کتابهایی که زندگی ما را تغییر دادند؛
تا کنون، هزاران کتاب از زنان و مردان خواندهام و بسیار سخت است که بگویم کدام یک فمینیست است کدام یک خیر. تمایل دارم هر کتاب را بر این اساس که با خواندن آن از من چه کسی و چه شخصیتی میسازد، قضاوت کنم. آیا جهان من بزرگتر یا کوچکتر است؟ آیا من به حقایق دیگران آگاهترم یا نه؟ فمینیست باشد یا خیر، این کیفیتی است که من میجویم، هدفی که پی میگیرم
***
.
شش فمینیست پیشرو نوشتهای را به یاد میآورند که برای نخستینبار چشمهایشان را بر جنبش زنان باز کرد.
جسیکا والنتی Jessica Valenti
به یاد میآورم هنگامی که برای نخستینبار نسخۀ مادرم از کتاب نائومی وولف «افسانه زیبایی: چگونه تصور از زیبایی علیه زنان استفاده شده است»[۲] را دیدم، کمی از تصویر روی جلد آن ترسیدم. جلدی که بازتاب چهرهای عجیب از نقابی زننما را در آینهای جیبی کشیده بود. نوجوانی سیزدهساله و بهشدت کنجکاو بودم. کتاب را برداشتم و به یاد ندارم کتابی را سریعتر از آن خوانده باشم. بیدرنگ با اندیشههایی از جنس همان دغدغههایی که درگیرشان بودم، روبهرو شدم. اینکه بهاندازۀ کافی دلپسند و زیبا و هوشمند نیستم. از اینکه دریافتم، بهراستی، بسیاری از احساسات امنیت نداشتنم تقصیر من نیستند و تنها نشانههای فرهنگی منحطی بود که سعی داشت زنان را در جای خود بنشاند.
از آن پس، هرگاه توانستم نوشتههای وولف را پی گرفتم. هنگامی که کتابش، «لاقیدی»[۳] منتشر شد، متوجه شدم در مرکزی بودائی که اتفاقاً پدرومادرم در کلاسهایش شرکت میکردند، سمیناری آخرهفتهای برگزار خواهد کرد. ترسیده بودم. هنوز برای پذیرش این حقیقت که نویسنده هم انسان است، آماده نبودم. در تمرینی گروهی، وولف از همۀ ما خواست در سخنانی هرآنچه به آن افتخار میکنیم پررنگ کنیم. هنوز نوجوان بودم و حرف چندانی برای گفتن نداشتم. نوبت به من که رسید، با اضطراب خودداری کردم. وولف با عصبانیت گفت که باید اتاق را ترک کنم. این رویداد برایم چنان تحقیرآمیز بود که از آن پس از فمینیسم فاصله گرفتم. تا سالهای پایانی کالج که این گرایش دوباره در من جوانه زد.
امروز که خود، نویسندهای هستم، تازه درمییابم که ممکن است خوانندگان خواستههایی داشته باشند که از پس آنها بر نیایم. بهویژه آنگاه که پای رویکردی چون فمینیسم در میان باشد؛ نکتهای چندان شخصی که میتواند زندگی را زیرورو کند. هرچند هنگامی به تجربهام با وولف بازمینگرم، عضلاتم میگیرند. نمیتوانم انکار کنم که نوشتههای او مرا دگرگون کرد. در نهایت، گمان میبرم این همان رویدادی است که هر نویسندهای آرزویش را دارد.
ناتاشا والتر Natasha Walter
«در جایگاه زن، کشوری ندارم. در جایگاه زن، کشوری نمیخواهم. در جایگاه زن، جهان وطن من است.» از کتاب «سه گینی»[۴] اثر ویرجینیا وولف.
هرگاه این کلمات را میخوانم فکر میکنم احتمالاً چنین دیدگاههای بُرندهای باید متعلق باشد به کسانی همچون آندریا دوورکین[۵] یا آلیس ورکر[۶]. این افراد صداهای خشمآلود قرن بیستمی هستند که زمینۀ مبارزه برای حقوق شهروندی و مبارزه با خشونت علیه زنان را داشتهاند. اما این کلمات متعلق به زنی است که بیشتر بهعلت میانمایگی و اثربخشنبودن مسخره شده است تا اینکه ایشان را در جایگاه متفکری سیاسی جدی بگیرند. همۀ ما تخیل ویرجینیا وولف را عاشقانه دوست داریم. با وجود این، به نظر میرسد حتی تحسینکنندگان او نوشتههای سیاسیاش: «اتاقی از آن خود»[۷] و «سه گینی» را حاشیهای میدانند. اما آنها حاشیهای نیستند؛ بلکه بهطرز دردناکی مطابق این زمانه هستند.
هنگامی که در سالهای ابتدایی دهۀ سوم زندگیام کتاب «سه گینی» را خواندم، در تصوراتم از فمینیسم به بزنگاهی بدل شد. مادری فمینیسم را به من معرفی کرد که [۸]Spare Rib میخرید و به گرینهام کامن میرفت. با وجود این، آن شکل از فعالیت را بیشتر به نسل او منحصر میدیدم تا خودم. در دانشگاه، سالهای آخر دهۀ ۱۹۸۰ در کمبریج و هاروارد، تحت تأثیر نظریههایی حیاتی قرار گرفتم که فمینیسم رادیکال را بیشتر به هنجارشکنیهای ملانقطهای وابسته میدید تا به بیعدالتی سیاسی. داستانسرایی ویرجینیا وولف نشانۀ رهایی تخیل زنانۀ اوست و این یگانهدلیلی است که او را در این دستهبندی قرار میدهد.
اما وقتی نوشتههای سیاسی او را خواندم، متوجه شدم که در کنار این تخیل بهظاهر رها، غیبت زنان در سیاست و نداشتن قدرت اقتصادی آنان احساسی قوی از بیعدالتی را در او برمیانگیزد. دردناک است کببهای این خشم او همچنان برجاست. در آن زمان کمی دیر بود. با وجود این، به این نتیجه رسیدم که هیچ راهی نیست تا زنی میلش به آزادگی شخصی را از کلیّت بیعدالتی و نابرابری جدا سازد. تلاش برای رفع این بیعدالتیها هنوز منقضی نشده است. امروز وامدار زنانی هستیم که پیشروی کردند تا این راه را ادامه دهیم.
اکنون فعالانی که بهصورت روزمره ملاقات میکنم، بسیار بیشتر از نویسندگان به من الهام میبخشند. این مهم است؛ اما تاثرآور است که فمینیستهای جوانی را میبینم که از میراث ادبیشان هیچ آگاهی ندارند؛ بنابراین، دوست دارم تا آثار همه، از وولستونکرافت و وولف تا گرییر را در دستانشان بگذارم و خواهش کنم تا بخوانند.
ربکا واکر Rebecca Walker
من با فمینیسم بزرگ شدم. دختر آلیس واکر و نوهی گلوریا اشتاینم هستم و ساختگشایی[۹] را در دانشگاه یِیل از بل هوکز[۱۰] آموختم.
تشخیص اینکه دقیقاً کدام کتاب اهمیت جنبش زنان را برای من روشن کرد، گاهی سخت و حتی غیرممکن است. نیروی پیشران من در نبرد سهمگین سیاستِ جنسیت تنها یک کتاب نبود. کتابهای بسیاری بود. کودکی باهوش بودم؛ بنابراین، کتابهایی را از قفسههای گنجینۀ کتابخانۀ چوبماهونی مادرم برمیداشتم: «پلی به نام کمرم»[۱۱]، «از چری موراگا»[۱۲]، «گلوریا آنزالدوا»[۱۳]، «سیتا»[۱۴] از کیت میلت[۱۵]، «اتاقی از آن خود»[۱۶] از ویرجینیا وولف، Gyn/Ecology از مری دیلی[۱۷]، «دختر زمین»[۱۸] از اگنس اسمدلی[۱۹]، «دختران خانگی: مجموعۀ آثار یک فمینیست سیاهپوست»[۲۰]به ویراست باربارا اسمیث[۲۱]، «انجمن خواهری قدرتمند است»[۲۲] از رابین مورگان[۲۳].
این آثار کلاسیک فمینیستی و چند دوجین دیگر را بی هیچ نقدی بلعیدم. انگاری که هر خط آن بیشک صحیح و رهاییبخش باشند و در زندگی من و هر زن دیگری بشود اجرا کرد. مهم نیست که برداشت من صحیح بود یا نه، البته نبود، مهم اندیشهای بود که این کتابها به من دادند: نقشهای برای زندگی کسی که هم مرتد است و هم قانونشکن و مبارز راه آزادی. کتابها و نویسندگان زنی که آنها را نوشته بودند، به من اجازه دادند تا خود را در جایگاه گستردۀ زنان نابغه جای دهم.
در میان صدها کتاب «فمینیستی» که خواندهام، بسیاری تأثیری همیشگی بر من گذاشتهاند: «آنچه در تاریکی میکنم» از جون جردن؛ «پرتقالها تنها میوهها نیستند» از ژانت وینترسون؛ «زن، بومی، دیگری» از ترین تی مینها؛ «زن در نقطۀ صفر» از نوال السعداوی؛ «غریبۀ خواهر» از اودری لرد؛ «یک معما به من بگو» از تیلی اولسن؛ «جراحات عاطفه» از بل هوکس؛ «لذت مادری» از بوشی امشتا. و بله؛ «آلبوم سفید» از ژوآن دیدیون؛ حتی با وجود خصیصۀ جنجالیاش، انتقادات سوزنده به جنبش زنان.
تا کنون، هزاران کتاب از زنان و مردان خواندهام و بسیار سخت است که بگویم کدام یک فمینیست است کدام یک خیر. تمایل دارم هر کتاب را بر این اساس که با خواندن آن از من چه کسی و چه شخصیتی میسازد، قضاوت کنم. آیا جهان من بزرگتر یا کوچکتر است؟ آیا من به حقایق دیگران آگاهترم یا نه؟ فمینیست باشد یا خیر، این کیفیتی است که من میجویم، هدفی که پی میگیرم.
[۱]. ‘The books that changed our lives’, The Guardian, accessed 26 Sep 2007, https://www.theguardian.com/world/2007/sep/26/gender.politicsphilosophyandsociety
[۲]. The Beauty Myth: How Images of Beauty are Used Against Women
[۳]. Promiscuities
[۴]. Three Guineas
[۵]. Andrea Dworkin
[۶]. Alice Walker
[۷]. A Room of One’s Own
[۸]. مجله فمینیست متعلق به موج دوم که در بریتانیا منتشر میشد
[۹]. Déconstructionدکنستروکسین یا
[۱۰]. Bell hooks
[۱۱]. This bridge called my back
[۱۲]. Cherrie Moraga
[۱۳] Gloria Anzaldua
[۱۴]. Sita
[۱۵]. Kate Millett
[۱۶]. A room of one’s own
[۱۷]. Mary Daly
[۱۸]. Daughter of Earth
[۱۹]. Agnes Smedley
[۲۰]. Home Girls: A Black Feminist Anthology
[۲۱]. Barbara Smith
[۲۲]. Sisterhood is powerful
[۲۳]. Robin Morgan
مهرداد همزه پور – مشیانه
نهم تیر ۱۳۹۷