نامه محمد داوری فعال کارگری از زندان عادل آباد شیراز
محمد داوری اوایل آذرماه سال گذشته توسط شعبه اول دادگاه انقلاب شیراز به ریاست قاضی سید محمود ساداتی از بابت اتهام توهین به رهبری به سه سال حبس تعزیری، منع خروج از کشور با ابطال گذرنامه، منع فعالیت در فضای مجازی و اقامت اجباری در شهرستان بردسیر کرمان به مدت دو سال و از بابت اتهام تبلیغ علیه نظام به نفع گروه های معاند در فضای مجازی به یک سال و شش ماه حبس تعزیری محکوم شد……/
***
خبرگزاری هرانا : محمد داوری، فعال کارگری که دوران محکومیت خود را در زندان عادل آباد شیراز سپری می کند، در پی نگارش نامه ای خطاب به خامنه ای به مکان نامعلومی منتقل شد.
متن این نامه که توسط خبرگزاری هرانا منتشر شده است چنین است:
“سیدعلی خامنهای رهبر جمهوری اسلامی
محمد داوری هستم و این نامه را از زندان عادل آباد شیراز خطاب به شما مینویسم و از این جهت شما را مخاطب قرار دادهام زیرا به جرم توهین به شما در زندانم، ازینرو شما را مسئول تمامی رنج و مشقتهایی میدانم که در طی این مدت خود و خانوادهام متحمل شدهایم.
در تاریخ دوم دی ماه من را با فریب از بند خارج میکنند؛ در بدو خروج ناگهان ماموران وزارت اطلاعات را میبینم آنها بدون نشان دادن احضاریه و بیان علت احضار و داشتن غرض قبلی من را جهت انتقال سوار خودروی ون میکنند. در بدو نشستن با زدن دستبند از پشت و پابند آنهم به صورتی که از شدت سفت بسته شدن دستها و پاهایم دچار بیحسی و کبودی میشوند؛ سفت بسته شدنی که پس از گذشت بیش از ۵۰ روز آثار آن هنوز قابل مشاهده است. پس از سوار شدن، خودروی ون تبدیل به اتاق شکنجه متحرکی میشود و ضرب و شتمی که از زندان تا خود بازداشتگاه پلاک ۱۰۰ ادامه مییابد.
سخنان شما در مدت اخیر و تاکید بر برخورد با مخلان امنیت روانی جامعه را شنیدم اما وقتی هنوز یک ماه از مرگ پدرم نگذشته من را در چنین شرایطی از زندان میربایند تا خانواده داغدارم را که درگیر مقدمات برگزاری مراسم چهلم هستند با قراردادن در بیخبری و بیاطلاعی درگیر استرس و بیتابی دهشتانکی کنند آنهم به گونهای که مادرم بدحال شود و خواهرم دچار شوک روحی گردد و من را به گونهای کتک بزنند که دندهها و سینهام کبود شوند، خون دماغ شوم، پاهایم زخمی و کبود شود، عینکام را بشکنند، توهین و تحقیر کنند و در نهایت مرا با شیشه نوشابه تهدید جنسی کنند که مبادا صدایت دربیاید؛ که چه؟ برای چه؟ آری آنچه بر من گذشت چنان برایم سهمگین بود که تا روزها نتوانستم لب به غذا بزنم؛ چانه خودم را نمیزنم اما کیست که بتواند درک کند زجری را که خانوادهام در این مدت متحمل شدهاند، هیهات از این ظلم.
سیدعلی خامنهای رهبر جمهوری اسلامی، حال من از شما میپرسم مخلان امنیت روانی جامعه چه کسانی هستند؟ مضاف بر آن تورم افسارگسیخته، افزایش روزافزون قیمت دلار، مسکن، خودرو و اقلام خوراکی که طبقه کارگر و فرودستان جامعه و بخش بزرگی از طبقه متوسط را شرمندهتر از پیش کرده است آیا جایی برای امنیت روانی جامعه باقی میگذارد؟
سیدعلی خامنهای رهبر جمهوری اسلامی، تاکید شما در تیرماه سال جاری به قضات در مورد رعایت و الزام به حقوق بشر اسلامی را نیز شنیدم. هرچند تن نیمهجان حقوق بشر را در غرب به صلیب آویختهاند اما در واقع حقوق بشر اسلامی وضعیت فاجعه آمیزتری را سپری میکند؛ مترسک موریانه خوردهای را میماند که حتی مذمتترین و ادبارترین پرندگان هم از او باکی ندارند و گویا استمرار چنین وضعی باب میل مسئولانی میباشد که دل به افشای جنایت صهیونیستها خوش کردهاند تا بر ستمهای خود سرپوش بگذارند. در واقع دسترسی به حقوق بشر اسلامی نه تنها امکانپذیر نیست بلکه تنها راه دستیابی به آن اعتصاب غذا و بازی کردن با سلامت خود میباشد. از اینروست که ستاد حقوق بشر قوه قضائیه تبدیل به خانهای متروکه شده است.
به تبلیغات رسانهای اهمیت نخواهم داد اما آنچه که بعنوان یک فعال حقوق زندانیان در زندانهای جنوب ایران در طی این سالها تجربه کردهام برایم تداعی کننده زندانهای حجاج ابن یوسف است. وجود یک سیاهچال شش سلولی موسوم به زیرزمین و شکنجهگاه دیگری موسوم به بند ارشاد در زندان عادل آباد شیراز که مسئولان زندان آن را از بازدیدکنندگان پنهان میکنند و در آن به شکنجههای طاقت فرسا متوسل میشوند، خود نمونه این ادعاست. بیماری که چندین ماه است به آن درگیرم و در پی انتقال به همین سلولهای مخوف به آن مبتلا شدهام، ممنوع التماسی مطلق و معدوم شدن نامههایی که در آنها خطاب به مسئولین گفته بودم آقایان چرا برای شهروندان این مملکت چنین مکانهایی دایر است؛ چنین وضعی مرا بر آن داشت تا در تیر ماه سال جاری با توسل به اعتصاب غذا بعنوان آخرین راه باقیمانده برای یک زندانی، در پی پاسخگو کردن ستاد حقوق بشر قوه قضائیه و ریاست سازمان زندانها باشم، اما مقام قضائی با فریب و دادن وعدههای دروغین برای پیگیری این موضوع اینجانب را پس از ۱۷روز متقاعد به شکستن اعتصاب میکند اما در کمال ناباوری بجای عمل به وعدههای خود، پرونده دیگری مجددا به اتهام نشر اکاذیب و توهین به شما برایم تشکیل میشود از اینروست که هرگونه دادخواهی و حق خواهی قانونی و اعتراض به چنین وضعیتی مسئولان زندان و دیگر نهادها را به انتقام گیری وامیدارد تا درس عبرتی برای دیگران گردد. این درحالیست که آقایان به زندانهای دوران پهلوی و زندانهای اسرائیل حمله حقوق بشری میکنند اما نمیخواهند دو قدمی خود را ببینند.
در واقع اینجانب معتقدم توسعه نظامی و اقتدار خارجی و برهم زدن معادلات بینالمللی که جمهوری اسلامی ادعای آن را دارد، نمیتواند پوششی بر ضعف داخلی باشد.
سیدعلی خامنهای رهبر جمهوری اسلامی، در واقع برخلاف وکلایم که قصد شکایت از شکنجهگران را دارند، معتقدم که نمیتوان کوچکترین امیدی به مراجع قانونی داشت. چرا؟ زیرا وقتی در سال ۹۷ در ۲۳ سالگی توسط ماموران اطلاعات نیروی انتظامی شهر یاسوج در نیمههای شب ساعتها به صندلی به صورت آپولو بسته شدم و به کف پاهایم کابل میکوبیدند، شیوه شکنجهای که پیش از این، آن را در موزه عبرت به ما نشان داده بودند و آن را به ساواک منتصب میکردند، سپس به صورت صلیبی از دیوار آویزانم میکردند تا به اتهامات باب میلشان تن دهم و ندادم.
پس از انتقال به زندان با طرح شکایت به پزشک قانونی منتقل میشوم و آنها آثار کبودی بجا مانده از شکنجه را تایید میکنند اما در کمال ناباوری قضات مربوطه که سوگند به عدالت و مقدسات خوردهاند با صدور منع تعقیب، شکنجهگران را تبرئه میکنند. حال من از شما میپرسم چه امیدی میتوان به این دستگاه قضا داشت؟
سیدعلی خامنهای رهبر جمهوری اسلامی، از جمله در مورد دیگر میتوان به تهدیدات بازجویان وزارت اطلاعات که متوجه پدرم فریدون داوری در زمان حیاتاش بوده است، اشاره کرد که خود نمونه دیگری از رأفت اسلامی و حفظ کرامت انسانیست که شما بسیار بر آن تاکید کردهاید.
حاج محمود شفیعی بازجوی وزارت اطلاعات در شهر یاسوج از اهالی سپیدار که شما در سال ۷۳ به آنجا سفر کردهاید، پدر بیمارم را بعنوان یک هنرمند با احساسات شاعرانه، شبانه احضار میکند و با تهدید به او میگویند که یا فرزندت به شرایط ما تن میدهد یا او را به دار خواهیم کشید و در موعد دیگر با ریختن سم در لیوانش او را سر به نیست میکنیم. این تهدیدات منجر به سکته مغزی پدرم میشود، ایشان که مبتلا به سرطان بوده و خود میدانید که استرس برای چنان بیماری به مثابه سم است. سکته مغزی که باعث میشود قدرت تکلماش را تا حد زیادی از دست بدهد و تدریجا دچار نسیان شود. فقط خود میدانم و خانوادهام که هر بار او را خیره و ساکت میدیدیم چه عذاب دردناکی را متحمل میشدیم، عذابی که همزمان بود با تخریب و آزار و اذیت خودفروختگانی که شرف، حیثیت و آرامش خود و خانوادهام را هدف گرفته بودند. اما این جمله پدرم را از یاد نخواهیم برد که با پهلویی پانسمان شده به آنها گفته بود«اتاق اعدامتان کجاست؟ حتی اگر او را جلوی چشمانم به دار بیاویزید حاضر نمیشوم که پسرم به چنین خفتی تندهد و با آبروی خود و خانوادهاش بازی کند.» هرچند او اینگونه ایستاد اما من اشک را درچشمان او دیدم؛ چه سخت است اشک مرد را دیدن بخصوص اگر آن مرد پدرت باشد.
سیدعلی خامنهای رهبر جمهوری اسلامی، پدرم درحالی با دلتنگی چشم از جهان فروبست که من به جرم توهین به شما در زندان بودم و محکوم به ۵ سال حبس و تبعید، ۲ سال منع خروج از کشور، ۲ سال محرومیت از خدمات اجتماعی و ۲ سال محروم از استفاده از دنیای مجازی، آن هم به جرم توهینی که در پرونده هیچ گونه مصداقی نداشت، قضاتی که قانون را دور میزنند تا حکمی که نمونه آن را در حکومتهای فاشیستی به ندرت میتوان یافت را صادر کنند که حتی مغایر با قانون قضایی خود شماست و من حتی عار خود دیدم که به وقت مرگ پدرم از چنین سیستم قضایی درخواست مرخصی کنم تا بر مزارش حضور یابم و برای آخرین بار با او وداع نمایم.
اکنون این موضوعات و مرور روزانه آنها مرا درگیر احساسات دردناکی کردهاست که آیا من مسئول وخامت حال پدرم و مرگ او بودهام یا خطاکاران و پرونده سازان و انتقامجویان دستگاه امنیت؟ من از شما میپرسم چه کسی اجازه چنین رفتارهایی را به ضابطین قضایی که خود را نیروی تحت امر شما میدانند، داده است؟ اگر ما جرمی مرتکب شدهایم چرا باید تاوان آن را خانوادهمان بپردازد؟ شما بعنوان حاکم تنها حکومت شیعهای که ادعا دارد پس از علی ابن ابیطالب و گذشت ۱۴۰۰ سال به حکومت رسیده است اگر از این ظلمها اطلاع دارید که هیهات از این ظلم و اگر اطلاعی ندارید که وای بر شما و هزاران وای بر ما. اینجانب نه کسی را فراتر از قانون میدانم و نه چیزی فراتر از حق قانونی خود طلب کردهام و نه انتظار نوازشی از این سیستم را دارم بلکه آنچه بر من و خانوادهام در حکومت تحت امر شما گذشت را به شرح آن پرداختم؛ حرف حق است و حرف حق حتی اگر بهایش جان باشد نباید از دادن آن دریغ کرد و باید آن را به زبان آورد، به زبان آوردنی که مصادف با ۴۶مین سالگرد انقلاب ۵۷ و ورود سید روح الله خمینی به ایران است و جای بسی تاسف است که ما هنوز درگیر مصائبی هستیم که این مردم از مشروطه تاکنون برای رفع آنان از هیچ هزینهای دریغ نکردند و پس از این هم نخواهند کرد.
سیدعلی خامنهای رهبر جمهوری اسلامی، شما جملهای دارید که بسیار باب طبع من است آنجا که میگویید ایستادگیتان را ادامه بدهید و بدانید هیچ ملتی جز بوسیله ایستادگی و مبارزه نمیتواند شرف خود، حیثیت خود، هویت خود و استقلال خود را بدست بیاورد؛ به هیچ ملتی دشمن با التماس چیزی نخواهد داد. از اینرو همچون گذشته برای دفاع از شرف، حیثیت، هویت و استقلال خود ایستادهام و به کوری چشم دشمنانام پس از این نیز خواهم ایستاد.
زندانی زندان عادل آبادم
شمعی نشسته در ره بادم
فریاد من ز گوش ظالمان دست نخواهد شست
تا بلرزد این دیوار بلند ز فریادم
اسیر سوز پاییز و زمستان نخواهم شد
که همچو سرو ز قید و بند زمانه آزادم
گلایه مکن ز سختی راه و راز تاول پا
که دانسته خود دل به این سفر دادم
محمد داوری
بهمن ماه ۱۴۰۳
زندان عادل آباد شیراز”