پژواک مطالبات زنان: فعالگرایی فمینیستی در بستر فراملی
چهارمین کنفرانس جهانی زنان، در پکن در ۱۹۹۵، دیرزمانی است که نقطهٔ عطفی برای حقوق زنان شده است؛ نگاه متعالی زنان در گفتمانهای سیاسی، دلیلی است بر این حقیقت که زنان به رشد فزایندهای در سیاست و توسعه از زمان این رویداد دست یازیدهاند. بااینحال، گردآورندگان این مجموعه معتقدند از کنفرانس پکن تا کنون، چهار محور گستردهٔ تغییر، روی مطالبات و فعالیت زنان در زمینه-های فراملی تاثیر گذاشتهاند: توسعهٔ شبکههای فراملی، جنبشهای فمینیستی برخاسته از سازمانهای مردمنهاد، ظهور نیروهای محافظهکار، و افزایش قدرت موسسات فمینیستی/
*****
فمینیسم: پژواک مطالبات زنان: فعالگرایی فمینیستی در بستر فراملی،کتابی است که پیشفرضهای غرب درباره ماهیت جنبش فمینیستی را در جهان روبهتوسعه به چالش کشیده و راجع به همگنسازی جنبش فمینیستی و سرکوب مطالبات زنان هشدار میدهد. توجه به مطالبات زنان بهحاشیهراندهشده و مشارکت سیاسی ایشان در صحنه جهانی از خواستهای گروههای فمینیستی در سراسر جهان است و این امر جز با نهادیسازی مباحث فمینیستی عملی نخواهد شد. اگر دنیا خواستار پذیرش مطالبات زنان باشد صدای این مطالبات از ورای تمام پراکندگیهای سیاسی شنیده خواهد شد. پژواک مطالبات فمینیستی، بیانگر تمهای کلیدی حول توانمندسازی زنان است، گردآورندگان این مجموعه بر مواردی که ارائه میکنند رویکردی تحلیلنگر دارند.این کتاب، با ارجاع متعدد به مطالعات موردی سعی دارد تا بحثهای موجود در زمینهٔ مشارکت سیاسی زنان و نقش محوری فعالگرایی فمینیستی را در طرح و مشروعیت بخشیدن به مطالبات سیاسی زنان تبیین کند. از آسیای جنوبی، آمریکای لاتین، آفریقای جنوبی، و خاورمیانه، صدای زنان برای به رسمیت شناخته شدن و تغییر بلند است، اما سوال این است:چه کسی گوش میدهد و چقدر موثر واقع میافتد؟ کتاب پژواک مطالبات زنان: فعالگرایی فمینیستی در بستر فراملی در ژانویه ۲۰۱۴ در ۳۰۴ صفحه توسط انتشارات زدبوک به منصه طبع رسیده است.
پژواک مطالبات زنان، بیانگر تمهای کلیدی حول توانمندسازی زنان است، گردآورندگان این مجموعه بر مواردی که ارائه میکنند رویکردی تحلیلنگر دارند. این کتاب، با ارجاع متعدد به مطالعات موردی سعی دارد تا بحثهای موجود در زمینهٔ مشارکت سیاسی زنان و نقش محوری فعالگرایی فمینیستی را در طرح و مشروعیت بخشیدن به مطالبات سیاسی زنان تبیین کند. از آسیای جنوبی، آمریکای لاتین، آفریقای جنوبی، و خاورمیانه، صدای زنان برای به رسمیت شناخته شدن و تغییر بلند است، اما سوال این است: چه کسی گوش میدهد و چقدر موثر واقع میافتد؟
سهیلا نازنین و مهین سلطان مجموعهای قابل توجه از واکنشها و تجربههای گوناگون محققان و فعالان فمینیست را از سراسر جهان جمعآوری کردهاند تا این واقعیت را تبیین کنند که چطور گرایشهای گوناگون فمینیستی در سرتاسر جهان به طور همزمان فرصتها و چالشهایی را برای مطالبات فمینیستی خلق کرده است. اهمیت مطالبات و تجربیات زیسته زنان، مشروعیت بحثهای فمینیستی موجود را تضمین میکنند، و کتاب نازنین و سلطان مرجعی است جهت بیان این حقیقت که نمایندگان دولت و اصلاحات رسمی تا حدودی فعالان زنان را مطابق اصول تعیین شده در نظامهای سیاسی، کنترل و محدود کردهاند.
چهارمین کنفرانس جهانی زنان، در پکن در ۱۹۹۵، دیرزمانی است که نقطهٔ عطفی برای حقوق زنان شده است؛ نگاه متعالی زنان در گفتمانهای سیاسی، دلیلی است بر این حقیقت که زنان به رشد فزایندهای در سیاست و توسعه از زمان این رویداد دست یازیدهاند. بااینحال، گردآورندگان این مجموعه معتقدند از کنفرانس پکن تا کنون، چهار محور گستردهٔ تغییر، روی مطالبات و فعالیت زنان در زمینه-های فراملی تاثیر گذاشتهاند: توسعهٔ شبکههای فراملی، جنبشهای فمینیستی برخاسته از سازمانهای مردمنهاد، ظهور نیروهای محافظهکار، و افزایش قدرت موسسات فمینیستی. این نویسندگان معتقدند که جهان پس از ۹/۱۱ [یازده سپتامبر] یک واقعیت پیچیده را برای جریان فمینیستی آفریده است، به ویژه برای کسانی که در کشورهای اسلامی هستند. این امر، حضور زنان درون جنبشهای فمینیستی فراملی را افزایش میدهد و همگنسازی موضوعات زنان را سبب میشود؛ نقطهی اتحاد این همگنسازی درون فمینیسم لیبرال غربی طرح میشود، در این میان مسایل خاص زنان رنگینپوست غالبا کاملا از بحث کنار گذاشته میشوند. نازنین و سلطان استدلال میکنند که فضای فعالیت زنان بیش از پیش با اشتغال، مدیریتگرایی، بوروکراتیزه شدن و استقلال درآمیخته است، در نتیجه مشارکت بعضی از گروههای زنان تنزل مییابد، به ویژه [مشارکت] آنهایی که کار میکنند یا از طبقات پایین هستند.
سه مطالعهٔ موردی کتاب، موارد روشنگری هستند که نویسندگان کتاب از تشکلها و مطالبات فمینیستی در بنگلادش، طبیعت پارادوکسیکال طرح حقوق زنان در پاکستان توسط (آفیا شهربانو ضیاء)، و بررسی مسایل جنبش زنان فلسطین توسط (ایلین کوتاب) به دست آوردهاند.
در مورد بنگلادش، نازنین و سلطان به بحث عدم تناسب در پیوندهای گروههای فمینیستی میپردازند. گروههای فمینیست کوچکتر محلی، اغلب توسط گروههای بزرگتر که از مطالبات یکسانی دفاع میکنند، به حاشیه رانده میشوند. انحصار [دفاع] در دست گروههای بزرگتری است که دارای ارتباطات سیاسی هستند و گروههای کوچک اغلب این فرودستی را میپذیرند تا بتوانند در شبکههای ملی مشارکت داشته باشند. نازنین و سلطان معتقدند فعالیت فمینیستی در بنگلادش، در جنب و جوش است اما در نهایت منفعتی برای گروههای کوچکتر در سیاستهای اصلی لحاظ نمیشود. دولت خودش بخشی از سلسله مراتب جنسیتی و طبقاتی است، بنابراین گروههای کلیدی از زنان نخبهای ساخته میشوند که گزینش شدهاند و به عنوان کارشناس روی موضوعاتی که زنان بنگلادشی از بخشهای مختلف جامعه انتخاب کردهاند، تاثیر میگذارند. با وجود این، گویا ایشان هیچ تعامل واقعی با زنان جامعه ندارند. یک سوال باقی میماند: چطور زنان «دیگر» به فرصت تصمیمگیری دسترسی پیدا میکنند؟ آیا استراتژیهای گروههای زنان فعال درست انتخاب میشوند؟ و سرانجام چنین استراتژیهایی توسط دو نیروی سرکوبگر، تحت نفوذ قرار میگیرند: محافظهکاری اخلاقی دولت، و تکثرگرایی جامعهٔ مدنی.
شهربانو ضیاء عقیده دارد که خوانشی سریع و مبهم از سابقه فعالیت زنان و طرح مطالبات ایشان وجود دارد؛ با توجه به اینکه دیکتاتوریهای نظامی مختلف اغلب محدودیتها و انحصاراتی را برای موقعیت زنان در جامعه ایجاد کردهاند، مشارکت دموکراتیک معنیدار زنان در پاکستان ممکن است کمی در تضاد با واقعیتهای زندگی زنان به نظر برسد. ضیاء معتقد است: یکی از معضلاتی که برای گروههای زنان در کشور وجود دارد، تناقضات ذاتی تجربه شده در دیکتاتوری لیبرال است، به عنوان مثال رژیمهای مختلف امیدواریهایی در مورد حقوق زنان میدهند، اما پس از آن [که به قدرت رسیدند] پا پس میکشند. حضور گروههای اسلامی مبارز نیز تهدیدی نه تنها برای زنان، بلکه برای امنیت خود دولت است. نویسنده استدلال میکند که در نهایت این فقط سیاستهای دموکراتیک است که میتواند مشارکت معنادار زنان را به عنوان بازیگران سیاسی تضمین کند و پایگاهی را برای نیروهای اصولگرا تثبیت نماید. با این حال شهربانو ضیاء، اظهار میدارد که تهدید پر از توطئهٔ حکومت روحانیون عنصری هست که فعالان را از حل و فصل ناتوان کرده است و شاید خطرناکترین چالشی است که پاکستان اغلب با آن روبروست. از این رو، افزایش نیروهای محافظهکار – یکی از چهار محور گستردهٔ تغییر، که نویسندگان این کتاب تاثیر آن را روی فعالیت فمینیسم فراملی خاطرنشان کردهاند- یقینا در مورد پاکستان و مسایلی که جنبش فمینیستی با آن روبروست، در کنار دوگانگی ذاتی دیکتاتوری/دموکراسی که نویسنده در متن از آن بحث میکند، صادق است.
فصل آیلین کوتاب در مورد جنبشهای زنان فلسطین میگوید: یکی از موانع کلیدی پیشرفت خواستههای زنان، در کنار تاثیر مشاغل استعماری روی زنان فلسطینی، جریان جنبش اسلامی حماس است. کوتاب مینویسد حماس مسئول تحدید نقشهای زنان در زندگی عمومی و سیاسی است؛ از تحمیل حجاب بر زنان تا کنترل جنبشهای زنان در خیابان. تخصصگرایی سازمانهای زنان و انگیزههای پیشبردی ایشان خود مانعی بر سر راه مطالبات زنان فلسطینی است؛ در این راستا جنبش ملی زنان طی دوره پیش و پس از قرارداد اسلو [۱۹۹۳ بین فلسطین و اسرائیل] مسایل بنیادین زنان را به حاشیه رانده و اولویت را به ملاحث ملی داد. بر همین مبنا یکی از مفاد قطعنامه کنفرانس پکن سیاستزدایی از مطالبات زنان در سطح محلی، ملی و برنامههای جهانی بود.
مشکلاتی که سازمانهای زنان را در همهٔ مطالعات موردی در مجموعهٔ نازنین و سلطان درگیر میکند، مداخله نسل بعدی فعالان فمینیست در دوره جهانیشدن فزاینده و شبکههای فراملی است. نویسندگان همچنین ادعا میکنند که شماری از زنان جوانی که در جایگاه فعالان زنان درون گفتمانهای دینی به طرح مطالبات حقوقی زنان میپردازند از مسئلهای میگویند با عنوان «فعالیت در قالب انشعابی از طرحی مذهبی-دینی با ابعادی گستردهتر»؛ که در حقیقت به تحدید جنبش زنان در جامعه میپردازد.
از زبان منتقد
فمینیسم لیبرال به عنوان کوچکترین و در عین حال فعالترین گروه فمینیسم از نظر سیاسی، توانسته است تقریبا بر همهٔ جریانات فمینیستی جهان تاثیر بگذارد، به ویژه بر آنچه که در کنفرانس پکن به توافق زنان رسید و اکنون محور بسیاری از برنامههایی است که در سطح جهان به عنوان برنامههای دفاع از حقوق زنان در حال اجرا هستند. در کنار این جریان، همچنان دولتها بر محور اصول و قوانینی میچرخند که بر اساس نیازهای مردان سیاستمدار تنظیم شدهاند و حقوق زنان بر اساس کنفرانسی تنظیم میشود که سیاستهای مردانه اجرایش میکنند. با این حال تمامی زندگی زنان در سطح جهان فقط زمانی تبدیل به مطالبهای برای اعتراض میشود که جنبش فمینیسم لیبرال آن را تشخیص داده باشد. به سخنی دیگر، همچنان که دولتمردان حقوق زنان را تحت سیاستها و برنامههای خاص خودشان تنظیم و کنترل میکنند، جنبش فمینیسم لیبرال نیز از این حقوق تحت سیاستها و دیدگاههای خاص خودش دفاع میکند. به عنوان مثال در مبحث مربوط به حقوق زنان، حجاب را اجباری، از سوی حماس برای زنان تعریف کرده است، در حالیکه زنانی نیز هستند که خودشان تمایل به حجاب دارند و این جنبش با این زنان مخالف است. همچنین آزادی جنسی و فحشایی که از سوی فمینیسم لیبرال به عنوان آزادی زنان تعریف شده است، از سوی برخی دیگر از فمینیستها همچون فمینیسم مارکسیسم و سوسیال، به عنوان دیدگاهی تعریف شده که نظام سرمایهداری آفریده است تا از همهٔ هستی زن به نفع سرمایهداران سود جوید، این استفادهٔ بهرهجویانهٔ جدیدی به سبک سرمایهدارانه از بدن زن است.
دنیای زنان مسلمان سرشار از مفاهیمی است که خاص زنان این جوامع است و زنان جوامع غیر اسلامی قادر به درک این ارزشها نیستند، همچنان که زنان مسلمان دنیای آنها را درک نمیکنند. هر کسی حق دارد دنیایش را خودش بر اساس ارزشهای خودش تنظیم کند یا تغییر دهد اما برای تغییر کردن و بهبود زندگی و رها شدن از شرایطی که امروز دولتها بر زنان تحمیل میکنند تنها الگو و تنها راهی که به زنان معرفی میشود، فرهنگ غربی آن هم از نوعی است که فمینیسم لیبرال ارائه میکند. در خود کشورهای غربی جریان جنبشهای زنانه (فمینیسم)، به صورتهای بسیار متفاوت و حتی متضادی پیش میرود، در حالی که فقط فمینیسم لیبرال حق به کرسی نشاندن دیدگاههای خود را دارد آن هم فقط به همان دلیلی که در این مقاله مورد نقد قرار گرفته است، یعنی داشتن قدرت سیاسی که اکنون خاص فمینیسم لیبرال است و دیگر شاخههای فمینیسم با وجود داشتن طرفداران بیشتر، از آن محرومند. همچنین در خود جوامع غربی هنوز زنان رنگینپوست و زنان غیربومی مورد ظلم مردان و حتی زنان سفیدپوست و بومی، واقع میشوند ولی فمینیسم لیبرال هنوز نتوانسته از این گروهها دفاع قابلی انجام دهد و در این شرایط آنها را رها کرده و به موضوعات فراملی میپردازد و به نقد زندگی زنان از دیدگاه خودش میپردازد، این دیدگاه هم دقیقا دیدگاهی است که سیاستهای فعلی حاکم بر جهان غرب آن را میپسندند. دیدگاهی که حماس و حکومت روحانیون را سرزنش میکند و آزادی را به سبک غربی (بدون حجاب و…) میپذیرد؛ این در حالی است که این فمینیسم هنوز خودش نتوانسته از فشار قوانین سیاسی حاکم بر دولتهای غربی نجات یابد و خارج از این قوانین نمیتواند بیندیشد یا فعالیتی انجام دهد. خود این جنبش محدود به قوانینی است که دولتمران برایش تدوین کردهاند در قالب استفاده از زنان برای سرمایه داری و نمیتوان آن را جنبشی راستین از سوی زنان و برای زنان دانست، این جنبش نیز یکی از ساختارهای ساخته و پرداختهٔ نظام سرمایهداری در جهت رسیدن به اهداف امپریالیستی و سرمایهدارانه است.
این سخنان به معنی این نیست که منتقد کتاب، تمامی قوانین موجود در زمینهٔ حقوق زنان را عادلانه و بینقص میداند و نیازی به تغییر را احساس نمیکند بلکه فقط به این معنی است که همچنان که زنان در کشورهای غربی خود به سبک خودشان و بر اساس فرهنگ و ارزشها و نیازهای خودشان با مبارزه و تلاش زندگیشان را تغییر دادهاند، زنان در سایر کشورهای جهان نیز این تغییر را هر زمان که در جریان رشد فرهنگشان آن را احساس کنند، ایجاد خواهند کرد لکن قرار نیست این تغییر فقط بر اساس الگوهای غربی و کشورهای توسعه یافته صورت گیرد، چه اگر چنین شود، این خود تحمیلی جدید بر زندگی زنان جوامع اسلامی است و زندگی آنها را از رشد تفکر و آگاهی خالی خواهد کرد و با تقلیدی جدید جایگزین خواهد کرد.
کتاب پژواک مطالبات زنان: فعالگرایی فمینیستی در بستر فراملی در ژانویه ۲۰۱۴ در ۳۰۴ صفحه توسط انتشارات زدبوک به منصه طبع رسیده است.
محبوبه پورشفیعی – بیدارزنی
۹۳٫۹٫۱