«فموناسیونالیستها» بهدنبال جذب رای زناناند
چرا توجه به «فموناسیونالیسم» بهویژه در زمان فعلی مهم است؟ راستگرایان در غرب، این ضرورت را فهمیدند که برای جلب دو گروه اصلی از رایدهندگان – جوانان و زنان- باید خود را بازتعریف و «جذاب و بهروز» کنند. اینجاست که صاف سراغ سوءاستفاده از فمینیسم برای بزک و دوزک برنامهی سیاسی خود رفتند
***
در پاییز ۲۰۱۸، نیکول هوست، یکی از اعضای حزب راست افراطی «آلترناتیو ناسیونالیستی برای آلمان» در مصاحبهای با «اشپیگل» گفت که نگران آیندهی آلمان و بهویژه زنان آلمان است که چطور آنها را از آزار «مردان مسلمان رادیکال» و «مردان مهاجر» در امان نگاه دارند. او در این مصاحبه گفت:«معتقدم ما تنها حزب سیاسی در آلمانایم که واقعا به فکر و نگران امنیت و نجات زنان و دختران هستیم. تنها حزبی که داریم واقعا در راه حقوق زنان مبارزه میکنیم و نگرانیم که آنها حقوق و آزادیشان را که در نتیجهی سالها تلاش و مبارزه به دست آوردند، از دست بدهند.»
این اولینباری نیست که یکی از اعضای این حزب راستگرا و افراطی، «امنیت زنان» را دستاویزی میکند تا بر طبل نژادپرستی، انگ زدن بر مهاجران و سیاستهایی علیه خارجیها بکوبد.
کمی آنورتر در اروپا، راستگرایان فرانسه (از راستهای لیبرال گرفته تا افراطیون طرفدار ماری لوپن) سردمدار این بهانه و استفاده از گفتمان فمینیستی برای مقاصد خطرناک خود هستند. از همان سال ۲۰۰۴ که به بهانهی لائیسیته روسری در مدارس فرانسه ممنوع شد تا امروز، آنها که در عملکردشان چندان نشانهای از توجه واقعی به حقوق زنان نیست، در نقش قیم زنان حاضر شده و آزادی و امنیت زنان را دستاویزی میکنند تا مقاصد سیاسی خود را پیش ببرند.
راستش این روزها هر گوشهی اروپا را بنگرید، حزبی دست راستی یا ناسیونالیست پیدا میشود که با چنین توجیهای مدعی «نجات زنان» از دست «مرد مهاجر وحشی» است. اغلب آنها همزمان مدعی «نجات زن خاورمیانهای/مسلمان» از دست مردان هموطن و همکیش خود هم هستند. این پدیده خطرناک آنقدر فراگیر شده که سارا فاریس، جامعهشناس و استاد مطالعات جنسیت، عنوان فموناسیونالیسم (femonationalism) را بر آن گذاشته است.
فاریس در کتابی که دربارهی این پدیده نوشت، توضیح میدهد که چطور سوءاستفاده از مفاهیم فمینیستی و پیچوتاب دادن به این مفاهیم، ابزار دست راستها شده است. او با بررسی دقیقی نشان میدهد که «فموناسیونالیسم» اغلب ارتباط مستقیمی با «ناسیونالیسم سفید پوست» دارد و محبوب سفیدپوستها است. این سفیدپوستها همیشه هم میگردند و یک زن مسلمان/رنگینپوست/خاورمیانهای پیدا میکنند تا همدست آنها شود و همراه آنها به کلیشهسازی از مرد مسلمان/سیاهپوست/خاورمیانهای بپردازد و این تصویر دروغین را تشدید کند که زن مسلمان و خاورمیانهای «بیعاملیت و ضعیف و بیپناه» است و باید او را «نجات» داد! ایان حرسی علی، یکی از معروفترین موارد این چنینی است.
گایاتری اسپیواک، نظریهپرداز و منتقد ادبی فمینیست هم میگوید ریشهی این پدیده قدیمیتر از این حرفهاست. از همان وقت که استعمارگران انگلیسی با حربهی «نجات زن هندی از دست مرد هندی» بهدنبال توجیه استعمارگری خود بودند. اما با گسترش فمینیسم و مفاهیماش و همینطور قدرت گرفتن دوبارهی راستها در غرب، این پدیده از همیشه رایجتر شده است.
اما چرا توجه به «فموناسیونالیسم» بهویژه در زمان فعلی مهم است؟ راستگرایان در غرب، این ضرورت را فهمیدند که برای جلب دو گروه اصلی از رایدهندگان – جوانان و زنان- باید خود را بازتعریف و «جذاب و بهروز» کنند. اینجاست که صاف سراغ سوءاستفاده از فمینیسم برای بزک و دوزک برنامهی سیاسی خود رفتند.
اغلب این احزاب یک شاخه و سازمان زنان راه میاندازند، یکی دو چهرهی شاخص زن دارند که خودشان را «فمینیست» میدانند، اغلب هرگز دربارهی نابرابریها و تبعیضهای تلخ و واقعی ریشه دوانده در سیاست و فرهنگ کشور خود حرفی نمیزنند و برعکس مدام بر «نجات زنان خودی و غیرخودی» از دست مردان مسلمان/سیاه/خاورمیانهای تمرکز کردند. برای مثال راستگرایان افراطی سوئیس تقریبا هیچوقت از این حرف نمیزنند که تنها ۱۵ درصد اعضای سنا در این کشور را زنان تشکیل میدهند و در کشوری که یکی از دموکراتترین شیوههای حکومتداری را دارد، نابرابری جنسیتی میان زنان و مردان در سیاست چنان چشمگیر است که که آنها اغلب در پایینترین رتبههای حضور سیاسی زنان در اروپا قرار میگیرند. اما خب همین احزاب راست روزی را بدون اعلام اینکه «اسلام دین توتالیتاریسم کامل» است و «نجات زنان از برقع» به شب نمیرسانند.
سارا فریس هم توضیح میدهد که چطور در این گفتمان «فموناسیونالیستی» از «قدرت و توانایی زن» صحبتی نمیشود. زن در «فمینیسم خودخواندهی» این گروههای سیاسی، همیشه در نقش ضعیف و قربانی است که نیاز به حمایت و نجات دارد.
«فموناسیونالیستها» یک ویژگی مشخص دیگر هم دارند: بین گفته و عملکرد واقعی آنها زمین تا آسمان تفاوت است. آنها در ظاهر به دنبال «نجات و حمایت از زناناند»، در عمل در کار تصویب و پیش بردن هرچه بیشتر سیاستهاییاند که به نابرابری میان زن و مرد بیشتر دامن میزند. از تصویب و تشویق قوانینی که رفاه و خدمات اجتماعی را محدود میکند گرفته تا ممنوعیت حق پوشش و سقط جنین و ….
متاسفانه در تاریخ فمینیسم هم مثل بسیاری دیگر از جنبشهای اجتماعی و سیاسی، کم نیستند زنانی که زنان دیگر را نادیده گرفتند یا زیر پا گذاشتند. از همان روزهایی که کلارا زتکین و رزا لوکزامبورگ برای حق رای «همهی زنان» از هر طبقه و نژاد و سطح سواد عرق میریختند و همزمان فمینیستهای آلمانی مثل هلن اشتوکر دنبال حقوق برای «زنان نژاد سفید» بودند و بس تا زنان مدافع «جنبش بهنژادی» در آمریکای اواسط قرن بیستم که میخواستند جامعه را از تولیدمثل «افراد کمهوش، معلول، تبهکار» پاک کرده و دنبال برنامههای عقیمسازی اجباری «زنان پست و فرودست و مجرم» بودند و زنان کارگر جنسی، سیاهپوست، معلول جسمی و ذهنی را نشانه گرفته بودند. از شمار قابلتوجه فمینیستهایی که از استعمار دفاع کرده و میکنند تا «فموناسیونالیستهای» فعلی که با سوءاستفاده از مفاهیم باارزش فمینیستی برای مقاصد نژادپرستانه و فرادست/فرودست خود دام پهن میکنند. اما یک نقطهی قوت جنبش فمینیسم همواره این بود که اولین و ریشهایترین انتقادها به این سوءاستفادهها، همواره از درون خود جنبش و از خود فمینیستها شروع شده است. جنبشی که مدام خود را نقد کرده و صیقل میدهد.
فرناز سیفی -۲۳ اردیبهشت ۹۸