فریدون تنکابنی درگذشت
کانون نویسندگان ایران: فریدون تنکابنی (۱۳۱۶- ۱۴۰۳) داستاننویس و طنزپرداز و از اعضای هیئت مؤسس کانون نویسندگان ایران روز شنبه هفتم مهرماه در آلمان درگذشت + یاد داشت پریسا تنکابنی دختر زنده یاد فریدون تنکابنی در سوگ پدرش…./
*****
فریدون تنکابنی (۱۳۱۶- ۱۴۰۳) داستاننویس و طنزپرداز و از اعضای هیئت مؤسس کانون نویسندگان ایران روز شنبه هفتم مهرماه در آلمان درگذشت . نخستین داستان تنکابنی «مردی در قفس» در آغاز دههی چهل به چاپ رسید پس از آن در دوران همکاری با نشریات بیشتر به طنز سیاسی گرایش پیدا کرد و یکی از همین دست آثار، «یادداشتهای شهر شلوغ»، در سال ۱۳۴۸ به بازداشت و حبس او انجامید. از دیگر آثار تنکابنی میتوان به «اسیر خاک»، «پیاده شطرنج»، «پول، تنها ارزش و معیار ارزشها»، «راهرفتن روی ریل»، «اندوه سترونبودن» و «جمهوری عوضی اسلامی» اشاره کرد.
تنکابنی تا سال ۱۳۵۸ عضو کانون نویسندگان ایران بود. در سال ۱۳۵۹ همراه با شماری دیگر از اهل قلم «شورای نویسندگان و هنرمندان» را بنیاد نهاد؛ اما در سال ۱۳۶۲ با راه افتادن موجی دیگر از دستگیریها ناچار تن به تبعید داد، در شهر کلن آلمان اقامت گزید و سرانجام پس از تحمل دورهای بیماری در خانهی سالمندان این شهر درگذشت.
کانون نویسندگان ایران
۸ مهر۱۴۰۳
و دلنوشته پریسا تنکابنی دختر زنده یاد فریدون تنکابنی در سوگ پدرش :
تو را اینگونه به خاطر میسپارم. با خندهای بر لب و شوخیهای همیشگیت. به خاطر میسپارم که هر اول آوریل ما را با داستانهای عجیب و غریبی که میساختی سر کار میگذاشتی و وقتی میدیدی حیرتزده دروغ اول آوریلت را باور کردهایم کیف میکردی و با شیطنت همیشگی میخندیدی. به خاطر میسپارم که قلبت مثل کودکی کوچک پاک بود و روحت ظریف و شکننده. به خاطر میسپارم که پای تلویزیون با آواز پاواروتی اشک میریختی و با کارتون تام و جری قهقه میزدی. میگفتی: «پریوار! اگر حالا به دنیا میآمدی اسمت را میگذاشتم پریوار نه پریسا.» و شعر آیدا در آینهی شاملو را برایم میخواندی. عاشق پیک نیک بودی و درختهای پارک را به نام ما خواهر و برادرها نامگذاری کرده بودی. درخت من صاف بود و بلند و بدون پیچ و خم. میگفتی: مثل خودت جدی و سیخکی! من هم سالهاست در شهر خودم درختی را به اسم تو نامگذاری کردهام. هر روز به یاد تو به درخت بزرگ و باشکوه با شاخههای بیشمار و پر از پیچ و خمش سلام میکنم. هرچند سهم من از تو کمتر بود ولی جایت در دلم بیشتر و والاتر. دوستت دارم. خداحافظ بابا!
۸ مهر ۱۴۰۳