدن و مشاهدۀ رنگ سبز و عصبانیتشان از آن، آبروریزی هر روزشان میشد، و برایشان سخت میشد که منکر ناراحتی و عصبانیتشان از جنبش سبز شوند.
حالا نفس تنگی را میتوان یک جوری به سن و سال و شب نخوابی ربط داد، اما سرخ شدن صورت را چه میتوان کرد؟
چه بگویم که نگفتنم بهتر است! زنان هم فرصت یافتند که معرکهدار شوند. هرچه قانون و لایحه در نابودی «زن» و تقویت «ضعیفه» به تصویب رسانده یا به مجلس ارائه میشود، یا هر چه آنان را به زندان و تنبیه و شکنجه و حتی اعدام تهدید میکنند، انگار نه انگار که درسی گرفته باشند. آنان همچنان می گویند: ما «زن» هستیم، و حاضر نیستند بپذیرند که ضعیفهاند. و از آن بدتر، ضعیفههایی که قبول داشتند که ضعیفهاند کم کم دارند شک میکنند که نکند خدای ناکرده «زن» هستند و خود نمیدانند. ماه پیش به فاطی خانم زنگ زدم و هراس و دلهرۀ خود را از روند زمانه به عرض ایشان رساندم. او ابتدا به جای دلداری، هر چه فحش و ناسزا داشت به … (نمیخواهم اسمش را اینجا بیاورم چون از خودیهاست) داد. گفتم چرا به خودیها فحش میدهی؟ در جواب گفت: «فکر میکنی اینها خودیاند؟ فردا همینها هم دستبند سبز خواهند پوشید. یا چه میدانم، دخترانشان یا زنانشان به سبزها میپیوندند. اینها بیعرضهاند. اگر از همان اول میگذاشتند که چند نفر را به سینۀ دیوار میگذاشتیم و میکشتیم، حالا چنین نمیشد که کارگران هم با سربند سبز به تظاهرات بپردازند.
ضعیفه میبینی چی شد؟ زمانی من صحنهدار روزنامهها بودم، حالا زهرا رهنورد شده است، و کسی برای من تره هم خرد نمیکند. ببین چه به سرمان آمده که حتی خودیها هم فکر میکنند من دیوانهام. چند روز پیش زن فلان نمایندۀ مجلس، که نمیخواهم اسمش را بیاورم چون نمیخواهم معروف و محبوب شود، از بغلم رد شد و سلام نکرد. باور میکنی خواهر؟! در آن لحظه دعا کردم ای کاش ذوالفقار حضرت علی (ع) دم دستم بود تا دو شقهاش کنم.»
از فاطی پرسیدم که حالا ما باید چه کنیم؟ صدایش را پایین آورد و گفت: «خواهر میدانم که کسی باور نمیکند ولی باید به خودیها روحیه و دلگرمی داد و هی بگوییم کار جنبش سبز تمام شده است و فقط نق نقشان باقی مانده است. حداقل برای دور و بریهای خودمان خوب است.»
ازش پرسیدم که: «فکر نمیکنی آن وقت مردم بپرسند پس چرا موسوی یا کروبی را نمیتوانند بگیرند؟» او با آهی که از سینه برکشید گفت: «چه میدانم ضعیفه! شاید بهتر باشد، چون برادر احمدی نژاد که در سازمان ملل گفته بود شما هم بگویید که ما بهترین دموکراسی را در جهان داریم.»
خلاصه کنم. این هم از نصیحت خواهرانۀ فاطی که خداوند سایهاش را از سر من کم نکند، که همیشه هوای مرا دارد و نمیگذارد من نا امید شوم. تمام.
نیمهٔ مهر ۸۹