امروز:   اسفند ۲۹, ۱۴۰۲    

»سندروم« زن شکست‌ناپذیر

political-junkies-painting-cubismنفیسه آزاد: «امروز آخرین جلسه کارگاهم با دخترها بود، کارگاهی با چهار سرفصل «امنیت»، «تنظیم عواطف»، «از دست دادن» و «آینده»… دخترها با بی‌حوصلگی گفته بودند که حتی برای فردا هم برنامه‌ای ندارند چه برسد برای آینده… به دخترها گفتم زندگی پیش رو سخت است اما ما هم سخت هستیم، سخت بودنمان در زمین خوردن و دوباره بلند شدن است، شب را گریه می‌کنیم و صبح دوباره برای یک قدم جلوتر رفتن بیدار می‌شویم، چیزهای زیادی در اختیار ما نیست و ناچاریم بپذیریم، اما چیزهایی هم هست. «زن شکست ناپذیر» وجود ندارد، اما اگر زندگی به ما سخت نگیرد این سندروم، زنان زیادی را از پا می‌اندازد.»

 

**************

امروز آخرین جلسه کارگاهم با دخترها بود، کارگاهی با چهار سرفصل «امنیت»، «تنظیم عواطف»، «از دست دادن» و «آینده». باید اعتراف کنم با اینکه سال‌هاست کارگاه‌هایی با موضوعاتی حساس برگزار می‌کنم این یکی از سخت‌ترین‌ها بود. هفته پیش وقتی در مورد آینده حرف می‌زدیم و برنامه‌هایی که می‌توانیم برای آن داشته باشیم دخترها با بی‌حوصلگی گفته بودند که حتی برای فردا هم برنامه‌ای ندارند چه برسد برای آینده.

امروز آخر کلاس برایشان از روزهای تلخی گفتم در زندگی خودم که فکر می‌کردم هرگز فردایی نخواهد بود، همه‌چیز به پایان رسیده و من شکست خورده‌ام. در سکوت و با تعجب به من نگاه کردند و دو سه نفری هم همینطور آرام آرام گریه کردند. برایشان با خنده گفتم که آخرین مهارتی که به دست آورده‌ام این است که زمان‌های تلخ زندگی در حالیکه گریه می‌کنم کارم را هم انجام دهم.

نه تنها دخترهای این کارگاه که زنان زیادی را در اطرافم دیده‌ام که مبتلا به دیدگاهی هستند که اسم آن را می‌گذارم «سندروم زن شکست‌ ناپذیر» تصویرشان از زن موفق یا قوی، زنی است که هرگز شکست نمی‌خورد، گریه نمی‌کند، از پا نمی‌افتد، عواطفی ندارد و هر روز با لبخندی بر لب و مشت‌هایی گره کرده در زندگی مشغول فتح قله‌های پیروزی و موفقیت است.اما چنین زنی وجود ندارد. «سندروم زن شکست ناپذیر» زنان را وادار می‌کند تا برای اندوه خود، برای اشک‌های خود، برای روزهایی که ممکن است نتوانند از تخت بیرون بیایند خود را سرزش کنند، تحقیر کنند و شرمسار باشند.

وقتی نازنین را دیدم (طبعا اسم مستعار است) زنی بود با شغلی مناسب، درآمدی خوب و دانشجوی رشته دکتری در دانشگاهی معتبر که در رابطه عاطفی دچار موقعیت بسیار سختی شده بود. کسی که نازنین برای سال‌ها او را می‌شناخت و علاقه‌ای هم داشت، بالاخره به او نزدیک شده بود و بعد از یکی دو ماه خیلی رومانتیک به شیوه‌ای بسیار توهین‌آمیز او را ترک کرده بود. وقتی با هم حرف می‌زدیم مرتب بغض گلویش را می‌گرفت اما گریه‌اش را فرو می‌داد، زمانیکه به او گفتم چرا گریه نمی‌کند برایم سخنرانی بلندی کرد در باب اینکه او زن توانمندی است و از روزهای سخت زیادی گذشته و این موضوع برایش آنقدرها هم مهم نیست که برایش گریه کند و اینکه اصلا اهل گریه نیست و «اشکش دم مشکش نیست». روزهای زیادی گذشت تا نازنین را قانع کنم که گریه کردن، سوگواری کردن و واکنش عاطفی داشتن نه تنها چیز بدی نیست بلکه برای هر آدم طبیعی لازم است.

 

political-junkies-painting-cubism

بارها در روزهای سخت زندگی از آدم‌های اطرافم شنیده‌ام که «خودت را جمع کن»، «محکم باش»، «از تو بعید است»، «زمان همه چیز را حل خواهد کرد» و … روزهای زیادی در زندگی اعتقاد داشتم که نفیسه قوی، نفیسه‌ای است که هرگز شکست نمی‌خورد، گریه نمی‌‌کند، غمگین نمی‌شود، احساس بیچارگی نمی‌کند و ….

ارزش‌های مسلط مردانه‌ی دنیایی که هیچ‌چیزش واقعی نیست. وقتی می‌بینم که زنان –یا حتی مردان- برای اینکه ثابت کنند قوی، جذاب، شکست‌ناپذیر یا موفق هستند، شادی اغراق شده یا بی‌تفاوتی نمایشی از خودشان بروز می‌دهند، فکر می‌‌کنم با کمتر از این میزان یا دست‌کم با صرف همین قدر انرژی و زمان برای «خوب» و «محکم» بودن می‌توانند «واقعی» و «عادی» باشند.

یک بار از یکی از دوستانم پرسیدم که چرا این همه در برابر جدی گرفتن عواطفش مقاومت می‌کند، چرا علاوه بر سختی که زندگی به او تحمیل کرده است خودش هم به خودش زخم می‌زند؟ گفت که همیشه بابت این «قوی بودن» تحسین شده، حالا اگر بخواهد «ضعف»  نشان بدهد دیگر نمی‌تواند خودش را تحمل کند، نتیجه این‌دست «تحسین‌ها» برای زنان چیزی جز سرکوب خود نیست

نتیجه این سرکوب مدام و مداوم و البته بیجا و بی‌معنی، شخصیت‌هایی زخم خورده است که مرتب مشغول زدن زخم‌های بیشتر به  خود هستند، زخم‌هایی خون‌ریز و عفونت کرده که روح را در انزوا می‌خورند و از خود ردپایی ترسناک به جا می‌‌گذارند و چون زخم‌های خود را به رسمیت نمی‌شناسند، از درک رنج‌های دیگران هم ناتوانند

«سندروم زن شکست‌ناپذیر» راه را برای مراقبت واقعی از خود می‌بندد، اجازه همدلی را می‌گیرد و جایی برای خواهری باقی نمی‌گذارد. به دوستان خود می‌گوید «خودت را جمع کن» در حالیکه باید بگوید «می‌توانی گریه کنی، من اینجا هستم واگر بخواهی تو را در آغوش خواهم گرفت»

بنابر تجربه من «سندروم زن شکست‌ناپذیر» نه تنها ما را قوی‌تر نمی‌کند که باعث می‌شود شکننده‌تر، تلخ‌تر، گزنده‌تر و غیرهمدل‌تر باشیم. کسی که با شکست‌ها و رنج‌های خودش نمی‌تواند کنار بیاید چطور ممکن است دیگری را به هر عنوان بتواند دوست داشته باشد وبا او همدلی کند.  یک کلام بخواهم بگویم زن شکست ناپذیر آن روی سکه «ضعیفه» است، غیرواقعی، ناتوان و بی‌ارزش.

خیلی از ما امروز در کارگاه گریه کردیم، به دخترها گفتم زندگی پیش رو سخت است اما ما هم سخت هستیم، سخت بودنمان در زمین خوردن و دوباره بلند شدن است، شب را گریه می‌کنیم و صبح دوباره برای یک قدم جلوتر رفتن بیدار می‌شویم، چیزهای زیادی در اختیار ما نیست و ناچاریم بپذیریم، اما چیزهایی هم هست. «زن شکست ناپذیر» وجود ندارد، اما اگر زندگی به ما سخت نگیرد این سندروم، زنان زیادی را از پا می‌اندازد.

نفیسه آزاد

وبلاگ: از زندگی و جامعه

۴ اسفند ۱۳۹۶

 

 

نظرات بسته است

جستجو
Generic selectors
Exact matches only
Search in title
Search in content
Post Type Selectors
آرشیو مطالب قدیمی