امروز:   فروردین ۱۰, ۱۴۰۳    

زنان چگونه به دولت اعتماد خواهند کرد

زنان به علت محرومیت تاریخی و بازماندگی از حقوقشان، شکل دهنده ی انتظاراتی از حکومت ها هستند که تحقق شان مستلزم تحولاتی بنیادین در تفکر و کنش سیاسی است. برآورده کردن این انتظارات مستلزم تغییر در نظم موجود است، در نظام های سیاسی سنت گرا و محافظه کار عموماً مطالبات زنان، نادیده گرفته می شود. احیای اعتماد نیازمند تغییر واقعی و ملموس است و چنین تغییری هم جز با مشارکت و فعالیت خود زنان امکان پذیر نخواهد بود.

 

 

 

***

 

 

 

(قسمت اول)

▪️اعتماد یک خصیصه روانشناختی است، اما مبنایی مادی و عینی دارد. بر همین اساس، اعتماد ملت ها به حکومت ها هم به کارنامه ی حاکمان و حکومت های شان بستگی دارد. اگر حاکمان توانسته باشند، انتظارات عموم را که در هنگام تحولاتی همچون انقلاب یا انتخابات شکل گرفته برآورده کنند، شانس آن را خواهند داشت که اعتماد ملت را حفظ کنند و جایگاه شان مستحکم و بقای شان تضمین شود، اما پاسخ ندادن به این انتظارات نتیجه اش بی اعتباری حکومت و تزلزل موقعیت دستگاه حاکمه خواهد بود.

▪️زنان به علت محرومیت تاریخی و بازماندگی از حقوقشان، شکل دهنده ی انتظاراتی از حکومت ها هستند که تحقق شان مستلزم تحولاتی بنیادین در تفکر و کنش سیاسی است. از آنجا که برآورده کردن این انتظارات مستلزم تغییر در نظم موجود است، در نظام های سیاسی سنت گرا و محافظه کار عموماً مطالبات زنان، نادیده گرفته می شود. البته چنین نظام هایی برای آن که متهم به نادیده گرفتن نیمی از جمعیت نشوند، سعی می کنند، در حوزه هایی به زنان توجه کنند که هماهنگ با  نظم موجود باشد. از این رو با تأکید بر نقش های سنتی زنان و بزرگداشت چنین نقش هایی می کوشند با انتظارات واقعی زنان مقابله کنند.

▪️در ایران حدود دو دهه بعد از استقرار جمهوری اسلامی، برخی سیاستمداران در جبهه های موسوم به اصلاح طلبی و اعتدالگرایی با اطلاع از وضعیت زنان و مطالبات آنها، موفق به بسیج سیاسی زنان در مقطع انتخابات شده و با جلب حمایت زنان توانستند بر رقیبان پیروز شوند. از جمله وعده های آنها دادن فرصت برابر به زنان، فراهم کردن زمینه مشارکت اقتصادی، اجتماعی و سیاسی و نیز کاستن از سختگیری های معمول بر سبک پوشش و زندگی زنان بوده است. چنین وعده هایی برای بخش بزرگی از زنان که از محرومیت های تاریخی و تبعیض جنسیتی، به تنگ آمده و هستی فردی و اجتماعی شان را مقهور شرایط نابرابر می دیدند، چشم اندازی رنگین و مطبوع ایجاد می کرد که برای تحقق اش پشت سر کاندیدای مدعی حمایت از حقوق زنان  قرار گرفتند.

▪️بعد از انتخابات زنان بر این انتظار بودند که با پیروزی کاندیدای مورد حمایت شان، گشایشی در وضعیت  فرودست فروبسته شان حاصل شود و با حذف موانع جنسیتی، به حداقل خواسته های شان دست یابند، اما تجربه به آنها ثابت کرد که وعده های انتخاباتی حرفهای شیرینی هستند که اگر چه امید می آفرینند اما نباید به تحقق شان دل بست. اکنون بیشتر از هر زمان دیگری مسأله زن به موضوع منازعه دو جناح میانه رو و تندرو تبدیل شده، به طوری که بی اهمیت ترین فعالیت های زنان نیز محل کشمکش ها و جنجال های سیاسی است. از آنجا که اکثراً قدرت ایدئولوژیک افراطیون بر میانه روها می چربد، بازنده و مغبون ماجرا زنان هستند  که بیش از پیش حقوق بدیهی شان در این دعوا قربانی می شود و حتی اموری که قانون در برابر آن ها سکوت کرده به دایره ممنوعیت ها و محدودیت ها منتقل می شوند.

*این یادداشت به درخواست یکی از خبرنگارهای روزنامه ایران نوشته شد ولی به دلایل قابل حدس، اجازه انتشار نیافت. متن کامل یادداشت در قالب pdf در این لینک در دسترس است.


(قسمت دوم)

▪️اکنون نه تنها وعده هایی همچون فرصت های برابر، مشارکت سیاسی، اشتغال زنان، آزادی های اجتماعی و محافظت از زنان در برابر خشونت رویاهایی هستند که به فراموشی سپرده شده اند، انسداد مطلق در حوزه حقوق زنان هرگونه تحرک و پیشرفت را غیرممکن کرده است. نتیجه ی  بی اعتنایی به حقوق زنان، از طرفی بدتر شدن وضعیت زنان را به همراه آورده است و از طرف دیگر موجب بی اعتمادی زنان به حکومت و ناامید شدن از هر گونه بهبود وضعیت در چارچوب نظم سیاسی موجود شده است.

▪️منطقاً بی اعتمادی مردم به دولت حاکمان نگران کننده است، اما اگر بخواهند در پی بازیافتن اعتماد عمومی بر آیند با این واقعیت مواجه اند که اعتماد از دست رفته دیگر نه با حرف و وعده احیا می شود و نه آمار تخیلی به بازسازی آن کمک می کند.  احیای اعتماد نیازمند تغییر واقعی و ملموس است و چنین تغییری هم جز با مشارکت و فعالیت خود زنان امکان پذیر نخواهد بود. مشکل عمده ی دولت های پدرسالار آن است که خودشان را در موقعیتی می دانند که نقش زنان را به دلخواه تعیین کنند و اجازه فرارفتن از این نقش ها را برای زنان غیرممکن کنند. آنها شنیدن صدای زنان را غیرممکن می کنند و اگر گروههایی از زنان بخواهند برای طرح مطالبات زنان پیشگام شوند، چنین فرصتی را از آنها سلب می کنند. اعمال کنترل دولت، موجب می شود مطالبات و تقاضاهای واقعی زنان به حاشیه برود و اقدام در حوزه زنان، بیشتر از آنکه به بهبود واقعی در وضعیت زنان بینجامد؛ نمایشی، سطحی و مصلحتی باشد. این در حالی است که زنان بهتر از حاکمان می دانند چه می خواهند، بنابراین باید اجازه داد مطالباتشان را به طور روشن و شفاف در فضای عمومی مطرح کنند و به کنشگران جنبش زنان امان داد که  حقوق نادیده گرفته شده ی زنان را شناسایی و پیگیری کنند.

▪️دیگر اینکه دولت برای بازیافتن اعتماد زنان، باید مفروضات جنسیت زده را کنار بگذارد. تحمیل ایدئولوژی خانه نشینی بر زنان و زن را صرفاً در چارچوب خانواده به رسمیت شناختن، خلاف واقعیت های اجتماعی موجود است و هر نوع سیاست گذاری که هدف نهایی اش به بند کشیدن زنان در خانه باشد، از قبل محکوم به شکست است و تبعاتش دیر یا زود هم دامن حکومت را می گیرد و هم زنان را. باید پذیرفت که تولید مثل و حیات جنسی تنها بخش کوچک و جزیی از حیات زن به مثابه انسان است و نه همه آن. زن پیش از آن که همسر یا مادر باشد انسان است با همه نیازهایی که یک انسان می تواند داشته باشد. این نیازها را باید جدی گرفت و در راه تأمین آنها و رفع موانع موجود کمک کرد.

▪️رفع موانع قانونی برای تأمین برابری جنسیتی، مهمترین ابزاری است که حکومت ها می توانند برای بازسازی اعتماد زنان از آن استفاده کنند. تغییر قوانینی که زنان را از دست یابی به امکانات، منابع، ثروت و موقعیت های برابر با مردان بازداشته اند، از اولویت های مطالبات زنان است که باید مورد توجه نظام سیاسی و قضایی قرار گیرد.  اگر دولت بتواند مسیری را بپیماید که توقعات فوق را برآورده کند، می تواند تصویری که از او به عنوان دولت مردسالار در اذهان حک شده را تدریجاً به دولتی برابری خواه تغییر دهد و اعتماد و حمایت زنان را جلب نماید، غیر از این اگر باشد، رابطه دولت و زنان به ورطه های دیگری خواهد افتاد که پیش بینی تبعاتش چندان دشوار نیست.
سیمین کاظمی- ۱۱شهریور ۹۹

نظرات بسته است

جستجو
Generic selectors
Exact matches only
Search in title
Search in content
Post Type Selectors
آرشیو مطالب قدیمی