امروز:   اسفند ۲۹, ۱۴۰۲    

دختران انقلاب:‌ «از زندان و شکنجه نمی‌ترسیم»

نهم بهمن ماه تصویر هشت زن در تهران و اصفهان و مشهد که روی بلندی ایستاده، شال‌های سفید و رنگی خود را به چوبی وصل کردند و در هوا تکان می‌دهند در شبکه‌های اجتماعی منتشر شد. حرکتی که در پی کمپین «چهارشنبه‌های سفید» به راه افتاد و حالا به «دختران خیابان انقلاب»‌ یا «دختران انقلاب» موسوم شده است. این نام اشاره به ویدا موحد دارد، نخستین زنی که این حرکت را در خیابان انقلاب تهران انجام داد. یکی از این دختران، شیما بابایی است. ۲۴ مرداد ماه ۱۳۹۶، وقتی شیما بابایی سر کار بود، پلیس «امنیت اخلاقی» با منزل مادر او تماس گرفت و گفت شیما باید برای «پاره‌ای از توضیحات» به دفتر این نهاد مراجعه کند…

او با همسرش به این نهاد مراجعه و درخواست احضاریه کتبی کرد. احضاریه همان لحظه آماده شد و مهر خورد. چهارشنبه بود و شیما هم با شال سفید به پلیس امنیت اخلاقی رفته بود. مامور پلیس به او گفت روز شنبه مراجعه کند. روز شنبه که همراه با پدرش به پلیس «امنیت اخلاقی» رفت. ماموری به نام «رفیعی»‌ او را بازجویی کرد که «چرا با حجاب مخالفی؟» اما در پی بحث، صدای «رفیعی» بالا رفت و در پاسخ اعتراض پدر شیما، با او دست به یقه شد.

پدر شیما «جانباز»‌ جنگ ایران و عراق است: «پدرم عصبانی شد و گفت شما با جانباز مملکت این‌طور رفتار می‌کنید؟ من به جنگ نرفتم تا دخترم حق پوشش نداشته باشد و این‌گونه به اعتراضش پاسخ داده شود. هولش دادند بیرون از اتاق اما من را به دادسرای ناحیه ۲۱ فرستادند. دادستان دادسرا به من گفت “تن‌ت می‌خاره، سابقه سیاسی داری و علیه نظام تبلیغ می‌کنی.” گفتم بله، تنم برای گرفتن حق‌م می‌خاره. بهم جواب داد “برو به شعبه ۶ دادیاری و اگر امروز حال تو را نگیرم، خودم نیستم.”

دادیار که فامیلی اش “دهقانی” بوده، برخوردی ظاهرا ملایم داشته و به شیما گفته فرهنگ جامعه ما، قدرت پذیرش حجاب اختیاری ندارند و با توجه به رفتارهای شیما از طرف دادستان دستور دارد برای او قرار وثیقه‌ای سنگین تعیین کند تا نتواند تهیه کند و در بازداشت بماند. با این حال دادیار برای او قرار کفالت صادر کرد اما وقتی پدرش می‌خواست فیش حقوقی‌اش را ضامن آزادی فرزندش کند مشخص شد پلیس «امنیت اخلاقی» برای او هم به اتهام «توهین به پلیس» شکایت تنظیم کرده است. در نهایت شیما را برای ۵ ساعت بازداشت کردند تا یک وکیل ضامن او شد. در آذرماه برای پدر شیما هم «حکم جلب»‌ صادر شد.

حالا با وکیل او تماس گرفته‌اند که شیما بابایی به دادگاه مراجعه نکرده است. اگرچه او نه احضاریه‌ای دریافت کرده و نه تلفنی خبری به او داده‌اند، اما هشتم بهمن برایش دادگاه غیابی تشکیل شده:‌ «منتظریم تا حکمی که غیابی برایم صادر کرده‌اند دریافت کنم. اما برای همین رفتار، اگر باز هم احضاریه بفرستند، مراجعه نخواهم کرد.»‌

احضاریه ارسال شده ـ برای شیما بابایی

شیما می‌گوید مبارزه با «حجاب اجباری» را انتخاب کرده و به نظرش «اگر ما این حق را پس بگیریم، راه برای گرفتن دیگر حقوق‌مان هم باز می‌شود. الان که دختران انقلاب را می‌بینم که این‌قدر زیبا از حقوق‌شان دفاع می‌کنند، احساس غرور می‌کنم که توانستم سهم کوچکی در این جریان داشته باشم. بارها گفته‌ام، در راه رسیدن به ایران آزاد حاضرم جانم را هم بدهم. هزینه‌اش هرچقدر باشد می‌پردازم. اگرچه این هزینه ناعادلانه است.»‌

 «شاپرک» دختر دیگری است که از آغاز کمپین چهارشنبه‌های سفید فعال بوده است. او می گوید خستگی از زندگی «دوگانه»‌، «دروغ» و «ریاکاری»‌ باعث پیوستن‌ش به این کمپین شده: «ایرانی‌ها دروغ نمی‌گویند بلکه دروغ را زندگی می‌کنند. برای همین حجاب به ما توهین می‌کنند. اگر مورد تعرض قرار بگیریم می‌گویند حتما ظاهرمان بد بوده است. اگر مردی برای طلاق به دادگاه عکس‌های شخصی زنش را که بی‌حجاب است نشان دهد، دادگاه حق را به مرد می‌دهد. حقوق‌ ما مدام نادیده گرفته می‌شود. اگر حق‌مان را از حجاب بگیریم، به حقوق دیگرمان هم دست پیدا خواهیم کرد.»‌

«شاپرک» هر چهارشنبه شال سفید در دست می‌گیرد و در شهرستان محل سکونت‌ش تردد می‌کند. می‌گوید از طریق همین کمپین و ویدیوهایی که هر هفته در صفحه اینستاگرامش منتشر می‌کند، حرف‌های دلش را می‌زند. اما مورد حمله و تهدید هم قرار می‌گیرد: «در همین اینستاگرام مدام تهدید می‌کنند که “پشت در خانه‌ات هستیم یا می‌ریزیم توی خونه‌ات.” من حتی با پای شکسته هم از این حرکت نایستادم. حتی یک‌بار آنقدر ایستادم که دستانم درد گرفته بود اما ادامه دادم.»

او اگرچه از سوی دوستان و خانواده‌اش حمایت نمی‌شود، اما همسرش مدافع اوست: «دوستانم مدام ایراد می‌گرفتند که تو مادر هستی و نباید این کار را بکنی. اما بعد از “ویدا  موحد” که فرزند ۱۹ ماهه دارد، به آن‌هایی که حس گناه مادری به من می‌دادند گفتم اتفاقا فرزندان انسان‌های آزادی‌خواه از دیگر کودکان چندین گام جلوتر هستند. وقتی کاریکاتور مانا نیستانی منتشر شد که زنان از پوسته تخم بیرون می‌آیند، تمام وجودم لرزید، اشک در چشمانم جمع شد و به شوهرم گفتم، ببین ما هستیم. شجاع‌تر شدم که بروم روی بلندی و من هم شال سفید به چوبی ببندم و در هوا تکان دهم.»‌

او هم می‌گوید نه از «زندان»‌ می‌ترسد، نه از «شکنجه»‌ و نه حتی از «مردن» بلکه فقط از «لحظه بازداشت» هراس دارد و آن لحظه را در افکارش به پریدن از بلندی تشبیه می‌کند: «تنها چیزی که مشکلات ما را حل می‌کند، مبارزات مدنی و حق‌طلبی است. من می‌خواهم به زنان مثل کالا نگاه نشود. ما جنس دوم نیستیم. دلم می‌خواهد در زندگی‌ام با گشت ارشاد مداخله نکنند. برای آن‌که جلوی آزار را بگیریم، حتی اگر این کمپین هم خاموش شود، من همچنان به راهم ادامه خواهم داد و تا روزی که زنده هستم، در ایران روسری سر نخواهم کرد و تمام چهارشنبه‌ها، سفید می‌پوشم.»

آیدا قجر

ایران وایر ـ ۹ بهمن ۱۳۹۶

نظرات بسته است

جستجو
Generic selectors
Exact matches only
Search in title
Search in content
Post Type Selectors
آرشیو مطالب قدیمی