امروز:   فروردین ۳۱, ۱۴۰۳    
ما زنان در شبکه های اجتماعی
آوریل 2024
د س چ پ ج ش ی
1234567
891011121314
15161718192021
22232425262728
2930  
آخرین نوشته ها

خون پنهان در کلیشۀ شرم

Menstruation-is-not-an-il-009-160x160دلم درد می‌کند. افت فشار و تغییر دمای مداوم بدنم از عوارض پریود است. چیزی که نباید به روی خودم بیاورم. باید با یک مسکن و چند جوشاندۀ شیرین‌شده با نبات سر و تهش را هم بیاورم. وقتی همکاران مرد می‌پرسند: «حالتون خوبه؟ رنگتون پریده.» با لبخند بگویم: «آره، چیزی نیست. خوب می‌شم.» و امیدوار باشم ماجرا را حدس بزنند. ساعت کاری طولانی است‌. نمی‌توانم تا وقت برگشتن به خانه برای تعویض‌های ضروری صبر کنم

 

***

 

دلم درد می‌کند. افت فشار و تغییر دمای مداوم بدنم از عوارض پریود است. چیزی که نباید به روی خودم بیاورم. باید با یک مسکن و چند جوشاندۀ شیرین‌شده با نبات سر و تهش را هم بیاورم. وقتی همکاران مرد می‌پرسند: «حالتون خوبه؟ رنگتون پریده.» با لبخند بگویم: «آره، چیزی نیست. خوب می‌شم.» و امیدوار باشم ماجرا را حدس بزنند. ساعت کاری طولانی است‌. نمی‌توانم تا وقت برگشتن به خانه برای تعویض‌های ضروری صبر کنم. می‌روم دستشویی که می‌بینم زنانه و مردانه ندارد. توی حیاط ساختمان اداره که درواقع خانه‌ای مسکونی بوده و در اجارۀ اداره است، فقط یک دستشویی با آفتابه هست. روز اول کارم است، اما واقعاً تصور هم نمی‌کردم اوضاع این شکلی باشد. سطلی در کار نیست. آب گرمی هم نیست. ناامید برمی‌گردم. دستمال توالت هم نبود. سراغ همکاران خانم می‌روم تا بفهمم دستشویی دیگری مخصوص خانم‌ها هست یا نه.
در پاسخم لبخند می‌زنند که: «نه. مگه همین چشه؟» می‌گویم: «پریودم و احتیاج دارم که نوار بهداشتی رُ عوض کنم. دستشویی هم هیچ امکاناتی نداره. حدس زدم شاید مخصوص آقایونه که این‌جوریه.» همه با تعجب نگاهم کردند. یکی‌شان پرسید : «سطل؟!» گفتم: «خب آره.» گفت: «شما تو خونه‌تون هم تو دستشویی سطل دارین؟» حیرت‌زده گفتم: «آره. مگه شما ندارین؟» از آن میان دختری جوان هم‌سن‌وسال خودم آرام پرسید: «یعنی زباله پریود رُ می‌ندازین توی سطلی که بابا و داداشتون می‌دونن کاربردش اونه؟ چطور خجالت نمی‌کشین؟!» عصبانی شده بودم. گفتم: «آره. مگه چه اشکالی داره؟ پریود یه مسئلۀ طبیعیه.»
رفتم یک سطل پیدا کردم و جلوی همه دست گرفتم و رفتم توی دستشویی. پلاستیکی داخلش گذاشتم و به مستخدم سپردم آن سطل را از دستشویی بیرون نیاورد. پسر جوان سرخ شد و گفت: «چشم.» فردا دوباره سطل توی دستشویی نبود. یکی از خانم‌های همکار گفت : «تو حیا نداری، ما خجالت می‌کشیم. من برش داشتم.» دوباره سطل را بردم توی دستشویی گذاشتم. دوباره جلوی همه با صدای بلند به مستخدم سپردم و وقت رفتن تأکید کردم حواسش باشد فردا هم آن سطل باید سر جایش باشد. خانم‌های همکار همچنان چپ‌چپ نگاهم می‌کردند. مردها سعی می‌کردند نگاهم نکنند .چند ماه بعد، از آنجا به شهر دیگری منتقل شدم. وقتی چند سال بعد دوباره برای کاری گذارم به آنجا افتاد، دیدم هنوز هم سطلی در کار نیست.

مانلی آزادی ـ مشیانه

۷ خرداد ۱۳۹۵

نظرات بسته است

جستجو
Generic selectors
Exact matches only
Search in title
Search in content
Post Type Selectors
آرشیو مطالب قدیمی