رویکرد نوین صلحخواهی
حضور زنان در عرصههای کلان تصمیمگیری نقشهای جدیدی میآفریند که الزاما زنانه نیستند بلکه مفهوم صلح و کنش صلحخواهی را از حصار تنگ جنسیت آزاد میکند. به اینسان اگر از فراز چارچوب مدارهای «زورمداری» به موانع توانمندسازی زنان در عرصه مشارکتهای موثر سیاسی- اجتماعی نظر بیندازیم، منطقا درمییابیم موانع توانمندی زنان ما دقیقا از دسته موانعی هستند که مانع ترویج فرهنگ صلح و مسالمت و برابریخواهی هستند./
*****
تاریخ انسان سرشار از فرازوفرودهای جنگهای پایدار و صلحهای ناپایدار است. صلح و جنگ دو روش متفاوت و در اصل متضاد برای حل مساله و نیاز اساسی انسان یعنی «امنیت» است. دسترسی به غذا و سپس امنیت اصلیترین دغدغه برای تداوم زندگی و حفظ حیات و بالندگی انسان بوده است و بعضا عدم احساس امنیت حتی غذای در دسترس را به کام انسان تلختر از زهر کرده است. امنیت همهجانبه چنان برای رشد انسان ضروری است که در همه اعصار مردم برای برخورداری از امنیت، آزادی و اختیاراتشان را به کسانی واگذار کردهاند که به آنها وعده تامین امنیتشان را دادهاند.
از اینرو مشاهده میکنیم در طول تاریخ، هم جنگجویان و هم صلحخواهان ادعا میکنند که برای تامین امنیت جامعه و جمعیتشان جنگیده یا صلح کردهاند. صلحخواهان بدون اینکه روش خلاقی برای برقراری صلح و ثبات امنیت در جامعه از خود بروز دهند، جنگجویان را با برچسب خشونتورز و کینهتوز گداختهاند و آنان را انسانهای نابالغی معرفی کردهاند که چون کودکان بر سر بازیچههای خویش کشمکش و زدوخورد میکنند. جنگجویان هم صلحطلبان را موجودات ضعیف و نحیفی میبینند که چون نمیتوانند برای تامین و حفظ امنیت خود و جامعهای که در آن بهسر میبرند بجنگند دم از صلح و سازش میزنند! در اینجا مجال بررسی فرآیند تاریخی تطور «قدرت» ایمنیبخش به «زور» نیست. همینقدر میتوان خلاصه کرد که از زمانی که گفتمان غالب بر جوامع انسانی بر مدار زور و بازتولید زور در جامعه چرخید، قدرت بهمعنای توانمندی حیاتبخش و ایمنیساز از معنای ژرف خود تهی شد. آنگاه مفاهیم نیز چون انسانها دچار تفکیک و تبعیضهای جنسیتی، قومیتی، نژادی و زبانی شدند. گفتمان جنگ با اتکا بر زورمداری و با استفاده از هیجان فعال در متن زندگی و مردانه محسوب شد و گفتمان صلحخواهی، گفتمانی ناکارآمد، ضعیف و حاشیهای و زنانه. گفتمان ضعیفی که چون زور جنگیدن ندارد ناله صلحخواهی سر میدهد. از اینجا بهبعد معنای جهان وارونه شد. طرفداران جنگ و هواداران صلح سالیان دراز یکدیگر را به زخم شمشیر و نیش زبان گداختهاند و حاصل این نواختن و گداختنها تخریب و ویرانی و آوارگی و آلودگی طبیعت و انسان بوده و عنقریب است که در طبیعت نه از تاک نشان ماند و نه از تاکنشان. بنابراین دیدگاه سوم و رویکرد نوینی از چالش دودیدگاه کهن زاده میشود و میپذیرد صلحخواهی زنان از سر ترس یا محافظهکاری و ناتوانی از جنگیدن نیست بلکه ایننوع صلحدوستی ریشه در عقلانیتی دارد که نگاهبان هستی و حیات است. این رویکرد در نقد کنش صلحخواهان سنتی میگوید: صلحخواهان تا پیش از این برای تثبیت دیدگاه صلحخواهانه خویش عمدتا به بررسی آثار و نتایج سیاسی، اقتصادی و اجتماعی جنگ روی کودکان و زنان و مردان میپرداختند و نیازهای جامعه جنگزده و هزینههای تخریب و کشتار و آوارگیها را محاسبه میکردند. دیدگاه جدید در عرصه صلحطلبی اما معتقد است ریشه جنگ در استیلاطلبی است که طی رفتارهای هیجانی و احساسی بیرحمانه آماده نابودکردن خود و و دیگرانند.
ویژگیهایی که سبب میشود زنان به کنش عقلانی صلحطلبی مجهز شوند مختصرا اینها هستند: ۱- زنان چون مادرند ضدجنگند. ۲- زنان جزو اصلیترین قربانیان جنگها هستند و در عین حال مسوولیت تیمارداری و پرستاری از آوارگان، زخمخوردگان و کشتگان جنگ نیز بر دوش آنان است. ۳- مردان برای جنگیدن به میادین جنگ میروند اما زنان در خانههای خود مورد حمله و تجاوز و کشتار عزیزان و غارت اموالشان قرار میگیرند. ۴- مهمتر از همه اینکه جنگ هرگز برای زنان قدرت و اعتبار و منابع مالی بیشتر ایجاد نکرده که بر عکس آوارگی، فقر و فلاکت برای زنان آورده. ۵- زنان بیش از مردان نگران تامین آب و غذا و آسایش و سرپناه و ایدههای مربوط به امنیت و برابری و عدالت برای انساناند و اینکه زنان کمتر از مردان تابع زور هستند. از اینرو صاحبان دیدگاهسوم توسعه را در حضور موثر زنان در فرآیندهای خرد و کلان تصمیمسازی و تصمیمگیری درخصوص صلح و امنیت پایدار دیدهاند و این دیدگاه را ترویج میکنند. از اینرو شورای سازمانمللمتحد بر اساس دیدگاهسوم در سال۲۰۰۰میلادی قطعنامه۱۳۲۵ را به اتفاق آرا تصویب کرد که درآن صلح پایدار را مستلزم رویکردی دانسته که در برگیرنده دغدغههای انسان امروزی در حوزه سیاست و امنیت و توسعه و حقوق بشر و برابری زن و مرد باشد. این قطعنامه از مردم و دولتمردان در سراسر جهان میخواهد برای برخورداری از صلح و امنیت پایدار و دستیابی به توسعه، به توانمندی زنان برای حضور موثر و جدی در فرآیندهای تصمیمگیریهای کلان سیاسی، اقتصادی و اجتماعی کمک کنند. حضور زنان در عرصههای کلان تصمیمگیری نقشهای جدیدی میآفریند که الزاما زنانه نیستند بلکه مفهوم صلح و کنش صلحخواهی را از حصار تنگ جنسیت آزاد میکند. به اینسان اگر از فراز چارچوب مدارهای «زورمداری» به موانع توانمندسازی زنان در عرصه مشارکتهای موثر سیاسی- اجتماعی نظر بیندازیم، منطقا درمییابیم موانع توانمندی زنان ما دقیقا از دسته موانعی هستند که مانع ترویج فرهنگ صلح و مسالمت و برابریخواهی هستند.
مینو مرتاضی . فعال زنان
شرق – ۳ مهر / ۱۳۹۳