بحران زنانه شدن مشکلات سلامت روان
نگاهی به شکاف جنسیتی در تشخیص مشکلات و مراجعه برای دریافت خدمات سلامت روان
تحقیقات نشان میدهد زنان و مردان نه تنها در تجربه مشکلات سلامت روان با یکدیگر تفاوت دارند، بلکه در مراجعه به متخصصان روان هم رفتارهای متفاوتی از خود نشان میدهند. زنان بیشتر از افسردگی و اضطراب رنج میبرند و برای دریافت خدمات سلامت روان اقدام میکنند، در حالی که مردان با مشکلات سوءمصرف مواد و رفتارهای ضد اجتماعی روبهرو میشوند و به ندرت برای درمان پیشقدم میشوند. نقشهای جنسیتی و هنجارهای اجتماعی در این تفاوتها نقشی اساسی دارند..
…/
*****
بحران زنانه شدن مشکلات سلامت روان
به گزارش سلامت نیوز به نقل از روزنامه اعتماد، موضوع تازهای نیست، تفاوت بین زنان و مردان در ابتلا به اختلالها و مشکلات سلامت روان یا دریافت تشخیصهای متفاوت برای گروههای جنسی متفاوت از طرف روانپزشکان و روانشناسان، به اندازه عمر این علوم قدمت دارد.
با این حال هر از چندی تحقیقات تازهای با محوریت تفاوت جنسیت در دریافت تشخیصهای مربوط به سلامت روان، نو به نو مطرح میشود تا به این مساله تاکید شود که زنها و مردها هم در ابتلا به مشکلات سلامت روان و هم در دریافت تشخیصهای مربوط به سلامت روان با یکدیگر متفاوت هستند.
یکی از مهمترین تحقیقاتی که میتوان در این موضوع به آن اشاره کرد، تحقیقی است مربوط به بیش از بیست سال پیش که در ژورنال ابنورمال سایکولوژی منتشر شده است، طبق نتایج این تحقیق، زنان در تماس با روانپزشکان و روانشناسان، بیشتر تشخیص بیماریهای طیف اضطراب و افسردگی را دریافت میکنند در حالی که مردان بیشتر با تشخیص اختلالهای مصرف و سوءمصرف و همین طور اختلالهای ضد اجتماعی رو به رو میشوند.
مطالعه مربوط به سال ۲۰۰۲، ادعا میکند که زنان مبتلا به اختلالات اضطرابی بیشتر احتمال دارد احساسات را درونی کنند که معمولا منجر به گوشهگیری، تنهایی و افسردگی میشود. از سوی دیگر، مردان بیشتر احتمال دارد احساسات را بروز بدهند که منجر به رفتارهای پرخاشگرانه، تکانشی، اجباری و ناسازگار میشود.
محققان این پژوهش میگویند تفاوت بین زن و مرد از آنجا ناشی میشود که زنان بیشتر تمایل دارند احساسات خود را درونی و از بروز دادن آنها خودداری کنند در حالی که مردان بیشتر تمایل دارند احساسات خود را بروز و آنها را به دیگران نمایش بدهند، منتها نه با حرف زدن و گریه و خنده، بلکه با رفتارهای تکانشی، سوءمصرف و انواع و اقسام درگیر شدن با دیگران، شامل درگیریهای محل کار، پرخاشگری، نزاع خیابانی، خشونت خانگی و … .
محققان دادههای جمعآوریشده در سالهای ۲۰۰۱ و ۲۰۰۲ توسط یک نظرسنجی موسسه ملی بهداشت امریکا از ۴۳۰۹۳ ساکن ۱۸ سال و بالاتر را بررسی کردهاند و به این نتیجه رسیدند که نتایج تحقیقات قبلی که ادعا کرده بود زنان بیشتر از مردان از افسردگی رنج میبرند تایید میشود، زیرا «زنان بیشتر از مردان نشخوار فکری میکنند و بهجای درگیر شدن در حل فعالتر مشکل، بهطور مکرر بر احساسات و مشکلات منفی خود تمرکز میکنند».
دادههای آماری تقریبا در تمام دنیا نشان میدهد که زنان و مردان در مراجعه به مراکز دریافت خدمات سلامت روان با یکدیگر متفاوت هستند. مردان کمتر از زنان با کارشناسان بهداشت روان مشورت میکنند. وقتی صحبت از مراقبتهای عمومی به میان میآید، نابرابریهای جنسیتی آشکارتر است، اما وقتی صحبت از مراقبتهای تخصصی یا بستری در بیمارستان پیش میآید، این نابرابریها محو میشوند.
این تفاوت در استفاده از مراقبتهای بهداشت روانی بین مردان و زنان را نمیتوان با کمبود نیاز توضیح داد. ماجرا این نیست که زنان نیاز بیشتری به خدمات روان دارند در حالی که مردان نیاز کمتری را تجربه میکنند، ماجرا بیشتر شبیه این است که مردان به جای حرف زدن دست به عمل میزنند در صورتی که زنان مایل هستند بیشتر با دیگران در مورد مشکلاتشان صحبت کنند.
تفاوت در سلامت روان بین جنسیت ها
شیوع افسردگی و اختلالات خوردن در دوران نوجوانی در دختران نوجوان بیشتر از پسران است. پسران نوجوان بیشتر از دختران در معرض مشکلات بروز خشم، رفتارهای پرخطر و خودکشی هستند. از نظر آماری، دخترها در مواجهه با مشکلات نوجوانی بیشتر در خود فرو میروند و گوشهگیری میکنند در صورتی که پسرها بیشتر از خانه خارج میشوند، رفتارهای پرخطر انجام میدهند، دست به خشونت میزنند و مصرف مواد مخدر و الکل و مانند آن را امتحان میکنند.
زنان در بزرگسالی فراوانی بیشتری از افسردگی و اضطراب دارند، در حالی که مردان از اختلالات مصرف مواد و رفتارهای ضد اجتماعی بروز میدهند. زنان همچنین به دلیل عوامل ژنتیکی و بیولوژیکی بیشتر درگیر اختلالات افسردگی و اضطراب میشوند.
برخی مطالعات نشان دادهاند که نوسانات خلقی با تغییرات هورمونی در طول چرخه قاعدگی مرتبط است. تاثیر متقابل عوامل روانی، اجتماعی و هورمونی منجر به افزایش خطر افسردگی دوران بارداری و پس از زایمان میشود. زنان همچنین ممکن است در نتیجه مسائل مربوط به سلامت باروری با اضطراب و اختلالات روانی قابل توجهی روبهرو شوند. ناباروری و هیسترکتومی با افزایش خطر اختلالات عاطفی/عصبی در زنان مرتبط است. علاوه بر این تحقیقات نشان میدهد در بزرگسالان مبتلا به مشکلات کنترل مثانه، اختلالی که در زنان مسن از مردان مسن شایعتر است، پریشانی روانی و نشانههای افسردگی بیشتری را نشان دادند.
اما چرا زن و مرد در تجربه مشکلات مربوط به سلامت روان این همه تفاوت دارند؟
بر اساس دیدگاههای ساختگرایی اجتماعی، تفاوتهای جنسیتی در فرد وجود ندارد، بلکه بهطور فعال در تعاملات اجتماعی (باز) تولید میشود. مردان و زنان به دلیل ایدههای فرهنگی زنانگی و مردانگی، نه به دلیل هویت، نقشها یا ویژگیهای روانشناختی، از یکدیگر متفاوت میشوند و به شیوههای متفاوتی رفتار میکنند.
مردم عقاید مشابهی در مورد اینکه چه رفتاری برای مردان و زنان قابل قبول است، دارند و پیوسته درگیر ایجاد درک تفاوت جنسیتی در طول برخوردهای اجتماعی هستند. تفاوتهای جنسیتی در ادراک پریشانی و الگوهای جستوجوی مراقبتهای بهداشتی از فردی به فرد دیگر متفاوت است. بسیاری از مطالعات در ایالات متحده نشان میدهد که زنان به نسبت مردان درجات بالاتری از پریشانی گزارش میکنند و در شرایط یکسان با مردان، بیشتر ممکن است که درگیر اختلالهای عاطفی یا تجربه عمیقتر نشانگان بیماریهای مربوط با سلامت روان باشند.
حرف زدن از احساسات، مراقبتهای بهداشتی از باقی اعضای خانواده یا گروه دوستان و درخواست کمک از دیگران، همگی به عنوان ویژگیهای زنانه در نظر گرفته میشوند. در حالی که جامعه این طور تلقین میکند که انتظار میرود مردان از نظر عاطفی پایدار باشند و رفتاری قوی، مستقل و متکی به خود داشته باشند. در نتیجه مردان تشویق میشوند تا با پنهانکردن نیازهای بهداشتی خود و امتناع از مراجعه به متخصصان سلامت روان، برای انطباق با نقش مردانه اجتماعی، خود را در تقابل با زنان تعریف کنند.
مردان ممکن است به دلیل این تعارض نقش جنسیتی در جستوجوی کمک حرفهای مردد باشند و اگر هم زمانی احساس کنند که ناچار هستند به متخصصان حوزه سلامت روان مراجعه کنند، آن را بیشتر شبیه یک ننگ یا رفتار دون شأن خودشان درک کرده و از حرف زدن در مورد آن خودداری میکنند.
مردان بیشتر از زنان ترجیح میدهند که به تنهایی با مشکلات ناشی از مسائل مربوط به بهداشت روان مقابله کنند. وقتی هم که تصمیم میگیرند به دنبال کمک حرفهای باشند، تمایل دارند راهحل سریع و آسان را انتخاب کنند. در نتیجه مردان در هنگام تجربه ناخشنودیهای مربوط به بهداشت روان بیشتر تمایل دارند که به روانپزشک مراجعه کنند، در صورتی که زنان مراجعه به روانشناس یا درمانهای مبتنی به گفتوگو را ترجیح میدهند.
در کلینیکها و مراکز تحقیقاتی ایران چه خبر است؟
دکتر ساناز جعفرزاده، روانپزشک و روان درمانگر تحلیلی در این مورد میگوید: « در حوزه سلامت روان جامعه ایران هم مثل باقی دنیاست، افسردگی و اضطراب در زنها بیشتر است، اما نشانگان رفتارهای مربوط به سوءمصرف مواد بیشتر در مردان دیده میشود، پرخاشگری هم بیشتر در بین مردان دیده میشود. برای اینکه بسنجیم که از نظر مراجعه برای دریافت خدمات سلامت روان وضعیت جامعه ایران چگونه است به نظر من مهم است که بین مراجعه در کلینیکهای خصوصی و مراجعه در کلینیکهای عمومی تفاوت قائل شویم.
برای من که در بیمارستان دولتی کار کردهام این مساله کاملا مشهود است که در بین مردم طبقه متوسط و فقیر یعنی میانگین جامعه که برای دریافت خدمات به بیمارستانهای دولتی مراجعه میکند زنان بیشتر برای درمان مراجعه میکنند. همین طور این مساله هم در کلینیکهای دولتی و هم در کلینیکهای خصوصی مشهود است که مردان وقتی برای دریافت خدمات سلامت روان مراجعه میکنند معمولا از طرف زنان تشویق شدهاند و همین طور اغلب همراه زنان برای دریافت خدمات سلامت روان مراجعه میکنند.
بسیار کم پیش میآید که مردان خودشان تصمیم بگیرند که برای درمان مراجعه کنند یا اینکه بدون اینکه از طرف کسی هل داده شوند به فکر درمان بیفتند. هرچند در طبقات بالاتر ممکن است رویههایی غیر از این دیده شود و در مطبها ممکن است رویه متفاوتی وجود داشته باشد، اما حتی در مطبهای خصوصی هم این مساله صادق است که زنان بیشتر به درمان تحلیلی مراجعه میکنند.
مردان بیشتر نگران داغ ننگ مراجعه برای دریافت خدمات سلامت روان هستند و به همین دلیل یا کمتر مراجعه میکنند یا کمتر در مورد آن حرف میزنند. این مساله باعث میشود که این تصور پیش بیاید که نگرانی در مورد سلامت روان امری زنانه است، اما همه گیرشناسیها به ما نشان میدهند که از نظر توزیعی تفاوت چندانی بین مرد و زن در مورد ابتلا به مشکلات سلامت روان وجود ندارد هر چند ممکن است زنان و مردان سمپتومهای متفاوتی را مطرح و با مشکلات متفاوتی برای درمان یا به متخصصهای متفاوتی در حوزه سلامت روان مراجعه کنند.
جامعه مردسالار خیلی موافق این نیست که مردان ضعف نشان بدهند و نیاز به کمک را ابراز کنند به همین دلیل مردان بیشتر نگران مراجعه و دریافت کمک هستند. به نظر میآید درک مردان این است که امکانات آنها برای درخواست کمک و همین طور دریافت کمک از زنان کمتر است، نگرانی آنها بیشتر و مراجعه آنها کمتر است اما این به آن معنی نیست که الزاما از نظر میزان ابتلا به مشکلات سلامت روان اوضاع بهتری داشته باشند. »
دکتر ساناز حلمی، روانپزشک و رواندرمانگر هم در این مورد میگوید: « به نظر من تفاوت بین زن و مرد در مراجعه به خدمات سلامت روان تفاوت پیش فرض گرفته شده نیست. من بر اساس تجربهام دریافتهام که مردان بیشتر به دلایلی غیر شخصی به درمان مراجعه میکنند، دلیل مراجعه آنها اغلب بیرون از خودشان است. مساله آنها یا خیانت است یا ورشکستی است یا مهاجرت و …، گاهی هم وقتی به زوجدرمانی مراجعه میکنند از طرف زوج درمانگران به درمان شخصی ارجاع میشوند.
همین طور است وقتی کودکانشان را برای درمان میبرند و از طرف درمانگر کودکانشان توصیه میشوند یا به درمانگر شخصی ارجاع داده میشوند. این تفاوت هم بین زن و مرد شایع است که وقتی در زوجدرمانی هستند یا وقتی بچههایشان برای درمان مراجعه کردهاند و درمانگران کودکان آنها توصیه کردهاند که پدر و مادر هر کدام جداگانه برای درمان مراجعه کنند زنها معمولا بیشتر از مردان تمایل دارند و بیشتر از مردان پیگیر هستند و به نسبت مردان به سرعت بیشتری برای درمان فردی مراجعه میکنند در صورتی که مقاومت مردان برای دریافت خدمات سلامت روان بیشتر است.
گاهی مردان به دلیل توصیه شریک زندگیشان یا به دلیل اینکه میخواهند آماده ازدواج شوند و نامزدشان از آنها خواسته است که به درمان فردی مراجعه کنند برای درمان مراجعه میکنند و خیلی کم پیش میآید که مردان در پاسخ به این سوال که چرا به درمان روانشناختی مراجعه کردهاید، بگوید که خودم فکر کردم که به این درمان نیاز دارم. اغلب این طور است که با توصیه دیگری برای درمان مراجعه میکند.»
خانم حلمی همچنین توضیح میدهد که « بین زنان و مردان از نظر شکایتها و رفتاری که در مواجهه با خدمات سلامت روان انجام میدهند هم تفاوتهایی وجود دارد. زنها معمولا بیشتر از احساسات خودشان آگاه هستند و زودتر و با مقاومت کمتر برای دریافت خدمات سلامت روان مراجعه میکنند همین طور زنها بیشتر در مورد خودشان حرف میزنند در حالی که مردها بیشتر در مورد دیگران حرف میزنند.
زنها معمولا راحتتر میگویند که خودشان چه اشکالات و ناراحتیهایی را تجربه میکنند در صورتی که مردها بیشتر اشکالات را در بیرون از خودشان میبینند. این دادهها که میگوید مردان پرخاش بیشتری نسبت به جهان بیرون از خودشان و گاهی نسبت به خودشان دارند هم در تجربه من صادق بوده است. از طرف دیگر زنان بیشتر مایل هستند که چیزها را به درون خودشان نسبت بدهند و خودشان را کنترل کنند بنا بر این زنان با شکایتهای اضطراب و افسردگی بیشتر مراجعه میکنند تا مردان. همین طور تجربه من نشان میدهد که مردان راحتتر از زنان با دارو کنار میآیند در صورتی که زنان اندکی مقاومت بیشتری به دارو نشان میدهند. »
دکتر شهاب شیرخدا، روانپزشک معتقد است در مورد پراکندگی جنسیتی مشکلات سلامت روان باید به این مساله توجه داشت که « اختلالات شخصیت از سایر اختلالهای روانپزشکی جداست. تعداد قابل ملاحظهای از مقالهها که به موضوع اختلال شخصیت میپردازند، شخصیت ضد اجتماعی را در مردان بیشتر از زنان گزارش کرده است که این شخصیت با بروز رفتارهای پرخاشگرانه و همین طور با شکستن قوانین نسبت دارد.
در شخصیت مرزی مشکلات هویت و تکانهای بودن و نوسان خلق بیشتر گزارش میشود و عمده پژوهشها این نوع اختلال شخصیت را در زنان بیشتر گزارش میکنند. اکثر منابع روانپزشکی به این مساله اشاره میکنند که اخلالهای خلق مثل افسردگی و اضطراب در زنان بیشتر دیده میشود. در ایران هم تقریبا دادهها همین مساله را تایید میکنند. در مورد مراجعه به درمان روانشناختی میتوان این مساله را تایید کرد بهطور کلی زنها بیشتر برای درمان مراجعه میکنند تا مردان.
علتهای مختلفی هم برای این مساله وجود دارد و مهمترین علت این است که در جوامع سنتی و مردسالار نقشهای متفاوتی برای زنان و مردان تعریف میشود که مردان را از حرف زدن در مورد احساسات خودشان منع میکند. بهطور سنتی انگارههای مردسالارانه حرف زدن از احساسات را با ضعف و بیقدرتی یکی میگیرد و مردان مایل نیستند با این تصویر درآمیخته شوند و به همین دلیل برای مراجعه جهت دریافت خدمات سلامت روان محدودیتهای بیشتری احساس میکنند.
از طرفی تصویر مردانگی که با قدرت و کنترل و استقلال گره خورده در صورتی که داشتن مسائل روانشناختی به نوعی به ضعف گره خورده است و مردان از اینکه ابراز ضعف کنند، خودداری میکنند، در صورتی که زنان در این مورد احساس محدودیت کمتری دارند. همینطور این نگاه وجود دارد که مشکلات روانشناختی ناشی از ضعف شخصیت است و در نتیجه مردان کمتر مایل به ابراز آن هستند. محدود کردن مردان برای حرف زدن در مورد احساسات هم موضوع دیگری است که باعث میشود مردان هم احساسات خود را کمتر بشناسند و هم کمتر درمورد آنها حرف بزنند.
به نظر میرسد جوامع مردسالار تلاش میکنند نه تنها مشکلات سلامت روان را بلکه مراجعه برای دریافت خدمات سلامت روان را هم امری زنانه توصیف کنند. همه گیرشناسی مشکلات سلامت روان علاوه بر جنسیت به عوامل بسیار زیاد دیگری از جمله عوامل اجتماعی بستگی دارد و اینکه جامعه به زنان اجازه میدهد که بیشتر خودشان را ابراز کنند و در مورد احساسات حرف بزنند منجر به این مساله میشود که بروز اضطراب و افسردگی بیشتر در بین زنان دیده شود در حالی که رفتارهای نمایش خشونت بیشتر در بین مردان دیده میشود. از این هم میتوان یک گام پیشتر گذاشت و گفت که انگار مراجعه برای دریافت درمان هم در حال تبدیل شدن به امری زنانه است که در نهایت به ضرر سلامت عمومی جامعه تمام خواهد شد.»
علاوه بر اینکه به نظر میرسد برخی مشکلات سلامت روان در زنان بیشتر از مردان مورد اشاره قرار میگیرد خوب است به این مساله توجه داشته باشیم که تحقیقات متعددی نشان میدهند مردان نسبت به زنان تمایل کمتری دارند که ارزش رواندرمانی را تصدیق کنند و به آن صحه بگذارند. مردان بیشتر تمایل دارند مداخلههای واقعی مانند مصرف برخی چیزها از جمله داروها را دلیل افزایش آرامش خود توصیف کنند در صورتی که زنان به همراهی با دیگران و حرف زدن با دیگران برای دستیابی به آرامش و سلامتی تاکید بیشتری دارند.
میل به اینکه برخی بیماریها و درمانها را زنانه و برخی را مردانه در نظر بگیریم میلی ناشی از نیاز به تفکیک بین دو جنس و همین طور تثبیت قدرت و نقشهای جنسیتی موجود جامعه است. این مساله که هر کسی که بدن دارد احساساتی را تجربه میکند و این احساسات میتواند گاهی به قدری موجب ناخوشی خاطر شود که به سمت ایجاد اختلال در زندگی روزمره حرکت کند غیر قابل انکار است. ساختن این تصویر که برخی حق دارند دچار این اختلالها بشوند و برخی حق ندارند چنین اختلالهایی را ابراز کنند در جهت تثبیت وضع موجود و همین طور ظلمی مبتنی بر جنسیت است.
۳۰ مهر ۱۴۰۳