زندگی در پناه مرگ
برای هاله مرگ پایان زندگی نه که اغاز آزادی از حجاب تن و اتصال به نامیرایی بود…صبح روزی که نیمه شب اش مهندس سحابی دنیا را ترک گفت. هاله با ان تخیل پر قدرت و ذهن تصویر سازی که داشت برایمان تعریف کرد. درست زمانی که روح بیقرار و مهربان و سرشار از عشق پدرم عزت در تلاطم خروج از تن رنجور و از کار افتادهاش در بیمارستان مدرس در تهران بود. من در لواسان در رؤیا صدای پای پدرم را شنیدم و اورا دیدم که سرحال و سرپا و بدون عصا چست و چابک به خانه آمد. با خنده از او پرسیدم از بیمارستان فرار کردی؟ و عزت جوابم داد نه مرخص شدم…/
*******
انقلاب وضعیتی استثنایی است که دران جهان زیست و زندگی دایما و بدون وقفه تقسیم میشود. ابتدا تقسیم زندگی به زیست انقلابی و ضد انقلابی. سپس تقسیم انقلابیون به خودی و غیر خودی و نهایتاً زندگی در متن. و زیست در طرد. در فرهنگ انقلاب مفهوم مرگ بسیار قویتر و اثربخشتر از مفهوم زندگی که دائم و بی وقفه تقسیم و محدود میگردد تعریف میشود: زندگی انقلابی، زندکی بسیار شکننده ای است که از هر طرف به وجهی سیاسی با صف بندی و شکاف بین ما و انها وصف میشود. زندگی شکننده انقلابی برای انقلابیون به منزله سنگر در رویارویی با انبوه دیگرانی که مترصد زدن ضربه به هستی انقلاب هستند عمل میکند از این رو خواسته یا نا خواسته حیات شکننده انقلابیون پیوندی مفهومی تقدس آلود با حاکمیت انقلابی بر قرار میکند. این تقدس الزاماً از جنس تقدس الهیاتی نیست. بلکه مبتنی بر شدت نیرویی است که از سوی آرمانهای انقلابی مقتدر و شوکت رسیده بر قلمرو زندگی و بدن انقلابیون وارد میآورد و انها را فراتر از حیات طبیعی می نشاند. نیرویی که در جدال دایمی با زندگیهای تقسیم شده، مرگ انقلابیون را نیز وجهی تقدس آلود و زندگی ساز میبخشد. تحت تأثیر چنین نیرویی زندگی انسان انقلابی به تثبیت بدن مادی در مقام حامل زندگی اکتفا نمیکند. بلکه با عدم عنایت و تثبیت زندگی در بدن فیزیکی، بطور انتزاعی با جدا کردن روح انقلابی و ارمانی از جسم محدود و شکننده، به مرگ انقلابی وجه حیات و ماندگاری و نا میرایی میبخشد. یادبودها و زندگینامهها و خاطرات انقلابیونی که در راه ارمان های انقلاب دست از جان شستهاند، سرشار از ارزشهای والای اخلاقی است که قرار بود زندگی را اسانتر و شیرینتر و پردوامتر از ان چیزی که پیش از انقلاب بود بسازد. تمامی ویژگیها و صفات خوب انسانی پس از شهادت فرد انقلابی بارز میشود. انگار شهادت یا مرگ به منزله ائینه تمام نمای هستی انقلابی از دست رفته عمل میکند. تا صفات شهید در گذشته را برخ بازماندگان بکشد. در این رویکرد زندگانی به منزله حجاب و بدن به منزله زندان سجایای انقلابی عمل میکند. پس تا وقتی انقلابی نمیرد سجایایش اشکار نمیشود. تو گویی مرگ ابزار ازاد سازی و کلید نجات انقلابیون به تنک آمده از زندکی است! انقلابیون سال پنجاه وهفت هم از این قاعده و قواعد انسانی مستثنی نیستند.
زندگی انقلابیون ایرانی اعم از انقلابی سیاستمدار حاکم و حاضر در قدرت. و انقلابی مطرود از قدرت زندگیهایی پاره پاره و بشدت سیاسی است. بعضاً مطرودان بیش از صاحبان قدرت خودرا بدهکار انقلاب میبینند و با تمامی تضییقات بزعم خود سعی دارند انقلاب را به مسیر ارمانهای نخست سوق دهند. مهندس سحابی و هاله، پدر و دختر انقلابی از این دسته بودند. انها در مقام انقلابیون پاکباز اسلام را جدیترین ایده برای مقاومت در برابر ستم و ابتذال میدانستند. و از این منظر اهل زیستن باری بهرجهت و بهر قیمت نبودند. هاله زندگی در کما را زندهمانی مینامید و زنده ماندن به قیمت اتصال به دستگاههای پزشکی را شایسته پدری که به واقع قهرمان زندگی اش بود و از جان بیشتر دوستش میداشت نمیدانست.
برای هاله مرگ پایان زندگی نه که اغاز آزادی از حجاب تن و اتصال به نامیرایی بود…صبح روزی که نیمه شب اش مهندس سحابی دنیا را ترک گفت. هاله با ان تخیل پر قدرت و ذهن تصویر سازی که داشت برایمان تعریف کرد. درست زمانی که روح بیقرار و مهربان و سرشار از عشق پدرم عزت در تلاطم خروج از تن رنجور و از کار افتادهاش در بیمارستان مدرس در تهران بود. من در لواسان در رؤیا صدای پای پدرم را شنیدم و اورا دیدم که سرحال و سرپا و بدون عصا چست و چابک به خانه آمد. با خنده از او پرسیدم از بیمارستان فرار کردی؟ و عزت جوابم داد نه مرخص شدم. انگاه چرخی در خانه و سری هم به زری خانم زد و همجنان که آمده بود رفت. هاله اما به ما نگفت که وقت رفتن هاله دست پدر را گرفت و با او رفت. هاله با عزت ر فت چون میخواست با عبور از مرگ به زندگی از نوع نا میرایی که میپسندید متصل شود. هاله زندهمانی بهر قیمت را دوست نداشت.
مینو مرتاضی لنگرودی – کانون زنان ایرانی
۱۱ خرداد / ۱۳۹۷