زنان ایران: پنهانسازی، مدارا و تداوم خشونت
نتایج این تحقیق نشان می دهد که زنان از یک طرف خشونت علیه خود را جدی میپندارند اما از طرف دیگر سطح بالایی از مدارا، حاشا یا کتمان خشونتهای خانگی دیدهشده است. زنان به شدت تحت تأثیر فشارهای فرهنگی و اجتماعی هستند تا ساکت بمانند. ترس از آبرو، ترس از طلاق، ترس از بدنامی باعث این سکوت اجباری است.
***
زنان به لحاظ فرهنگی و اجتماعی به این باور رسیدهاند که خشونت علیه آنها امری عادی و حتی در شرایط خاصی توجیه شده است. به عبارتی، بسیاری از آنها خشونت را بهعنوان بخشی از هنجارهای اجتماعی و فرهنگی که به مناسبات جنسیتی مربوط میشود، پذیرفتهاند. در جوامعی مثل جوامع ایرانی که زنها مسئول هماهنگی در خانواده را بر عهدهدارند، اگر خشونت را گزارش دهند و خانواده در هم بریزد، آنها مورد سرزنش واقع میشوند. یعنی زنان به شدت تحت تأثیر فشارهای فرهنگی و اجتماعی هستند تا ساکت بمانند. ترس از آبرو، ترس از طلاق، ترس از بدنامی باعث این سکوت اجباری است.
* خانم ۶۳ ساله، فوقدیپلم و شاغل میگوید:
“زنها چارهای ندارند، اکثر خانمهایی که تحمل میکنند خانوادهای ندارند که پیشاش بروند. کجا بروند؟ و از همه مهمتر اگر بروند بچههایشان را از آنها میگیرند.”
*خانمی ۳۰ ساله، دیپلم و خانهدار:
“…الآن من فکر میکنم اگر بخواهم طلاق بگیرم، سربار خانوادهام میشوم، خواهرم میخواهد ازدواج کند میگویند خواهر بزرگاش طلاق گرفته. داداشم میخواهد زن بگیرد همینطور.”
زنان مسنتر خشونت کمتری را علیه خود گزارش کردهاند، این موضوع به دو صورت قابل تفسیر است. از یک طرف زنان مسنتر کنترل بیشتری بر زندگی خود نسبت به زنان جوانتر دارند. از طرف دیگر با بالارفتن سن، خشونت علیه آنها کاهش مییابد.
*زری با تحصیلات سیکل که مدت ۲۵ سال از زندگی زناشویی او میگذرد و ۴۴ ساله است؛ میگوید:
” من زمانی که ازدواج کردم، شوهرم همهجور عادتی داشت: بد دهن بود، فحاشی میکرد، کتک میزد، وسایل را میشکست، دیر میآمد خونه…نمیگذاشت من از خانه بیرون برم…ولی الآن برعکس شده، الآن ۱۵ سال است که زندگی را من در دست گرفتم، هرکاری دلم خواست میکنم، بیرون میرم، میتونم مسافرت برم، کاری به کارم نداره”
مصاحبههای کیفی آشکار میسازد که خشونت علیه زنان عادتی ریشهدار است و نکته جالب اینکه بسیاری از زنان خصوصاً آنهایی که مسنترند، خشونت را به عنوان بخش طبیعی از زندگی زناشویی خود درک میکنند، لذا با آن کنار میآیند:
* خانمی ۳۷ ساله، با تحصیلات زیر دیپلم و شاغل که ۱۹ سال است ازدواج کرده، میگوید:
“…اوایل دیر میآمد، نگرانش میشدم، گریه میکردم، اعصابم خورد میشد. میگفتم: چرا دیر آمدی و توقع داشتم قانعم کند ولی وقتی میآمد داد و بیداد میکرد، در را میبست و میرفت! طلبکار هم بود. جایی مرا رساند که حالم خیلی بد شد، پیش این دکتر و آن دکتر و روانشناس میرفتم. الآن دیگه بهش گفتم برایم مهم نیست، واقعاً هم نیست. اصلاً شبها دیگر خانه نیاید مهم نیست.”
* خانمی ۳۰ ساله، دیپلم و خانهدار که ۱۱ سال از ازدواجش میگذرد:
” من الآن سعی میکنم که خودم را به بیخیالی بزنم. بعضی جاها خیلی اهمیت ندهم. اوایل میگفتم کجا بودی؟ کی رفتی؟ چرا زنگ زدم گوشیت خاموش بود؟ ولی الآن نه. الآن میخواهد برود بیرون میگویم بهسلامت.
اما موضوع در زنان جوان متفاوت به نظر میرسد. زنان جوان معمولاً کمتر از زنان مسن و میانسال اصرار بر حاشا و یا انکار و یا پنهانسازی خشونت علیه خود را دارند، لذا آنها بیشتر در مورد تجربیات خود حرف میزنند.
* خانمی ۳۲ ساله، لیسانس و شاغل که ۵ سال است ازدواج کرده، ۲ بار قصد جدایی داشته اما با مراجعه به وکیل و دادگاه، هربار او را به مشاوره ارجاع دادهاند، میگوید:
“…اوایل خیلی ناراحتی میکردم، مثلاً وقتی چیزی پیش میآمد من هم ناراحتی میکردم و دعوا بالا میگرفت و داد و بیداد و …. ولی الآن دیگه نه، الآن بعد از ۳-۴ سال دیگه کاری ندارم، دیگه میدانم که کاری نمیتوانم بکنم…”
روایت زنان شاغل از تجربیات خود میتواند ما را به این قضیه برساند که ارتقا و پیشرفت زنان نه تنها خشونت علیه آنها را کاهش نداده، بلکه بعضاً افزایش خشونت را در برداشته. بنابراین میتوان گفت که کسب درآمد، منزلت اجتماعی زنان را چندان در خانواده تغییر نمیدهد و بر قدرت آنها نمیافزاید. چنانکه بعضی زنان شاغل میگویند حتی آنها بر روی آنچه کسب میکنند کنترل ندارند.
*خانمی ۶۲ ساله، لیسانس، بازنشسته مخابرات و ساکن منطقه ۲ میگوید:
” شوهرم خیلی پرخاشگر است، داد میزند، حرفهای رکیک میزند مرا از خانه بیرون میکند، خانه داشتم، بهزور خانهام را گرفت، با کتک و گریه و فحش مرا به محضر برد، وکالت بلاعزل گرفت. الآن ۳۰ است که تمام اختیار خانه دست اوست و اصلاً میگوید من صاحبخانه هستم! یک زمین داشتم، باز وکلات گرفت با دروغ و دغل که من میخواهم بسازمش و وکالت برای ساختنش است، وکالت که گرفت رفت فروختش، پولاش را هم خورد پسانداز را هم اگر بفهمد ازم میگیرد. سر این مسئله من ناراحتی قلبی گرفتم، بیش از آنکه قضیه پولش باشد سر این است که حرف زور میزند…”
همسری ـ ۷ آذر ۱۳۹۴