امروز:   فروردین ۳۱, ۱۴۰۳    
ما زنان در شبکه های اجتماعی
آوریل 2024
د س چ پ ج ش ی
1234567
891011121314
15161718192021
22232425262728
2930  
آخرین نوشته ها

زندگی یک انسان بالغ یا یک نطفه بی روح؟

۳۰Abortion درصد از اقدام کنندگان به سقط رو خطر مرگ تهدید می کنه که آمار بسیار بالاییه. یادمه که روزی با یکی از همکارای پژوهشی رفته بودیم ناصرخسرو و وانمود کردیم که من باردارم تا بتونیم اطلاعات بگیریم. وضعیت واقعا اسفناک بود؛ آدمایی که حتی شاید تحصیلات در حد سیکل هم نداشتن اقدام به فروش دارو کرده بودن و حرفا و راهنمایی هاشون کاملا ضدونقیض بود. همه برای هم میزدن و اون یکی رو کلاهبردار می دونستن و معتقد بودن که داروهای خودشون اصله ولی مطمئن بودم تو این بل بشو هیچکس راست نمی گفت و انگار جون انسان بی ارزش ترین کالای این بازار بود

 

 

***

 

 

همیشه حس مادر شدن و دوران بارداری برام مقدس و دوست داشتنی بود و یه سوال بزرگ ذهنم رو درگیر کرده بود که چطور یه مادر راضی می شه از این حس قشنگ و دوست داشتنی چشم پوشی کنه و جنینی رو که آروم آروم تو وجودش رشد میکنه به قتل برسونه. قتل! الان به این نتیجه رسیدم که زیادی تند می رفتم.

پیرو همین سوالات ذهنی تصمیم گرفتم موضوع پایان نامه ارشدمو سقط جنین انتخاب کنم. هدف من بررسی زنانی بود که عمداً بچه خودشونو سقط میکنن، واقعن دلم می خواست بدونم چی باعث می شه یه زن با اون همه احساسات لطیف چنین اقدامی کنه که اصلا با گوهر وجودش جور در نمیاد. آیا تیپ های شخصیتی خاصی مشخص خواهند شد؟ آیا عدم رضایت از همسر و شریک جنسی؟ و …

مسلماً اولین جایی که برای تحقیق انتخاب کردم بیمارستان ها و زایشگاه ها بود ولی زهی خیال باطل… طوری با من رفتار شد که انگار یه مجرم رفته دنبال ارتکاب جرم؛ از قشر دانشگاه رفته و به ظاهر فرهیخته جامعه انتظار چنین برخوردی رو نداشتم و اونجا بود که فهمیدم قضیه چقدر حاده و تحقیق روی این موضوع بسیار سخت. پس به همین خاطر بود که این قدر مقاله و تحقیق راجع به این موضوع کم بود.

دلسرد نشدم و شروع کردم به تکمیل بانک اطلاعاتیم و از دوستانم که پرستار بودن کمک گرفتم تا اینکه مجموعه اتفاقاتی ذهنیت منو که حالا نسبت به این قضیه هوشیار شده بود عوض کرد. یادمه تو کلاس آسیب شناسی صحبت از آزار کودکان توسط خانواده و مادر شد و فجیع ترین چیزی که به عمرم شنیده بودم اینکه مادری چشمای فرزندشو با قاشق درآورده بود. پس اون حس های لطیف می تونه تو شرایط بد فراموش بشه. فکرای زیادی از سرم گذشت و متوجه این نکته شدم که گاهی همه صلاحیت فرزنددار شدن رو ندارن و یا حتی وجود بچه ممکنه شرایط زندگی رو از اونی که هست بدتر کنه.

در این حین با فریبا آشنا شدم دختری که از ازدواج دومش دومین فرزند رو باردار بود و قصد سقط جنین داشت. شرایط زندگی فریبا خیلی منو تحت تاثیر قرار داد. تو بچگی از پدر و مادرش جدا شده بود و با عمه اش زندگی کرده بود و به دلیل شرایط بد در سن کم ازدواج کرده بود و از بخت بد همسرش معتاد به شیشه. داستان شکنجه های فریبا و آزار و اذیتش به دست همسر، برام قابل هضم نبود و حالا که به سختی جدا شده بود و از زندگی با همسر دوم راضی بود، به دلیل شرایط جسمی نامساعد حاصل از اون شکنجه ها و مصرف داروهای اعصاب، نمی تونست بچه دار بشه و با عذاب وجدان زیاد قصد سقط جنین داشت. زندگی فریبا و جریانات اخیر، تلنگر بزرگی به من زد و دیگه نه تنها مخالف سقط نبودم بلکه در مواردی به شدت موافق بودم. حالا دیگه اصلن صلاح نمی دیدم که زندگی یک انسان بالغ، فدای یه نطفه کوچیک که هنوز روح نداره بشه.

وقتی نگذشت که دوست و همکلاسیم که موضوع تحقیق منو می دونست پرده از راز بزرگش برداشت و گفت که از دوست پسرش باردار شده، خیلی ترسیده بود و می خواست که کمکش کنم. شرایط خیلی بدی بود، از طرفی حتما باید این اتفاق میفتاد چون زندگی و آبروی سهیلا در خطر بود و از طرفی جونش! من طی تحقیقاتم به این پی برده بودم به علت غیرقانونی بودن، این کار خطرات زیادی داره. طبق آمار بی بی سی ۳۰ درصد از اقدام کنندگان به سقط رو خطر مرگ تهدید می کنه که آمار بسیار بالاییه. یادمه که روزی با یکی از همکارای پژوهشی رفته بودیم ناصرخسرو و وانمود کردیم که من باردارم تا بتونیم اطلاعات بگیریم. وضعیت واقعا اسفناک بود؛ آدمایی که حتی شاید تحصیلات در حد سیکل هم نداشتن اقدام به فروش دارو کرده بودن و حرفا و راهنمایی هاشون کاملا ضدونقیض بود. همه برای هم میزدن و اون یکی رو کلاهبردار می دونستن و معتقد بودن که داروهای خودشون اصله ولی مطمئن بودم تو این بل بشو هیچکس راست نمی گفت و انگار جون انسان بی ارزش ترین کالای این بازار بود. من و همکارم هاج و واج از این اوضاع و خواب سنگینِ مسئولان یا بهتر بگم خواب زدگی بودیم. با خودم فکر می کردم با وجود خطرات و ممنوع بودن به هرصورت این کار داره انجام می شه، حتی بیشتر از کشورایی که ممنوعه. ولی اگه دولت خودش از این قضیه حمایت  کنه و تحت نظارت باشه نه بازار سیاه راه می فته و نه جونی تلف و آبرویی تباه می شه یا لااقل خیلی کمتر می شه؛ ولی دریغ از حتی آموزش صحیح و افزایش هوشیاری و آگاهی جامعه نسبت به این موضوع.

با سهیلا راه افتادیم دنبال دکتر و تهیه قرص، سعی کردم دکترایی رو معرفی کنم که تو این زمینه متبحر باشن و اتفاقی براش نیفته ولی اینجوری هزینه براش بالا بود که خداروشکر هزینه رو پسره قبول کرده بود. تمام مدت به دخترایی فکر می کردم که مثل سهیلا قربانی غفلت شدن یا فریب خوردن و توی همچین هچلی افتادن ولی کسی رو نداشتن راهنمایی شون کنه یا پسره قبول نکنه حمایت کنه و تنهاش بذاره. اونوقت یه دختر تک و تنها با این همه بازار سیاه و کلاهبرداری که توی این جریان می شه، چکار می تونه بکنه؟ به قول سهیلا حتی مرگم برات حرومه چون می ترسی که خانواده ات بفهمن و چه فکرایی که از سرشون نگذره. سهیلا از کسی که عاشقش بود باردار شده بود و جدای از همه استرسی که داشت و می خواست زودتر از این وضعیت که شب و روزشو ازش گرفته بود خلاص بشه، ولی به اون بچه هم احساس داشت و می گفت حاصل عشقه و می خوامش. من اما بدون اینکه بهش بگم فقط نگران سلامتیش بودم. خداروشکر قضیه سهیلا به خیر گذشت و من عزمم جزم تر که با این تفکر غالب که سقط جنین بد و منفوره مبارزه کنم؛ تفکری که به هیچ عنوان زنان رو در نظر نمی گیره و به حق انتخابی که یه انسان بالغ می تونه برای زندگیش داشته باشه اهمیت نمی ده.

 

مرضیه حسینی ـ خشونت بس

۲۹ خرداد ۱۳۹۵

 

نظرات بسته است

جستجو
Generic selectors
Exact matches only
Search in title
Search in content
Post Type Selectors
آرشیو مطالب قدیمی