امروز:   اسفند ۲۹, ۱۴۰۲    

پرستوها به لانه باز می‌گردند

mirhadiبه انگیزه نودسالگی رفیق توران میرهادی، مادر آموزش و پرورش نوین ایران (۱۳۰۶-۱۳۹۵)؛ نوزده ساله بود (۱۳۲۵) که گام در راهی سخت و خارآگین گذاشت: سفر به غرب جنگ‌زده برای فرو نشاندن عطش (آتش) یادگیری و خوشه‌چینی از خرمن گزاف دانش و آگاهی جهان. هنوز یک سالی بیش از جنگ جهانی دوم (۱۹۳۹-۱۹۴۵) برنگذشته بود و اروپا در آتش ماندهِ از این نبرد امپریالیستی می‌سوخت: کشتار و ویرانی، تنگدستی و گرسنگی، بیماری و آوارگی، بی‌خانمانی و … بر همه‌جا سایه افکنده بود. او اما بیدی نبود که از این بادها به لرزه درآید. به یاد آورد که در آستانه سفری از این‌گونه پررنج و دشوارناک مادرش به او گفته بود: «در زندگی، بلندپرواز باش. از کاستی‌ها و سختی‌ها نهراس. همیشه دشوارترین کارها را برگزین. با سختی‌ها درگیر شو تا ساخته و آب‌دیده شوی!»

او اما با دیدن کوهی از آشوب و آشفتگی با خود گفته بود که اگر این همه، بازتاب جنگی است خانمان برانداز و هنجارشکن، پس می توان و باید با گسترش خرد و فرهنگ و دانش هم از پسِ روی آمده هایی از این گونه برآمد. آن گاه، به اندک جیره ی روزانه بسنده کرد و با پیوستن به برنامه ی دانش– جویی بازسازی اروپای ویران شده،به بوسنی و هرزگوین رفت و” به کار گل” پرداخت. سپس برای بسامان کردن راه آهن در هم شکسته ی چک اسلواکی، به کوه های تاترا رفت تا با کندن کوه، کشیدن خاک با چرخ های دستی، و در یک سخن با تن دادن به دشوارترین کارها، هرچه آب دیده تر شود.

هنوز در فرانسه بود که خبر تصادف و مرگ برادر کوچک ترش فرهاد را شنید. این خبر هم چون پتکی بر ذهن و روان او فرود آمد و سخت اندوهگینش کرد. اما مادرش گرتا به او آموخته بود که “از غم های بزرگ باید نیرو گرفت و احساس درد را به کارهای نیک خواهانه و ارزشمند با هدفی بزرگ تبدیل کرد.”۱ بدین گونه او برآن شد که غم از دست دادن فرهاد را به کارهای بزرگ فرارویاند، به جای او کار کند و در راه پیش رفت کودکان کشور بکوشد.۲ با خود اندیشید: “همه ی عشقم را، همه ی دانشم را در راه پیشرفت کودکان کشورمان” به کار خواهم بست.۳ پیش از این سفر (پاییز ۱۳۲۵)، پدر دانش- مندش به او گفته بود: تنها به شرطی می تواند رخت سفر بربندد که پس از دانش آموخته شدن، به کشورش بازگردد و به مردم میهنش خدمت کند. و او نیز سرانجام، با کولباری از دانش و خرد و دانایی به ایران بازگشته بود. رفیق توران میرهادی نیک می دانست که سرانجام، پرستوها به لانه باز می گردند.

توران میرهادی در تابستان ۱۳۰۶ در دهکده ی زیبای شمیران (در یک چادر مسافری) دیده از هم گشود.۴ پدرش فضل الله (اسد) ۵ دانش آموخته ی رشته ی مکانیک ماشین افزارها و مهندسی راه و ساختمان از آلمان بود و مادر آلمانی اش گرتا دیتریش، دانش آموخته رشته ی هنر و تندیس سازی از دانش-گاه مونیخ بود.

در آن سال ها، شهر تهران نه لوله کشی آب داشت، نه سنگفرش و آسفالته بود و نه اندکی  بهداشت و پاکیزگی در آن دیده می شد. بدین گونه اما بیماری های واگیردار و مرگ آفرین هم-چون وبا و حصبه و آبله و جز آن، بیداد می کردند. چنین بود که خانه واده ی فرهیخته ی میرهادی در تابستان ها به شمیران می رفت و در یک چادر بزرگ مسافرتی به سر می برد تا پنج فرزندش از بیماری های گزند آفرین آن سال ها برهند. با این همه، دو برادر و خواهر توران هر یک چهار بار و خود او دو بار دچار حصبه شدند و تا آستانه ی مرگ هم پیش رفتند.

توران اما در یکی از این چادرها زاده شد و سه ماه نخست نوزادیش را در چنین واکسیا (فضایی) گذراند. گرتا- مادرش- در حالی که گهواره ی او را تکان تکان می داد ترانه ها و داستان های آلمانی ی فیدل استار ماتس، مایا دختر گریزان از کندو و به ویژه افسانه های برادران گریم را در گوشش زمزمه می کرد. (رفیق توران بزرگ تر که شد، خود این دو داستان نخستین را به زبان آلمانی خواند. فیدل استار ماکس که سرگذشت پسرکی بود در جنگ جهانی نخست جهانی، انگیزه های ضد جنگ و صلح پژوهی را در وی برانگیخت و مایا، دختر گریزان از کندو، زمینه ساز کار و فداکاری او برای جامعه شد.). هم-چنین سکینه، خدمتگزار گیس سفید خانه واده نیز برایش داستان های ایرانی می گفت: خاله سوسکه و آقا موشه، کدوی قلقله زن، ماه پیشونی و ملک ابراهیم و … پدر نیز به آن ها شترنگ (شطرنج) و چیزهای دیگر می آموخت. بدین گونه توران از همان آغازه ها با داستان و فرهنگ و ادب آشنا شد و این، “سرنوشت” سال های واپسین او را رقم زد.

توران میرهادی در سال ۱۳۱۱ به مدرسه ی آلیانس فرانسه در خیابان ژاله ی تهران رفت و برای شش ماه آزگار پشت نیمکت های این مدرسه نشست. اما مادرش گرتا که آموزش به زبان فرانسه را برای توران پنج ساله که در خانه هم زبان های فارسی و آلمانی را  می آموخت دشوار می دانست، او را به مدرسه ی آذر (در خیابان سرچشمه ی تهران) فرستاد. وی سال های دبستان خود را در همین مدرسه سپری کرد و آن گاه به دبیرستان نوربخش در خیابان قوام السلطنه رفت (۱۳۱۷) و در سال ۱۳۲۴ خورشیدی، دیپلم خود را با نمره های عالی از این مدرسه گرفت.

توران میرهادی در سال ۱۳۲۴ خورشیدی در رشته ی علوم طبیعی­ یا زیست شناختی دانش- گاه تهران به دانش اندوزی نشست و از آن جا که به تجربه دریافته بود هرگونه پیش- رفت و فراز پیمایی میهنش در گرو گسترش دانش های پایه ای و بنیادین است، از کلاس های درس استاد جبار باغچه بان (۱۲۶۲-۱۳۴۵) آموزه پرداز و طراح سواد آموزی بزرگ-سالان نیز که در دبستان سعدی در سرچشمه ی تهران برپا می شد سر برآورد: “شیوه ی جذاب، عملی و ساده ی باغچه بان مرا بسیار مجذوب خود کرد. فهمیدم به کار معلمی علاقه مندم و متوجه شدم که معلمی، کاری خلاق و پرانگیزه است.”۶.

او سپس برای آموختن دانش های تربیتی (فرهیختنی) و اصول آموزش و پرورش، هم- چون دانش- جویی آزاد، به کلاس های درس دکتر محمد باقر هوشیار ( در دانش- کده ی ادبیات دانش- گاه تهران) رفت: “او[دکتر هوشیار] و هم-سرش با مادر و پدرم آشنا بودند و به خانه ی ما رفت و آمد داشتند … شیوه و محتوای درسی ایشان چنان جذاب بود که یکی از دانش- جویان منظم کلاس اش شدم. او مسیر حرکت یک انسان غریزی را به سوی انسانی وارسته و متعالی چنان زیبا و مستدل ترسیم کرد که سبب شد، نقش آموزش و پرورش و معلم را بهتر درک کنم و بیش- تر به آن دل ببندم.”۷ . آموزش و پرورش، “دریایی از اندیشه، کار و حرکت است که دوست دارم در آن شناگر باشم.” ۸.

توران از این هر دو استاد ارزش- مند و فرهیخته چیزها آموخت و همین آموخته ها بودند که راهی تازه را در پیش رویش گشودند: دست شستن از رشته ی طبیعی و فراگیری علوم تربیتی و روان- شناختی. روی کردی که می توانست و می تواند جامعه ی انسانی را از پایه دگرگون سازد.

می خواست به سوئد برود که ناکام ماند. کوشید به خواهر و برادر دانش- جویش در اتریش بپیوندد که اما پذیرفته نشد. ناگزیر از پاریس سربر­آورد (پاییز ۱۳۲۵) و دانش آموخته  رشته  روان- شناختی تربیتی از دانش- گاه سوربن فرانسه شد. او در آغاز این سفر (یک سال پس از جنگ جهانی دوم) و با دیدن اروپایی که در پسایند جنگ های امپریالیستی به زانو درآمده بود، به دیدی ژرف پیما رسید و به نقش سرمایه داری در برافروختن جنگ های جهانی و منطقه ای پی برد. این یافت و دریافت دیالک تیکی، هم- چنان به او نشان داد که نقش آموزش و پرورش در پاس- داری از ارزش های انسانی و دست یابی به صلح و دوستی انکارناپذیر است. هم از این رو، به کالج سوونیه پاریس رفت و به فراگیری آموزش های پیشا دبستانی پرداخت. “بخت” اما با دانش- جوی هوش مند و جوان ما همگامی کرد و او در همین دوره ی کوتاه آموزشی توانست از کلاس های درس آموزه پردازانی هم- چون هنری والون۹ و ژان پیاژه، دو غول روان شناختی و شناخت شناختی کودک و نوجوان در سده ی بیستم سر برآورد. در آن هنگام، آموزه های رشد این هر دو بسی تازه و نوآورانه بود و توران میرهادی می توانست از پیش- گامان این آموزه ها در ایران باشد. به ویژه که او با آرا و آموزه های دانش- مندان اروپا و امریکا (هاینریش پستالوستی۱۰، اوید دکرولی۱۱، فردریش فروبل۱۲، سلستین ( گوستاو) فرنه۱۳، جان دیویی۱۴ و ماریا مونته سوری۱۵ و …) آشنا شده و از خرمن دانش این همه، خوشه ها برچیده بود. او در شیوه ی اداره ی مدرسه اما، شیفته ی تئوری های سلستین فرنه بود و در گستره ی روان- شناختی کودک به روش و روی کرد اوید دکرولی (پزشک و آموزشگر بلژیکی) دل- بستگی ویژه داشت.

روی دادی که اما بیش از همه بر شخصیت سیاسی- اجتماعی میرهادی پرتو افکند آشنائی اش با سرگرد جعفر وکیلی، عضو شاخه ی نظامی حزب توده ی ایران در پاریس بود. رفیق توران در زمستان ۱۳۳۰ و در پی این آشنائی عاشقانه به تهران بازگشت و در سال ۱۳۳۱ با رفیق وکیلی پیمان زناشویی بست. فرایندی که او را یک سره دگرگون کرد و عشق به توده ی مردم را در سرشت اش نهادینه تر ساخت. هم از این گونه بود که او راه حزب توده ی ایران، حزب طبقه ی کارگر ایران را برگزید و تا پایان زندگی اش به آرمان های آن وفادار ماند.

رفیق میرهادی اما خود گفته بود که شخصیت والا و تراز نوی هم- سرش سرگرد وکیلی”سهمی جدی در شکل گیری شخصیت اجتماعی” او داشته است. به گفته ی وی، رفیق وکیلی “عشق به مردم، عشق به استقلال و شیفتگی به فرهنگ سرزمین” پدری اش را به او آموخته و باعث شده بود او بر کاستی ها و ناتوانی های خود چیره شود، نسبت به خود سخت گیر باشد و راه خارآگین و دشوارپیمای فرازپوئی شخصیت انسانی را درنوردد:” شیوه ای که بعدها در کتاب سد- میدان خواجه عبدالله انصاری به آن برخوردم.”: “او با شگردهای ویژه و از پشت دیوارهای زندان نامه هایی را به من می رساند.”۱۶. نامه هایی که در آن ها از رویدادهای زندان و از دلیری و ایستادگی او و دیگر سلح- شوران توده ای سخن رفته است. شهید وکیلی در واپسین نامه ی خود پسرش پیروز و خانه- واده اش را به رفیق توران سپرده و از او خواسته بود کار فرهنگی انجام دهد. رفیق توران این را هم گفته بود که زندگی در کنار انسانی نژاده، هر اندازه هم که کوتاه باشد موهبتی است ماندگار: “از او، بسیار آموختم.”.

سرگرد جعفر وکیلی، رفیق برجسته ی حزب توده های ایران اما در پی کودتای امریکایی- انگلیسی ۱۳۳۲، به دست گزمه های رژیم پلیسی پهلوی افتاد و یک سال پس از آن (۱۳۳۳) تیرباران شد.

آغاز دگردیسی

رفیق توران اما در بازگشت به ایران (زمستان ۱۳۳۰)، به کودکستان بهار تهران فراخوانده شد و هم- چون یک پرورشگر ( مربی) کارآزموده کوشید تجربه ها و دانش خود را در این کودکستان، کاربردی کند:”چند هفته ای این مرکز پیشا دبستانی را زیر نظر گرفتم و پیش- نهادهایی را برای بهبود کار آن ارائه دادم… سپس کار خود را در مدرسه ی بامداد با عنوان معلم زبان آغاز کردم. در این فاصله [با سرگرد وکیلی] ازدواج کردم و فرزندم پیروز را به دنیا آوردم. [سپس] هم- سر اولم را از دست دادم و تلاش کردم با کار معلمی، زندگی ام را بگذرانم. در خانه ی پدری زندگی می کردم و مادر، سرپرستی فرزندم را به کمک بانویی روستایی به عهده داشت.”.۱۷. آن گاه به دبیرستان نوربخش- که خود زمانی دانش آموز آن بود- رفت و به تدریس زبان فرانسه پرداخت. این همه اما سرشت سرکش او را خوش- نود نمی کرد و می خواست گام هایی هرچه رساتر و بلند پروازانه تر در راه رهایی ستم- کشان و گذار به جامعه ای ملی- دمکراتیک بردارد. هم از این روی، هم چون انبوهی از جوانان روشن- اندیش ایرانی به راه حزب توده ی ایران گام نهاد و دوشادوش هم- سر قهرمانش سرگرد وکیلی به جنبش های ملی شدن صنعت نفت ایران و ستیز با خودکامگی و دسپوتیسم پیوست.

رفیق توران یک سال پس از اعدام ناجوان- مردانه ی همسرش به بازیابی شخصیت درهم ریخته ی خود پرداخت و برای آن که- به گفته ی خود- غم از دست دادن بزرگ- مردی از این گونه را به کاری سترگ فرارویاند، کودکستان فرهاد را پی ریخت (۱۳۳۴): “روزی پدر، سدایم زد و در کنار خود نشاند و گفت:

– توران تو حیفی!

– منظورتان چی است؟

– تو رفتی و تحصیل کردی و جهان را دیدی. و حالا که برگشته ای، هم- چون آموزگاری ساده کار می کنی. نمی توانی کاری دیگر انجام دهی؟

– می توانم ولی چه گونه؟

– تو هنوز به سنی نرسیده ای که بتوانی امتیاز یک کودکستان را بگیری. مادرت این امتیاز را برایت می گیرد. من هم به مدت یک سال، خانه ی قدیمی ام را در خیابان ژاله ی تهران بی هیچ کرایه ای به تو می سپارم. خودم هم برایت ده میز و شست  سندلی ۱۸ کوچک در کارخانه می سازم. [پدر توران درودگری کارآشنا هم بود].  آلا کلنگ و سرسره را هم می دهم بسازند. بقیه کارها هم با خودت.” ۱۹

بدین گونه، کودکستان فرهاد در مهرماه ۱۳۳۴ پی ریخته شد. (فرهاد، نام برادر کوچک رفیق توران بود که در سال ۱۳۲۶ جان سپرده بود.): “من، کآرم را به عنوان مدیر و مربی کودکستان، با هم- یاری خانم فخری گلستان آغاز کردم … فرصتی پیش آمده بود تا پاسخ پرسش بزرگ زندگی خود و شاید زمانه را بیابم: چه گونه می شود کودکان را بزرگ و تربیت کرد که انسان هایی اسیر بار نیایند، آزاده باشند، به خرد و اندیشه و دانش خود تکیه کنند و پله پله از نردبام ( نوردبام) انسانیت بالا بروند … دیده ها و مطالعات دوره ی دانش- جویی ام مرا متوجه راه ها و روش های قالبی بار آوردن نسل جوان در نظام های آموزش و پرورش کشورهای گوناگون کرده بود ولی هنوز نمی دانستم که چه گونه می توان این قالب ها را در هم شکست. نمی دانستم چه روش هایی را می توان جای گزین آن ها کرد. به نمونه هایی از این روش ها در کارآموزی ها، سفرها و کتاب ها برخورده بودم ولی زمینه های کاربردی آن ها را حتا در مقیاس کوچک هم نمی دانستم. کار در کودکستان و سپس در دبستان و مدرسه ی راهنمایی فرهاد، چنین فرصتی را به بار آورد. ما، در واقع، خود را مدرسه ای تجربی می دانستیم و می کوشیدیم راه های کاربست آموزش و پرورش شایسته ی انسان را بیابیم. از کارهای کوچک آغاز کردیم و آرام آرام به کارهای بزرگ تر دست زدیم. در این زمینه، گام به گام به شیوه های گوناگون مانند نوشتن مقاله، شرکت در دوره های کارآموزی و ارائه ی تجربه ها، شرکت در برنامه ریزی های درسی، تدریس در دانش- گاه ها، شرکت در همایش ها و گفت و گو با مسئولان و نوشتن برخی کتاب های درسی و … روی آوردیم. آن گاه برایند مطالعات خود را در دست- رس جامعه و آموزش و پرورش ایران گذاشتیم. من در فرصت های گوناگون، سیستم آموزش و پرورش را به اژدهایی تشبیه کرده ام که هرگونه اندیشه، طرح و برنامه ی جدی را فرو می دهد یا چنان دگرگون می سازد که هدف اصلی اش گم می شود. این سیستم اداری، حتا رئیس و وزیرش را هم به بند می کشد.” ۲۰.

رفیق میرهادی اما به طرح هایی اشاره می کند که در پیش و پس از انقلاب ۵۷ ارائه شدند اما سامانه (سیستم) اداری ایران آن ها را “بی خاصیت و حتا فاجعه آمیز کرد” از میان این طرح ها یکی هم طرح کاد بود که “به دانش- آموزان دبیرستانی فرصت می داد با گستره های کاری آشنا شوند و خود را برای گزینش رشته ی تحصیلی آینده شان  بیازمایند.”۲۱.

وی می افزاید: “طرح پژوهش دانش-آموزی، دانش آموزان را با تفکر علمی (یافتن پرسش اصلی، ساختن فرضیه، مطالعه، آزمایش  جست و جو و رسیدن به پاسخ)، آشنا می سازد، کتاب های درسی را به روز می کند و فرهنگ سازی عملی را شکل می دهد. نظام اداری آموزش و پرورش برای طرح کاد، مقرراتی چنان سخت و انعطاف ناپذیر در نظر گرفت که به نابودی آن انجامید. برای پژوهش دانش-آموزی، مسابقه و جایزه منطقه ای و کشوری گذاشت و اصالت کار و انگیزه ی واقعی پژوهش را تخریب کرد. پژوهش های انتخاب شده، دیگر کار دانش-آموزان نبودند که حاصل زحمت های والدین آن ها بودند: نمایش بدآموزی. تغییر، زمان بر است. کار بسیار می طلبد. از خود گذشتگی می خواهد. با اعتقاد بسیار بسیار عمیق پیش می رود.”.

استاد میرهادی بر آن بود که آموزش و پرورش در همه ی جهان، انسان ها را در کالبد دل-خواه خود می خواهد. با هدف هایی که بیش-تر، آرمانی اند تا کاربست پذیر، و به گونه ی دستور کار، بخش-نامه و مقررات اداری، به آموزش و پرورش ها دیکته  می شوند. ارزیابی از کارکرد مدرسه ها و آموزگاران نیز، بر پایه همین دستور کارها انجام می گیرد. کل این مجموعه، هم-چون سامانه (سیستمی) بسته، کیفیت این نهادهای فرهنگی را، به پایین ترین سطح خود می رساند: قالبی،زورگویانه و دستوری.

رفیق میرهادی اما، در گروه فرهنگی فرهاد، روشی را پی گرفت که وارونه ی این همه بود و ساز و کاری انقلابی و دگرگون گر داشت: سپردن تصمیم گیری و برنامه ریزی به آموزگاران و دانش-آموزان برای یافتن  روش های آموزشی ی  کارآیند: “و این روشی شد بسیار کارامد که از آن بسیار آموختیم”.

استاد میرهادی با اشاره به این که دست-آوردهای گروه فرهنگی فرهاد، برای بازسازی آموزش و پرورش ایران به شورای انقلاب نیز ارائه شدند، یادآور شده بود که این، سامانه های ارتشی اند که در آن ها دستوردهی و تصمیم گیری از بالا صورت می گیرد. در آموزش و پرورش باید عکس این باشد. یعنی برنامه ریزی و تصمیم گیری باید از پایین (دانش آموز و آموزگار و مدرسه) هدایت شود: روشی که در مدرسه ی فرهاد آزموده شد و به نتیجه ی دل-خواه نیز که فرازپویی هرچه بیش-تر دانش آموزان بود رسید.

خودگردانی فرهنگی

مدرسه ی خودگردان فرهاد اما، تابع قانون هایی بود که شاگردان آن پی ریخته بودند: اینان در مهرماه هر سال، نمایندگان خود را (یک نفر از هر کلاس) بر می گزیدند، آن گاه گروه نمایندگان، قوانین مدرسه را (بهداشت همگانی، روش های آموزشی، رفتارهای دانش آموزان و …) تنظیم می کردند و برای بررسی و تصویب نهائی به دست شورای آموزگاران می سپردند. این مصوبه ها سرانجام به چاپ می رسیدند و برای پدران و مادران دانش آموزان نیز  فرستاده می شدند. رفیق توران اما، در همه ی نشست های نمایندگان مدرسه  تنها نقش یک منشی را به گردن می گرفت.

شیوه ی گردانش گروه فرهنگی فرهاد نیز، بسیار نمونه وار بود: هر یک از کلاس های این گروه فرهنگی در هر ماه، سه نماینده بر می گزید و اداره ی مدرسه، در هر روز، به نمایندگان یکی از کلاس ها سپرده می شد. بدین گونه، شاگردان مدرسه با گردش کارها در یک سامانه ی مردم-سالار آشنا می شدند.

همکاری به جای رقابت

رفیق توران اما سرانجام توانسته بود فرایند ویران-گر و تک روانه ی رقابت و هم-چشمی را از سرشت و از کالبد شاگردان مدرسه ی خود پاک کند و به جای آن همسویی و همکاری را بنشاند: دانش آموزان، با یک دیگر هم- سنجی (مقایسه) نمی شدند. می دانستیم که هیچ دو انسانی یک سان نیستند. استعدادها، توانایی ها، ویژگی ها ی سرشتیک و ذهنی، و آهنگ رشدشان ناهمگون است. آن ها گروه های کاری برپا کرده بودند و کارها را گروهی پیش می بردند: همکاری به جای هم-چشمی. دانش آموزان تواناتر، به کسانی که دچار ناتوانی در یادگیری بودند، درس می آموختند. به زودی روشن شد که همیاری و همکاری، در سرشت شاگردان مدرسه، نهادینه شده است. آموزگاران نیز، در هر ماه، پیش-رفت های درسی دانش آموزان را با پرسش و پاسخ های درسی ارزیابی می کردند تا بتوانند برای درس ها و تمرین های ماه واپسین، برنامه ریزی کنند: در مدرسه ی فرهاد، از دادن هرگونه نمره و امتیاز درسی خبری نبود.

زندگی بازیافته

توران میرهادی اما در فرایند پی ریزی و کاربست روش نوین آموزشی در ایران، با رفیق محسن خمارلو (۱۳۱۲-۱۳۵۸)۱۹ که دوست دیرینه ی هم-سر نخست اش سهیستا (شهید) جعفر وکیلی بود پیمان زناشویی بست و از او نیز دارای سه فرزند شد: کاوه، پندار و دلاور. وی خود در باره ی این دومین هم-سرش گفته بود: او از همان نخستین روزهای آشنایی با من و نیز در آیین سوک-واری هم-سر اولم، نسبت به فرزندم- پیروز- احساس مسئولیت ویژه داشت و هر زمان که می توانست با او بازی می کرد و او را به گردش می برد. گاه نیز با هم او را به نزد پزشک می بردیم. وی که دبیر و مدرس شیمی بود، هنگام پی ریزی کودکستان فرهاد به یاریم آمد و در همه ی کارها شرکت کرد: شجاعت و صداقت و جوان-مردی او، پایه زندگی مشترک ما شد. نیز، تفاهم و همکاری و از خود گذشتگی او، به نتیجه بخش بودن تجربه های مدرسه ی راهنمایی فرهاد، پی گیری شورای کتاب کودک و آغاز به کار فرهنگ-نامه ی کودک و نوجوان انجامید. کاوه را در خردسالی و در سیل شمال از دست دادیم ولی پیروز، پندار و دلاور، بسیاری از ویژگی های والای پدری را به ارث برده اند.

رفیق میرهادی اما در سال ۱۳۳۴ کودکستان فرهاد، در ۱۳۳۶ دبستان فرهاد و در ۱۳۵۰ مدرسه ی راهنمایی (دبیرستان) فرهاد را پی ریخت و این همه را در سال ۱۳۵۶ به مجتمع آموزشی فرهاد (در خیابان سهروردی تهران) فرارویاند. دریغ که این مجتمع بزرگ فرهنگی با بیش از ۱۲۰۰ دانش آموز- در رده های گونه گون آموزشی- در سال ۱۳۵۹ برای همیشه از کار باز ماند.

استاد میرهادی اما یافته های ۲۵ ساله ی مدرسه ی فرهاد را در رشته کتاب هایی با نام تجربه های مدرسه ی فرهاد آورده است. زهره قایینی (کارشناس ارشد کتاب-داری) و از پی گذاران شورای کتاب کودک، در باره ی روش های آموزشی هم-کارش میرهادی گفته بود: توران میرهادی، آموزش و پرورش را جست و جو در درون و بیرون انسان ها می دانست. او دریافته بود که آموزش و پرورش گستره ای فراخ-مند است و حضور در آن، تلاش فراوان می خواهد … صلح، دوستی، عشق، احترام، حس مسئولیت، شادی، انسانیت، سادگی و یگانگی در بافت جامعه، و ساختار آموزش و پرورش و خانه واده، ارزش هایی هستند که میرهادی برای آن ها تلاش کرده است و باید این همه را پاس داشت.

مدرسه ی راهنمایی فرهاد اما در دهه های ۱۳۴۰-۱۳۵۰، به یک نهاد تجربی-آموزشی فرا رویید و در آن، پیش-رفته ترین دیدگاه های آموزشی و پرورشی ایران، بررسی و ارزیابی شد و سپس با اعتبار یافتن آن ها، در آموزش و پرورش سراسر کشور کاربست یافت. این مدرسه از آغاز، دخترانه- پسرانه (مختلط) بود و از مرزبندی های جنسیتی پرهیز می کرد.

سامانه نهاد کودکی

پی ریزی سامانه نهاد کودکی در ایران نیز هم-چون کشورهایی که آن را پیموده اند، از فرایندی پیچیده و تو در تو می گذرد. کارپایه های آغازین این سامانه در ایران، از انقلاب مشروطه به این سو پدیدار شدند و در بستره های گونه گون آموزش و پرورش، بهداشت کودک، حقوق و ادبیات کودک و زیست-افزارهای کودکی رخ نمودند. در روزگار رضا شاه پهلوی اما، کنش-گرانی چون جبار باغچه بان، دکتر محمد باقر هوشیار و شماری دیگر، سازواره ی آن را به ویژه در جنبش های زنان و نیز در پزشکی و بهداشت سامان دادند. از دهه ی ۱۳۳۰ به این سو اما، این فرایند دوران- ساز در پرتو گسترش جامعه ی شهری ایران، افزایش مهاجرت روستاییان به شهرها و دگرگون شدن نسبت شهرنشینان به روستاییان، روندی شتابان تر به خود گرفت. بدین گونه، درک نهاد کودکی در گستره های فرهنگی ایران و در لایه های میانی جامعه ژرفش پیدا کرد و دانش-آموختگان ایرانی نیز در کاربست آن کوشیدند. در این میانه اما، سهم زنده یاد توران میرهادی از همه نمونه وارتر بود. او به یاری فرهنگ-مندانی چون لیلی ایمن، معصومه سهراب، توران اشتیاقی و شماری دیگر، کارپایه های نهاد کودکی را پی ریختند و بسامان کردند: رایزنی با نهادهای فرهنگی، کوشش روزافزون برای چاپ کتاب های کودک و نوجوان و راه اندازی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، تلاش در پی ریزی سپاه دانش و سپس دادن رایزنی و آموزش  به آموزش-یاران آن، کام-یابی در زمینه ی انتشار رسانه های پیک دانش آموز، پیک معلم و پیک خانه-واده برای پیوند پدران و مادران با مدرسه و آموزگار و دانش آموز، نوشتن جستارهای فرهنگی و آموزشی در رسانه های پر تیراژ کشور برای دانشیک (علمی) شدن نگاه بزرگ-سالان به کودکان و نهادینه شدن شناخت نیازهای کودکان به بازی و سرگرمی، ورزش، زیست-افزارهای ویژه ی کودکان و … این همه از جمله طرح ها، برنامه ها و تلاش های هنجار یافته ی رفیق میرهادی و هم-کاران او بودند.

رفیق توران،که نیک می دانست کسانی چون او که شیوانگاری (ادبیات) کودکان را در ایران گسترده اند، از خردسالی با کتاب های کودک و نوجوان آشنا بوده اند، به این اندیشه رسید که باید کتاب هایی از این گونه را به میان خانه-واده ها برد. بدین گونه او و لیلی ایمن (آهی) و آذر رهنما (مدیر نشریه سپیده فردا)، در سال ۱۳۳۵ نخستین نمایش-گاه کتاب کودک و نوجوان ایران را در دانش-کده ی هنرهای زیبای دانش-گاه تهران برپا کردند. فرایندی که در سال های ۱۳۳۷ و ۱۳۳۹ نیز بازآوری (تکرار) شد و راه را بر پی ریزی شورای کتاب کودک هموار کرد: روی-کرد گسترده ی شاعران، نویسندگان و مترجمان کشور به آفرینه های کودک و نوجوان اما، بازتاب تلاش هایی از این گونه است.

شورای کتاب کودک

پی ریزی شورای کتاب کودک اما (زمستان ۳۴۲ )، تمرکز بر شیوانگاری کودکان و نوجوانان را هدف-مندتر کرد. در اهمیت شورا و مدیریت رشک برانگیز استاد میرهادی همین بس که هیات مدیره ای ۳۷ نفره در سامان پذیری آن نقش داشتند: معصومه سهراب (مافی)، مهری آهی (مترجم)، یحیا مافی (پایه گذار مدرسه های مهران)، مهدی آذر یزدی (نویسنده کودکان و نوجوانان)، بیژن مفید (کارگردان تآتر و نمایش- نامه نویس)، منوچهر انور (کارگردان سینما و مترجم)، و تصویرگران و گرافیست هایی مانند نورالدین زرین کلک، مرتضا ممیز و پرویز کلانتری از جمله پایه گذاران شورای کتاب کودک بودند.

نوپایی شیوانگاری کودکان اما به کارکردهای فرهنگی این شورا دامنه ای فراخ تر بخشیده بود: ارزیابی و نقد کتاب های چاپ شده ی کودکان، زمینه سازی برای چاپ کتاب های کودک و نوجوان، معرفی بهترین کتاب های ترجمه شده ی کودکان، برگزاری نمایش-گاه های کتاب کودک و … بر دامنه ای از این گونه سترگ می گنجیدند. (هزینه های شورا از سوی اعضا و نیکوکاران پرداخته می شود و تا کنون هیچ نهاد دولتی پشیزی به آن نپرداخته است).

شورا در سال ۱۳۴۳ به هم- وندی (عضویت) دفتر جهانی کتاب برای نسل جوان درآمد.این دفتر از بنیادین ترین نهادهای جهانی در زمینه ی گسترش کتاب های کودکان در جهان است که هر دو سال یک بار، جایزه ای را به نام هانس کریستین اندرسن به بهترین نویسنده و تصویرگر کتاب کودک می دهد. از بنیادین ترین برنامه های شورای کتاب کودک ایران ، یکی هم بررسی و ارزیابی کتاب های کودک و نوجوان و چاپ فهرست بهترین ها و بدترین های کتاب کودک است. شورا برای این کار، از نام آورترین چهره های فرهنگی کشور هم-چون رفیق محمد زهری و همسرش دکتر ماندانا باوندی، رفیق سیاوش کسرایی، محمود کیانوش و دیگران بهره می گرفت. محمود کیانوش (شاعر و نویسنده کودک و نوجوان) گفته است که از سنجارهای گزینش بهترین  کتاب های کودکان، یکی پیوند آن ها با جهان واقعی و طبیعی کودکان و دیگری، برکنار بودن آن ها از اندرزهای حکیمانه و اخلاقی است: روی کردی که پیام جویان خود را وا می دارد در عین کودکی، بزرگ-سالانه رفتار کنند!

با پی ریزی شورای کتاب کودک اما، نهاد ادبیات کودکان ایران رسمیت یافت و به کاراکتر فرهنگی-ادبی کارگردان آن-توران میرهادی – اعتباری جهانی بخشید. به ویژه آن که چیرگی وی بر زبان های فارسی، آلمانی، انگلیسی و فرانسوی، از او شخصیتی چند بعدی نیز ساخته بود. هم از این رهگذر بود که او توانست در کنگره های جهانی هانس کریستین آندرسن (سال های ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰) مشارکت کند و نویافته ترین تجربه های ادبیات کودکان را به ارمغان آورد.

فرهنگنامه کودکان و نوجوانان

از شگفت ترین رخ-دادهای زندگی رفیق میرهادی یکی هم نامه ای از محسن خمارلو ( ۱۳۱۲-۱۳۵۸)۲۲ بود که در میان دست-نوشته های او یافته شد. وی در این نامه از همسر خود- میرهادی- درخواست کرده بود که یک- سوم دارایی اش را در کاری سودمند و نیک- خواهانه هزینه کند.۲۳ بدین گونه، راه بر کاربست یکی دیگر از آرزوهای دیرپای  رفیق توران (گرداوری و چاپ نخستین و بزرگ ترین فرهنگ-نامه ی کودک و نوجوان ) هموار شد.

نخست بار اما، در دومین سمینار ملی ادبیات کودکان (۱۳۴۶، باشگاه معلمان) بود که ایده ی فرهنگ-نامه برملا شد و به جز میرهادی، استادانی هم چون ایرج افشار، فریدون بدره ای و اسماعیل سعادت نیز به تایید آن برخاستند. رفیق توران اما سرانجام در سال ۱۳۵۸ با هم-یاری فرهیختگانی چون ایران گرگین، اسماعیل سعادت، هوشنگ شریف زاده و محمود محمودی دست به کار انتشار فرهنگ-نامه شد. بیش از ۱۰۰ نویسنده، پژوهش-گر، نویسنده و شاعر نیز زنده یاد میرهادی را که سرپرست و سرویراستار این دانش-نامه بود همراهی می کردند. وی در گفت و شنودی با شیوا حریری (۱۳۸۶) خاطر نشان ساخته بود: “جمع، کار را پیش می برد نه فرد. فرد می تواند نقش هماهنگ کننده داشته باشد.”۲۴ و بدین گونه توانست گروهی از بهترین نخبگان کشور را پیرامون کاری چنین سترگ، گرد هم آورد. به گفته ی رفیق توران از انگیزه های بنیادین انتشار فرهنگ-نامه، یکی هم سانترالیسم سیاه غربی (مرکزیت فرهنگی غرب) است که در سایه آن، همه ی دستاوردهای فنی-فرهنگی خاور زمین و به ویژه ایران، به یونانیان باستان نسبت داده می شود تا اعتماد به نفس جهان سوم درهم شکسته شود و هژمونی غرب را بپذیرد. هم از این رو، فرهنگ-نامه های اروپایی آکنده از دروغ پردازی ها و خود ستایی های غربی است و کودکان ایرانی به فرهنگ-نامه هایی نیاز دارند که حقیقت را به آن ها بگویند.

نخستین جلد این دانش-نامه اما، ۱۳ سال پس از آغاز به کار آن درآمد (۱۳۷۱) و در سال های واپسین، از ۱۳ جلد نیز گذشت. پیش بینی می شود آسه (دوره ی) کامل آن از ۲۶ جلد نیز فراتر رود. این دانش-نامه که در زمان ریاست جمهوری محمد خاتمی برنده کتاب سال ایران نیز شده است به گفته زنده یاد عباس حری کتاب-دار نام آور ایرانی، آکنده از جستارهایی است که ۹۰ درسد آن ها تحلیلی اند. وی که در آیین بزرگ-داشت توران میرهادی (اسفند ۱۳۹۰، انجمن زنان پژوهش- گر تاریخ) سخن می گفت “غوطه ور شدن در فرهنگ” را از جمله ویژگی های رفیق توران ارزیابی کرد.

استوره ها نمی میرند

توران میرهادی بیش از ۶۰ سال در گستره های آموزش و پرورش و فرهنگ و ادب کودکان و نوجوانان کوشید و کاوید. او از تاثیر گذارترین چهره های فرهنگی سده های بیستم و بیست و یکم ایران و نویسنده، مترجم و پژوهنده ای سخت کوش و خستگی ناپذیر بود. در ۲۵ سالی که گروه فرهنگی فرهاد را می گرداند (۱۳۳۴-۱۳۵۹)، به آزمون و کاربست روش هایی پرداخت که به فرزندان ما آزادی و خود ایستایی بدهند، به آنان بیاموزند که خودشان باشند، توانایی های خود را بپرورند، نگرش درست و کارامد انسانی داشته باشند و زیر بار زورگویی و خودکامگی نروند.

همکاری و هماهنگی به جای رقابت، مسئولیت پذیری، تصمیم گیری آگاهانه و روش-مند و شناخت ژرف جهان هستی و پدیده های آن، از میان هر آن چه او به کودکان ما می آموخت، از همه نمونه وارترند. وی در سنجش و نقد روش های ویران-گر آموزش و پرورش کشورش می گفت که هم-سنجی دانش آموزان، رقابت به جای هم-کاری، ارزیابی آموخته های آنان با نمره های آموزشی، جایزه دهی و نادیده گرفتن ناهم-گونی های فردی انسان ها:” نسل جوان ما را به بند کشیده است.”

رفیق توران در عین نرمش پذیری و فروتنی اما، بسیار هم سرسخت و سخت گیر بود. برای او نه تنها نمودها که بودها و نیت ها نیز در خور نگرش بودند. یک روز وقتی به او گفتند که کسی برای فرهنگ-نامه، مقداری پول هدیه کرده است با نگرانی پرسید: “شما او را می شناسید؟” برای او نه تنها یاری مالی که یاری دهنده ی آن نیز بسیار مهم بود. حتا وقتی در سال ۱۳۸۳ خانه-واده ای خانه ی خود را برای کارهای فرهنگی به شورای کتاب کودک وا می گذاشت، باز پذیرش آن در گرو شناخت وی از این خانه-واده بود. جایی که اینک خانه ی کتاب-دار کودک و نوجوان و ترویج خواندن است.

رفیق توران، چهارمین از پنج فرزند خانه-واده ای درس خوانده و فرهیخته (رستم، فریدون، فرهاد و ایران دخت) بود. پدرش فضل الله (اسد) میرهادی که تفرشی تبار بود پس از دانش-رسته شدن از دانش-گاه مونیخ، همراه با هم-سر آلمانی اش گرتا دیتریش به ایران بازگشته و هم-چون کارشناسی برتر و در خور اعتماد رضا شاه پهلوی در ساخت راه آهن سراسری ایران به هم-یاری برخاسته بود. او یکی از نخستین و برجسته ترین تکنوکرات های ایرانی بود که به فرازپوئی فرهنگی و  فن آورانه (تکنولوژیکی) میهنش  سخت دل بسته بود. فضل الله میرهادی در سال ۱۲۹۵ خورشیدی برای ادامه ی تحصیل به آلمان گسیل شده و در یکی از نشست های دانش-جویی دانش-گاه مونیخ با گرتا دیتریش آشنا شده و در سال ۱۲۹۸ خورشیدی با وی پیمان زناشویی بسته بود. این دو، پس از دانش-رستگی (سال ۱۲۹۸) به ایران بازگشته و به کار آغاز کرده بودند: گرتا در هنرستان کمال الملک به تدریس مبانی هنر و تندیس سازی می پرداخت و فرزندان خود را نیز آموزش می داد. او که شیفته ی فرهنگ و ادب ایران شده بود، برای آشنایی فرزندانش با شیوانگاری فارسی، نشست هایی با شرکت شاعران و نویسندگان ایرانی برگزار می کرد تا آنان با کتاب و کتاب خوانی آشنا شوند. چنین بود که  توران میرهادی در ۱۳ سالگی زندگی نامه ی ژاندارک و در ۱۷ سالگی شاه نامه ی فردوسی را خواند و با آن پیوندی ناگسستنی پیدا کرد. مادرش اما به جز نگارگری و ادبیات، موسیقی نیز به وی می آموخت و او را با ورزش های گونه گون آشنا می کرد. رفیق توران با اشاره به گرفتاری های کاری مادرش  که  یارای تندیس سازی را از او گرفته بود، در یاد-نامه اش می نویسد:” از مادر پرسیدم چه را مجسمه سازی را رها کرده ای؟ پاسخ داد: [به جای آن] شما را ساختم و این، بسیار سخت تر بود.”۲۵

گرتا و اسد پس از پایان جنگ جهانی نخست (۱۹۱۸- ۱۹۱۴) از دست قحطی و ویرانی جنگ به روستایی دورافتاده رفتند و تنها در ازای جای خواب و خوراکی اندک، برای یک خانه-واده ی روستایی به کار آغاز کردند. سپس در حالی که گرتا، هفت ماهه باردار بود با همسرش به سوی ایران بازگشت تا اسد بتواند به آرزوهای دور و دراز خود که بازسازی کشورش بود دست یابد. این دو با کم ترین دست-مایه و کشور به کشور، خود را به بندر انزلی رساندند. شب بود و برف، همه جا را پوشانده بود. باید خود را شبانه به رشت می رساندند. هیچ وسیله ای اما برای بردن آن ها در کار نبود. به ناچار با یاری مامور راه آهن انزلی و با پای پیاده از میان ریل راه آهن که راه را به آنان می نمود، خود را به رشت رساندند. هر دو پای گرتا اما از سرما، یخ زده بودند و اگر خانم مدیر روس تبار و با تجربه ی مهمان-خانه ای در رشت نبود، چه بسا گرتا هر دو پایش را از دست می داد. آن ها هفته ای را در رشت ماندند و با بهبود نسبی گرتا، راه تهران را در پیش گرفتند. در راهی چنین دشوار اما اسد به یاد می آورد که چه گونه در ۱۴ سالگی با پای پیاده از مازندران و از جاده ی هراز خود را به تهران رسانده بود تا کاری بیابد و چیزی بیاموزد. او که تا ۱۴ سالگی فراغتی برای درس خواندن نیافته بود، به تهران که رسیده بود بی هیچ آموزگاری به خواندن و نوشتن و آموختن ریاضیات پرداخته و سپس به مدرسه ی دارالفنون رفته بود. مهندس میرهادی اما در سال ۱۲۸۸ خورشیدی پس از آن که با نمره های بسیار خوب از دارالفنون دانش-رسته شده بود با بورسیه دولتی به سویس فرستاده شده و پس از پایان دوره ی دبیرستان در این کشور، برای ادامه ی تحصیل به آلمان رفته بود. جنگ جهانی نخست باعث شده بود که دولت ایران نتواند هزینه های آموزشی او را بفرستد و او که برای ادامه ی تحصیل خود اراده ای پولادین داشت، به هر جان کندنی که بود در آلمان مانده و  کاری برای خود دست و پا کرده بود.۲۶

گرتا و اسد در تهران ساکن خانه ی پدری شدند و زندگی خود را از صفر آغاز کردند. اسد نخست در کارخانه ی جنگ افزارسازی تهران (قورخانه) به کار پرداخت و چنان  سروسامانی به آن داد که دیگر نیازی به کارشناسان خارجی در این کارخانه نبود. سپس به ضراب-خانه (سکه سازی) رفت و سرانجام این کارخانه را نیز از وجود کارشناسان بلژیکی بی نیاز کرد. آن گاه به راه آهن در دست ساختمان ایران پیوست تا در این جا نیز کارها را به ایرانیان بسپارد.

یافته ها و تجربه ها

استاد توران میرهادی اما در گذران زندگی ۸۹ ساله اش که بیش از ۶۰ سال آن در سپهر کارهای فرهنگی و آموزشی گذشته بود، به یک جهان بینی منسجم دانشی-فرهنگی دست یافته و به کاربست بی شکیب این همه همت گماشته بود. او تفکر حِکمی یا همان فلسفه ی علمی را که بنیاد آن ماتریالیسم دیالک تیک است در زیربنای اندیشه ی خود استوار ساخته بود و از چنین چشم اندازی، به جهان گرداگرد خود می نگریست و می کوشید یافته ها و تجربه های گران سنگ فرهنگی-آموزشی خود را کاربردی و کاربست پذیر سازد. نیک می دانست که برای گذار به جامعه ی سوسیالیستی و بازگشت ناپذیری آن، باید انسان هایی- به ژرفا – فرهنگی تربیت شوند و خود و هستی انسانی شان را نیک بشناسند. از این رو، همه ی دانش و سرمایه و توانایی های خود را برای ساختن چنین انسان هایی دست-مایه کرد و به پیکار با بی سوادی و ناهنجاری های فرهنگی برخاست. ده ها هزار دانش آموز او که در سراسر جهان پراکنده اند و هر گاه به ایران می رفتند نخست به دیدار استادشان می شتافتند- خود – بهترین گواهان این واگویه اند. در زیر، بخش هایی از دغدغه های فرهنگی این استاد بزرگ-وار را که بیش و کم ویراسته شده اند، به پاس اهمیت جهانی آن ها آورده ایم:

در بیش از نیم سده ی گذشته، در سه زمینه کار کرده ام: آموزش و پرورش، ادبیات کودکان، و کتاب مرجع ویژه ی کودکان و نوجوانان یعنی فرهنگ-نامه.۲۷ در هر سه زمینه، گرچه به ابعاد جهانی کار نیز نظر داشته ام، ولی هدف اصلی من، خدمت به کودکان و نوجوانان ایران بوده و هست … بر این باورم که جمع کار را پیش می برد نه فرد. فرد می تواند نقش هماهنگ کننده داشته باشد. بنابراین، در هر سه زمینه، تنها چیزی را که می توانم به حساب خودم بگذارم، یافتن راه های کار سودبخش گروهی بوده است … کار گروهی برای من، بسیار شیرین، آموزنده و برانگیزاننده است … این روزها، از این که جهان دارد تجربه های تلخ پیش از جنگ جهانی دوم را تکرار می کند، بسیار رنج می برم… رسانه های گروهی، دست به دست هم داده اند و آسیمه سری، ترس و ناامنی مدام را در همه ی انسان ها دامن می زنند. فیلم ها خشونت را رواج می دهند. دستورپذیری، حتا دستورهای ضد انسانی-ضد اخلاقی، جلوه ای ویژه یافته است. این پدیده، به ادبیات و سینمای کودکان نیز راه یافته است. از کنار آثاری مانند هری پاتر۲۸ و ارباب حلقه ها۲۹ نمی توان به سادگی گذشت. این درست که نویسندگان و فیلم سازان آن ها، در نهایت، نیکی را بر بدی پیروز می کنند … اما آن چه در ذهن خواننده و بیننده می ماند، ترس از دشمن پیدا و ناپیدا، اضطراب همیشگی، و احساس ناامنی است. تبلیغات هدایت شده، دشمن پنداری (فرضی) را به دشمن دیداری تبدیل می کنند تا از این رهگذر، جنگ ها و خون ریزی ها توجیه شوند.

رفیق میرهادی پیرامون روش های بهنجار آموزشی می گفت: تلاش علمی کسانی هم چون پستالوستی در سویس، فروبل در آلمان، دکرولی در بلژیک، دیویی در امریکا، مونته سری در ایتالیا، فرانه در فرانسه، ماکارنکو۳۰ در شوروی و پائولو فرر۳۱ در برزیل، افق دید مرا گسترش داد. زمانی که کاربرد دانش اینان را با سامانه ای که در آموزش و پرورش رسمی فرانسه متداول بود می سنجیدم، دریافتم که اِشکال در روش رسمی، آمرانه، یک سان ساز، محدود و یک نواخت آموزش و پرورش این کشور است. روشی که از انسان، آدم آهنی فرمان-بردار می سازد، خلاقیت، اندیشه، احساس و عواطف را محدود و وابسته به قالب های معین می کند، بال های پرواز آزاد ذهن و اندیشه و احساس را در هم می شکند و توانایی تشخیص انسان را، به راه های معین محدود می سازد.

استاد میرهادی هم چنین می گفت: همواره سخن از برتر و برترین می رود. چه کسی می تواند چنین دعوی ای داشته باشد؟ برتر و برترین دروغی است بزرگ که امثال هیتلر آن را برای پذیراندن برتری نژادی آلمانی ها به کار می بردند و اکنون نیز برای فریب مردم امریکا از تمدن برتر سخن می رود. در آموزش و پرورش ما، با یک رشته آزمون سست و بی پایه، گروهی از دانش آموزان را استعدادهای درخشان می نامند و برای آنان، در نهادهای جداگانه، امکانات آموزشی بهتر فراهم می آورند. هم چنین گروهی را برای المپیادهای علمی آموزش می دهند تا در مسابقه های جهانی شرکت کنند. سخن از نخبگان در میان است. باید دانست که کاهش جمعیت در غرب، ضرورت جذب نیروهای کاری دیگر کشورها را پدید آورده است. بدین گونه، مساله طرح استعدادهای درخشان، آزمون های گوناگون و المپیادها، برای جذب این نیروها است: تلاش از ما، برداشت از آن ها.

زنده یاد میرهادی، رقابت میان انسان ها را ویران-گر می دانست و می گفت: چنین استدلال می شود که رقابت، برانگیزنده ی تلاش بیش تر است! رقابت اما، ماهیت هر کار را دگرگون می کند و آن را از هدف اصلی اش دور می سازد. اکنون در ورزش و در کار و تحصیل که هدف آن دست یابی به دانش و تولید فراورده های مادی یا معنوی است، جلو زدن از دیگری یا دیگران مهم شده و بدین گونه نه تنها کیفیت تلاش ها افت کرده که فرد، اسیر رقابت نیز شده است.۳۲

 

خانه-واده ی شورای کتاب کودک

استاد میرهادی اما، در سال های که سرپرستی شورای کتاب کودک را به گردن داشت- در پرتو یاری هم کارانش- ده ها نهاد فرهنگی و نیکوکارانه را نیز در زیر پوشش شورا پی ریخت و به فرجام آورد. این نهادها که فهرست شان در پی می آید، تا کنون از هیچ گونه پشتیبانی دولتی برخوردار نشده اند:

انجمن پژوهش های آموزشی پویا (۱۳۵۶)، کار این انجمن، افزایش کیفیت آموزش و پرورش کشور است.

فرهنگ-نامه کودکان و نوجوانان(۱۳۵۸)

شرکت تهیه و نشر فرهنگ-نامه کودکان و نوجوانان (۱۳۶۶)

بخش کودک و نوجوان حسینیه ارشاد (۱۳۶۷)

انجمن حمایت از حقوق کودکان (۱۳۷۳)

موسسه پژوهشی کودکان دنیا (۱۳۷۳) برای افزایش کیفیت پیشا دبستانی در ایران.

موسسه مادران امروز (۱۳۷۸) برای بهبود روابط هم-وندان خانه-واده و به ویژه مادران با کودکان و نوجوانان

موسسه پژوهشی تاریخ ادبیات کودکان (۱۳۷۹) و انتشار آسه (دوره) ۱۰ جلدی تاریخ ادبیات کودکان ایران

انجمن ترویج علم ایران (۱۳۸۰)

انجمن حمایت از توسعه فضاهای آموزشی و فرهنگی (۱۳۸۰)

کانون توسعه فرهنگی (۱۳۸۰) برای کتاب-خانه سازی و گسترش کتاب-خوانی در روستاها و گستره های محروم و دورافتاده

مرکز روزانه توان-بخشی رنگین کمان سپید (۱۳۸۰)

موسسه فرهنگی دارالاکرام حضرت ابوالفضل عباس (۱۳۸۰)

انجمن دوست داران ادبیات کودک و نوجوان (سپاهان، ۱۳۸۱)

کانون انجمن فرهنگی-هنری بانوان ۱۳ آبان (۱۳۸۱)

موسسه فرهنگی-هنری دیگر (۱۳۸۱)

انجمن خیریه بانوان” صاحب” (گرگان، ۱۳۸۲)

خانه کتاب-دار کودک و نوجوان و ترویج خواندن (۱۳۸۳)

آموزشگاه آزاد هنرهای تجسمی بادبادک (۱۳۸۵)

ایرانک: بانک اطلاعات فرهنگ و ادبیات کودک (۱۳۸۵)

کانون رشد خلاق کودکان و خانه-واده (۱۳۸۵)

کتابک: پنجره ای به جهان خواندن (۱۳۸۷)

موسسه کودکان خلاق امروز (۱۳۸۸)

بادبادک هنر (۱۳۸۹)

جامعه یاوری فرهنگی (۱۳۸۹)

موسسه شوق یادگیری کوچ (۱۳۸۹)

موسسه کاوش-گران طبیعت دنیا (۱۳۸۹)

آموزش-گاه موسیقی رادمهر(۱۳۹۰)

موسسه آوند (۱۳۹۰)

موسسه خانه-واده سالم (۱۳۹۰)

موسسه خیریه هم-گام راه امید (هم-گام) ۱۳۹۰

موزه اروسک (عروسک) های ملل (۱۳۹۳)

موسسه فرهنگی-هنری سرزمین قصه های کهن (سپاهان، ۱۳۹۴)

خانه قصه و افسانه (سپاهان، ۱۳۹۴)

 

آفرینه های نوشتاری

استاد میرهادی در گذران ۶۰ ساله فرهنگی اش، ده ها جلد کتاب نوشت یا ترجمه و گردآوری کرد که فهرست این همه- بیش و کم – در پی می آید:

فارسی اول دبستان، انتشارات فرانکلین، وزارت آموزش و پرورش و سپاه دانش(۱۳۴۱ و ۱۳۴۴)

کتاب های تعلیمات اجتماعی، تاریخ، جغرافیا و تعلیمات دینی چهارم دبستان، با هم- کاری لیلی ایمن، ثمینه باغچه بان (پیرنظر) و علی اصغر مهاجر. نشر وزارت فرهنگ و هنر (۱۳۴۳).

فهرست کتاب های مناسب برای کودکان و نوجوانان، نشر شورای کتاب کودک، ۱۳۴۷

تعلیمات اجتماعی سوم دبستان، نشر: سازمان کتاب های درسی ایران، ۱۳۴۷

راه- نمای تدریس کتاب تعلیمات اجتماعی سوم دبستان، نشر: سازمان کتاب های درسی ایران (۱۳۵۲)

فرهنگ- نامه کودکان و نوجوانان، پدید آورنده: شورای کتاب کودک، زیر نظر توران میرهادی و ایرج جهان شاهی، نشر شرکت تهیه و نشر فرهنگ- نامه کودکان و نوجوانان، ۱۳۷۱

گذری در ادبیات کودکان، با هم- کاری لیلی ایمن، ۱۳۸۳

دو گفتار در باره کتاب- خانه های آموزشی و نقش آن در ایجاد عادت به مطالعه

تجربه های مدرسه فرهاد، در سه جلد

کتاب کار مربی کودک، نشر دیدار (۳۰۴ صفحه)

برنامه کار سالانه مربی در مهد کودک و کودکستان

جست و جو در راه ها و روش های تربیت، نشر دیدار،(۲۵۴ ص)

آن که رفت، آن که آمد.

ترجمه ها

افسانه چینی برای کودکان

گنجشک کوچولو

رفتار والدین ما باید چه گونه باشد؟

تفاهم بین المللی به وسیله کتاب های کودکان و نوجوانان

آن چه از کنگره آموختیم

در باب افسانه ها و استوره ها برای کودکان و نوجوانان، با هم-کاری ثریا قزل ایاغ

جستارها

دو گفتار: کتاب-خانه آموزش-گاهی و نقش آن در ایجاد عادت به مطالعه (۱۳۵۷). تهران: مهدیه

جستجو در راه ها و روش های تربیت (۱۳۶۲). تهران: آتلیه

کتاب کار مربی کودک: برنامۀ کار سالانه در مهد کودک و کودکستان (۱۳۶۷). تهران: آگاه

آن که رفت، آن که آمد (۱۳۷۷). تهران: فاطمی، واژه – داستان برای کودکان با نقاشی های مهرنوش معصومیان

مادر و پنجاه سال زندگی در ایران، با همکاری سیمین ضرابی (۱۳۸۳). تهران: قطره

گفت-گو با توران میرهادی در “صلح را باید از کودکی آموخت” به کوشش پریچهر نسرین پی (۱۳۸۷). تهران: انتشارات کارگاه کودک.

جستارهایی در مجله سپیده ی فردا، ماهنامه آموزش و پرورش و نشریه ها و گزارش های شورای کتاب کودک

نوشته هایی در باره توران میرهادی

زنده باد ایران، نوشته ویولت رازق پناه، نشر مولف، ۱۳۷۸

کارنمای زنان کارای ایران، نوشته پوران فرخ زاد، نشر قطره، ۱۳۸۱

مادر و خاطرات ۵۰ سال زندگی در ایران (دربرگیرنده یادمانده ها و تجربه های توران میرهادی)، به کوشش سیمین ضرابی، نشر قطره، ۱۳۸۳

توران، دختر ایران، نوشته محمد هادی محمدی، نشر موسسه پژوهش تاریخ ادبیات کودکان، ۱۳۸۵

توران میرهادی، استاد برجسته آموزش و پرورش ایران (کسانی که جامعه را می سازند)،کتاب سوم، نشر دیبایه، ۱۳۸۶

گفت و گو با زمان (مجموعه مصاحبه ها و پیام های توران میرهادی در بیش از ۵۰ سال کار فرهنگی وی)

توران میرهادی پایه گذار فرهنگ

 

در باره ی توران میرهادی

رخشان بنی اعتماد (کارگردان برجسته سینما): ادای احترام می کنم به زنی که یگانه بود و بی بدیل. تعظیم می کنم به توران میرهادی که جای-گاه بی بدیل اش در تاریخ فرهنگ این سرزمین، تا ابد ماندگار خواهد ماند. زنی که شاید اگر در جغرافیایی دیگر از جهان می زیست، او را بر فرق سر می نشاندند و از ذره ذره حضورش، بهره ها می بردند. اما توران خانم با قلبی بزرگ و بخشنده، از هر بی مهری می گذشت و تا واپسین روزهای بودن، هم-چنان در پی کار بود و ساختن و اثرگذاری. جای شکرش باقی است که فرزندان و شاگردانی پرورش داد که هر یک بازتاب شعله ای هرچند کوچک اما بهره گرفته ازشور لایزال او از عشق به خدمت و به میهن اند.

مرضیه برومند (کارگردان تآتر): توران میرهادی، نه تنها در ایران که در جهان یگانه بود و تاثیرات بسیار ژرف بر حوزه های ادبی، ادبیات کودک و به ویژه بر دست اندر کاران این حوزه ها گذاشت. نقش ایشان انکار ناپذیر و ویژه است. او توجه نویسندگان و کنش-گران بخش فرهنگ را به کودکان جلب کرد، منابع در اختیارشان گذاشت، به آن ها خط مشی داد و به چنین مسیری هدایت شان کرد. او الگوی بسیاری از کسانی بود که در حوزه کودکان کار می کنند. دلم می خواهد هر قدر هم کوچک، مثل توران میرهادی باشم. شخصیت ایشان و وجهه و صلابتی که در عین مهربانی داشت، روی من تاثیر بسیار گذاشته است. انسان به او و به امثال او غبطه می خورد. ای کاش می توانستیم، میراث دار او باشیم.

دکتر حسن انوری (گردآورنده و سرپرست فرهنگ بزرگ سخن): توران میرهادی را از وقتی مدرسه ی فرهاد را دایر کرد می شناختم. بر پایه همین شناخت هم، در همه ی این سال ها، در نگارش فرهنگ-نامه ی کودک و نوجوان با وی هم-کاری داشتم… میرهادی زنی بسیار منزه و اخلاق-مدار بود. او با وجود کارهای بزرگ که انجام داد، غرور و تکبر نداشت و رفتارش، هم-راه با فروتنی بود. انسانی بود بسیار شریف که من از سال ۱۳۴۵ به این سو، در نگارش کتاب های درسی با وی هم-کاری داشتم. یکی از خدمات بی مانند ایشان، فهرست بهترین کتاب هایی بود که کودکان و نوجوانان می توانند بخوانند. این فهرست، در پایان کتاب های درسی کودکان چاپ می شد.

علی دهباشی (مدیر ماه- نامه ی بخارا): اگر بخواهیم ده تن از زنان برجسته تاریخ فرهنگ و آموزش ایران را برشماریم، بی گمان بانو توران میرهادی در آغاز این فهرست جای می گیرد. او که از نوجوانی روحیه عدالت خواهی داشت و فقر فرهنگی را در جامعه  ایران به خوبی حس می کرد، راه خود را که تربیت نسل ها بود از همان آغاز شناخته بود. انگار به جهان پا گذاشته بود تا به فرزندان ایران راه و رسم دانش آموختن و فرهنگ پذیری را بیاموزد. در کاری بزرگ که آغاز کرده بود، همیشه با موانع ریز و درشت رو به رو بود اما کسی به یاد ندارد که حتا یک بار، لب به شکوه بگشاید. صبوری و کار مدام یعنی توران میرهادی. اینک او دیگر در میان ما نیست ولی کارنامه ی زرین اش، در کتاب ها و در مقاله ها و سخن-رانی هایش، زنده و جاری است.

بهاءالدین خرم شاهی (پژوهنده ی ادبی): زنده یاد توران میرهادی استادی بزرگ بود. او فناوری و شیوه ی نوین آموزشی جهان را در بیش از نیم سده پیش در ایران به اجرا درآورد و مدرسه ی فرهاد را پی ریخت. مدرسه ای که در زمان خودش، دانش-گاهی کوچک بود که در آن، نه تنها دانش آموزانی شایسته تربیت کرد که حتا مدرسانی با تجربه را نیز آموزش داد. در ۳۰ سال گذشته، پیوسته در تالیف فرهنگ-نامه کودک و نوجوان کوشید … او در کارش بسیار جدی و در همین حال بسیار مهربان و فروتن بود. متاسفم که استادی چنین بزرگ را از دست داده ایم.

حجت الاسلام محمود دعایی (مدیر روزنامه اطلاعات): توران میرهادی بانویی بود سراسر مهر و عشق به فرزندان ایران. او که با تخصص و دانش خود، منشاء خدمات بسیار شد، بازوانی توانا برای شورای کتاب کودک بود و بر فرهنگ-نامه کودکان و نوجوانان، نظارت عالی کرد. او در آموزش و تربیت، و افزایش سطح دانش و بینش کودکان این سرزمین، نقشی به سزا ایفا کرد. با فقدان او، نمی توان ادعا کرد که راهش بی پیرو خواهد ماند، زیرا، شاگردانی تربیت کرد که با شایستگی، ادامه دهنده راهش خواهند ماند.

پایان یک حماسه

تلاش و تکاپوی گسست ناپذیر رفیق توران اما در تها راه خود، این استوره ی تاریخ اندیشه ایران را چنان به ناتوانی کشید که سخت بیمار و خانه نشین شد. پرنده های بالابال و تیز پرواز اما، تاب قفس را نمی آورند. و او که هم از این گونه پرنده ای بود اوج پیما و جست و جو گر و پر تکاپو، در همان گوشه ی خانه اش دچار سکته ی مغزی شد و از هوش رفت. رفیق میرهادی که از بیست و هفتم شهریور ۱۳۹۵ در بیمارستان تهران بستری شده بود، سرانجام در روز سه شنبه ۱۸ آبان همین سال، سر پر شور خود را بر زمین گذاشت و دیگر چشم از هم بر نگشود.

کارل مارکس در آفرینه ی جاودان خود- مانیفست حزب کمونیست – گفته بود:” شبحی اروپا را گشت می زند: شبح کمونیسم.” توران میرهادی اما، ستاره ای بود رخشناک که در زندگی ۸۹ ساله اش، کهکشان فرهنگ و ادب میهن اش را گشت زد و آن را روشن و تابناک کرد. اینک او در آسمان اندیشه و دانش ایران می تابد و می درخشد و سو سو می زند. درخششی پایدار و بی پایان، برای همیشه و حتا بیش-تر.

نام و یادش گرامی باد.

پی نوشت

۳،۲،۱) از جزوه با نیروی عشق، برگ ۸.

۴) در سراپای این جستار، گفت-آوردها (نقل قول ها)، یادداشت ها و نوشته های چاپی، برای یک-دستی متن، اندکی و گاه بیش-تر، ویرایش شده اند. درون-مایه و چارچوب داده ها اما، دگرگون نشده است.

۵) گرتا دیتریش، مادر توران میرهادی هرچه کرد نتوانست نام همسرش فضل الله را به درستی بازگو کند. از این رو شوهرش، نام اسد را که برادر جان سپرده اش بود بر خود گذاشت و بدین گونه، مشکل حل شد.

۶) در فرایش این جستار، سایت ها، مقاله ها، جزوه ها و یادداشت های گونه گون کاویده و هم-سنجی شده اند. تهینا (خلاء) یک پژوهش روش-مند و دانشیک در این همه اما، کار این بررسی را دشوار ساخته بود. با این همه، نگارنده ی این جستار، در برابر هر گونه کژی و کاستی، تنها خود را پاسخ گو می داند.

۷) از جزوه ی توران میرهادی، استاد برجسته ی آموزش و پرورش ایران، برگ ۴

۸) همان جا، برگ ۲۴

۹) نویسنده کتاب مبانی اندیشه

۱۰) یوهان هاینریش پستالوستی (۱۷۴۶-۱۸۲۷)، بهبودگر آموزش و پرورش سویس

۱۱) دکرولی پایه گذار مدرسه های نوین بلژیک در نیمه ی نخست سده ی بیستم

۱۲) فردریش ویلهلم آگوست فروبل (۱۸۵۲– ۱۷۸۲) پایه گذار آموزش پیشا دبستانی در آلمان

۱۳) آموزگار فرانسوی نیمه ی سده ی بیستم و پایه گذار برنامه ریزی آزاد

۱۴) جان دیویی (۱۸۵۹-۱۹۵۲)، فلسفه دان و بنیادگذار تربیت نوین در امریکا

۱۵) مونته سوری (۱۸۵۱-۱۹۳۹)، پزشک و پایه گذار روش نوین تربیتی در ایتالیا

۱۶) نامه ها از زندان، سازمان افسران حزب توده ی ایران، به کوشش محمد حسن خسرو پناه، چاپ پیام امروز۱۳۸۰

۱۷) > رفرانس ۴

۱۸) در این جستار، همه ی واژه های فارسی که به نادرستی با الفبای عربی نوشته می شوند، فارسی نویسی شده اند

۲۱،۲۰،۱۹) > رفرانس ۴

۲۲) مهندس محسن خمارلو، مردی وارسته و آزاده بود که رفیق توران را خوب می شناخت و به راهی که می پیمود، سخت باور داشت. او مدیری توانا، مکانیکی با تجربه، رایزن فنی-فرهنگی و آموزگار و ناظمی ورزیده بود که کارهایی هم-چون درودگری، رنگ-کاری ساختمان، آهنگری و بسیاری از پیشه های فنی دیگر را می دانست.  وی در حالی که مسئولیت مالی-اداری مدرسه فرهاد را به گردن داشت، مسئول تاسیسات فنی آن هم بود.

۲۳) از جزوه ی با نیروی عشق، برگ ۳۹

۲۴)> رفرانس ۴

۲۵)> رفرانس ۲۰، برگ ۱۷

۲۶) پیشین، برگ ۱۴

۲۷) گفت-آوردهای این بخش، همگی از رفرانس ۴ آمده اند.

۲۸) هری پاتر، نوشته جو آن کتلین رولینگ. تا کنون شش جلد از این مجموعه ی فرهنگ ستیز درآمده است. در ایران نیز ناشران، برای چاپ آن با هم رقابت می کنند. سیونیست ها و امپریالیست ها با ساختن فیلم هایی از روی این جادو-نوشته ها، نویسنده ی ناتوان آن را میلیاردر کردند.

۲۹) ارباب حلقه ها و در واقع “دارنده ی انگشتری”، نوشته جی آر تالکین، ترجمه رضا علی زاده. فیلم هایی نیز از روی این آفرینه ی جادو-مدارانه ساخته شده است.

۳۰) آنتوان سیمونویچ ماکارنکو (۱۸۸۸-۱۹۳۹)، جامعه شناس و پرورش گر تاثیر گذار اتحاد شوروی

۳۱) پژوهش گر سده های ۱۹ و ۲۰ برزیلی و پایه گذار آموزش و پرورش اجتماعی

۳۲)> رفرانس ۴

به نقل از «نامه مردم»، شماره ۱۰۲۷

۲۲ خرداد ماه ۱۳۹۶

نظرات بسته است

جستجو
Generic selectors
Exact matches only
Search in title
Search in content
Post Type Selectors
آرشیو مطالب قدیمی