امروز:   فروردین ۱۰, ۱۴۰۳    

اعدام محسن امیراصلانی و سکوت نواندیشی دینی

mehrangiz-kaar-300x256توقع از مجموعه نواندیشی دینی این است که به یاری حامیان حقوق بشر بشتابد و از زاویه تعریف عدالت در بستر تاریخی اش، اقدامی همه جانبه و بی وقفه را در زمینه بازداشت های عقیدتی بهائیان، مشفت هائی که دستجاتی از دراویش متحمل می شوند و دیگر ستمگری هائی که با این گونه اتهامات اجرائی می شود ، آغاز کنند

***
ایران از انقلاب اسلامی ببعد پر شده است از نواندیش های دینی. اعدام محسن امیر اصلانی سحرگاه دوم مهرماه به حکم قاضی صلواتی، به جرم این که در یک جلسه دادگاه گفته است “صحت زنده ماندن حضرت یونس دردل نهنگ” محل تردید است ، پرسشی را پیش روی این جماعت می گذارد که لاجرم و علی رغم خطرها و ترس ها باید به آن بپردازند. یک جریان فکری که با ادعای “اصلاح دین” و “عصری شدن دین” سالهاست متناسب با نرخ خطر، نظرات خود را انتشار می دهد، نمی تواند از این پرسش مقدر طفره رفته و سکوت اختیار کند. به فرض که دستگاه قضائی کشور پس از اعدام محسن امیر اصلانی، اتهامات عقیدتی او را در ارتباط با قرآن، زیر پوشش جرائم واقعی یا ساختگی جنسی پنهان کند، چیزی از اهمیت موضوع نمی کاهد و همچنان طرح این پرسش با جریان نواندیشی دینی ضروری به نظر می رسد:

تردید نسبت به یک قصه قرآنی در فضای نواندیشی دینی چگونه نگریسته می شود؟

محسن امیر اصلانی قاتل نبود، کلاهبردار نبود، تروریست نبود، و برما که نه مسلمان دو آتشه هستیم، نه نواندیش دینی، معلوم نیست چرا برخی برداشت ها از دین می تواند یک چنین عقوبت دنیوی در پی داشته باشد. البته مخاطب سوال، آقای مصباح یزدی و اغلب مراجع دینی نیستند و بلکه نمادهائی از نواندیشی دینی، موضوع این پرسش اند که هرگاه به آن پاسخ ندهند، شالوده های جریان نواندیشی دینی را سست کرده اند. کتاب ها و نوشته های محسن امیراصلانی در دسترس است و لابد مردم ایران با وجود درگیری با انواع گرفتاری های روزمره، این قدر کنجکاوی دارند تا از مدعیان نواندیشی دینی، و نه آقایان محمد جواد لاریجانی و صادق آملی لاریجانی، بپرسند چرا جوانی را بر دار کشیده اند که برداشت هائی سوای برداشت های آنها از دین داشته است. از طرف دیگر چرا او را مدت نه سال در زندان های مشقت بار حبس کرده اند و بارها حکم را شکسته اند و بار آخر، آن را به اصرار صلواتی و زیر سلطه فراقانونی او نهائی کرده اند. آیا در این رویداد و نظایر آن، این اعلام نظر آقای محمد جعفرمنتظری رئیس دیوان عدالت اداری که گفته است” وظیفه اصلی قضات اجرای خواست رهبراست” منشاء اثر نیست؟ منبع: روابط عمومی دیوان عدالت اداری به نقل از بی.بی.سی فارسی

ایا همزمان با حضور حسن روحانی در مجمع عمومی سالیانه سازمان ملل متحد، اجرای این اعدام، پیام خاصی داشته است؟ تاکیدی بوده است بر این که روحانی کاره ای نیست یا کوششی است بر این که خبر در مجمع عمومی دهان به دهان بچرخد و قاضی صلواتی بشود نمادی از دژخیم های داعش مسلک که جلو دوربین انسان ها را دار می زنند و دستور می دهند طناب دار را به گردن جوانان اهل چون و چرا که تابع تفاسیر آنها از دین نیستند، بیاندازند. جوان هائی که برانگیخته شده اند تا برای ارائه تفاسیر دیگری از دین، تکاپو کنند.

اعضای حاضر در مجمع عمومی سازمان ملل متحد، هر اندازه ذهن شان درگیر داعش شده باشد، شنونده سخنان حسن روحانی پیرامون محیط زیست هم بوده اند. شنیده اند از ایشان که جمهوری اسلامی برای پاکیزگی محیط زیست زحمت می کشد و پیروزی های بزرگ به دست آورده است.

به نظر می رسد تعریف حسن روحانی از محیط زیست، محدود می شود به آب و هوا و سموم صنعتی. حال آن که در تعاریف روزآمد از محیط زیست، “جان انسان” و حفاظت از حق حیات انسان، در مرکز پاکسازی محیط زیست مورد توجه است . در سرزمینی که جان آدمی بها ندارد و انسان را به جرم آن که متفاوت برداشت و تفسیر می کند، و می اندیشد و اندیشه خود را بیان می کند، به دار می کشند، محیط زیست با کدام مفهوم دغدغه خاطر آقایان است؟ اگر خشکسالی مسئله است از آن روست که حیات انسان را به خطر می اندازد، اگر سمی و سربی شدن هوا مسئله است، از آن روست که تنفس اکسیژن را برای انسان دشوار می کند و صدمه به حیات و طول عمر او می زند. در سرزمینی که به نام شرع، جان انسان بی ارزش است و پشیزی نمی ارزد و تازه پس از ۹ سال تحمل زندان و مشقت، وقیحانه یک شهروند را می کشند و می گویند مرتکب زنای به عنف شده بود، دغدغه های محیط زیستی و آلاینده ها، آدرس عوضی است که یک رئیس جمهور به جامعه جهانی می دهد . همزمان با ابراز دغدغه های رئیس جمهور، محیط زیست شهروندان ایرانی، با اعدام پر رمز و راز یک جوان که چندین بار حکم اعدام او توسط نهادهای فضائی شکسته شده و در تمام مراحل رسیدگی، یک قاضی که وظیفه اصلی اش بنا بر قول ریاست دیوان عدالت اداری، اجرای خواست رهبر است، پرونده را پی گرفته تا آدمکشی سر انجام اجرائی شده است.

بی اعتنائی جهان به وضعیت رو به وخامت حقوق بشر در ایران، دست صلواتی و صنف او را در آدمکشی بازتر کرده و آنها امیدوار شده اند که با همکاری برای قلع و قمع داعش، بهتر می توانند جنایت کنند . در این دوران تاریک که وخامت وضعیت حقوق بشر در ایران، زیر سایه شرایط بحرانی منطقه، کمتر دیده می شود، جریان نواندیشی دینی و رهروان آنها که ناگزیر کشور را ترک کرده اند، نمی توانند نسبت به اعدام هائی که زیربنای عقیدتی دارد و به زنده ماندن حضرت یونس در دل نهنگ ربط پیدا می کند، لام تا کام سکوت کنند. اساسا صرفنظر از این که دلایل شخصی صلواتی برای دشمنی با این جوان چه بوده و چرا برای کشتن او سالها تلاش کرده، موضوع از این حیث که اگر شهروندی صحت یک قصه قرآنی را مورد تردید قرار بدهد، چگونه باید با او برخورد کرد، مورد سوال است.

آیا مرگ، پاسخ عدالت جویانه ای است به چالش با یک قصه قرآنی؟ آیا اگر به راستی و آن گونه که جریان نواندیشی دینی می گوید ” عدالت را باید در بستر تاریخی اش تعریف کرد ” این گونه اعدام ها با تعریف عدالت در این عصر و زمانه سازگار است؟

توقع از مجموعه نواندیشی دینی این است که به یاری حامیان حقوق بشر بشتابد و از زاویه تعریف عدالت در بستر تاریخی اش، اقدامی همه جانبه و بی وقفه را در زمینه بازداشت های عقیدتی بهائیان، مشفت هائی که دستجاتی از دراویش متحمل می شوند و دیگر ستمگری هائی که با این گونه اتهامات اجرائی می شود ، آغاز کنند. در شرایط کنونی و درست در زمانی که با علاقمندی دارند یخ های رابطه با غرب را آب می کنند، حقوق بشر در جای یک پدیده غربی همچنان و شاید بیشتر، زیر ضرب است. جریان نواندیشی دینی اگر از سرکوب بترسد و همچنان در خاموشی به این صحنه بنگرد، به اعتبار خود و به کرامت انسانی ایرانیان صدمات جبران ناپذیر وارد کرده است. به علاوه از قافله اعتمادسازی بکلی عقب مانده است. بازوی سیاسی نواندیشی دینی که جناح اصلاح طلب را شکل داده، در ماهیت سیاسی کار است و جوهره فکری آن با نبود منبع انرژی فکری که تعطیل شده است، خشک شده و می شود.

همه کسانی که به جریان عدالت خواهی در بستر تاریخی اش پایبندی دارند، لازم است در برخورد با هر بازداشت عقیدتی و هر اعدام عقیدتی، به اعلام نظر بپردازند تا بحث حقوق بشر در محدوده فکری قاضی صلواتی و جواد و صادق لاریجانی، منجمد نشود. بحث حقوق بشر در جوامع با اکثریت مسلمان، بدون همسوئی با جریان نواندیشی دینی، پیش نمی رود. این همسوئی در ایران تعطیل شده است. سرکوب البته موثر بوده، ولی جریان نواندیشی دینی هم چندان به ادامه حیات پرشور، رغبتی از خود نشان نداده است. در نتیجه عدالت به جای آن که در بستر تاریخی اش تعریف بشود، در محدوده ذهنی قضاتی تعریف می شود که استقلال ندارند و نمی خواهند داشته باشند.

mohsen&familiyنویسنده مهرانگیزکار ـ ایران وایر

عکس از ژیلا بنی یعقوب و جرس
۸ مهر ۱۳۹۳

نظرات بسته است

جستجو
Generic selectors
Exact matches only
Search in title
Search in content
Post Type Selectors
آرشیو مطالب قدیمی