امروز:   آبان ۱۷, ۱۴۰۳    
ما زنان در شبکه های اجتماعی
نوامبر 2024
د س چ پ ج ش ی
 123
45678910
11121314151617
18192021222324
252627282930  
آخرین نوشته ها

روایت یک بیماری و مبارزه‌ای برای زندگی کردن

هر روز اخبار را میخوانم و صدای پای جنگ را که نزدیک و نزدیک‌تر می‌شود، می شنوم و سعی می‌کنم آرام بمانم. هزینه‌های سرسام‌آور سونوگرافی‌، ام آر آی، آزمایشگاه، ارقام جراحی و … را می‌بینم و باز سعی می‌کنم آرام بمانم. در میان انبوه زنان بیمار که برگه‌های آزمایش در دست، بی‌رمق و خسته از پله‌ها بالا و پایین می‌روند، یاد زندانیان و دوستان در بندم دوباره زنده می‌شود…./

*****

عالیه مطلب‌زاده

کانون زنان ایرانی

دکتر سرش را تکان می‌دهد و با صدای آرام و ملایمی می‌پرسد:
«چرا زودتر نیومدی ماموگرافی؟»

این سوال ذهنم را به سوی گذشته می‌کشاند. پله به پله به عقب می‌روم و در تاریکی خاطرات غرق می‌شوم. «چرا زودتر نیامدم؟» این پرسش در ذهنم طنین‌انداز می‌شود و به یاد تلفن‌ها و احضارهای این یک و نیم سال پس از آزادی می افتم. روزهای پر از فشار و استرسی که هر بار مانند طوفانی همه زندگی را در هم می پیچیدند.

بعد از زندان، هر بار که اطرافیانم به مراجعه به پزشک و انجام معاینات ضروری تأکید می‌کردند، به خودم می‌گفتم: «وقتی این ماجرا تمام شود، می‌روم.» اما ماجراها هیچگاه به پایان نمی‌رسیدند.
سال‌هاست که اخبار روز به روز بدتر می‌شوند و ما در چنگال خبرهای سرکوب، اعدام‌ها، زندان‌ها، و احتمال جنگ گرفتار هستیم. در میان این همه بحران، پرداختن به خود به راحتی فراموش می‌شود و تا زمانی که درد نیاید، حس نیاز به پزشک هم احساس نمی شود.

سپس، یک روز مثل همین امروز، ناگهان با توموری که در وجودت لانه کرده و آرام آرام بزرگ‌تر و خطرناک‌تر می‌شود، مواجه می‌شوی. توده‌ای پنهان که دیگر حتی آشکار شدنش هم حیرتی در تو برنمی‌انگیزد.
شاید در بروز این درد تازه، تبار تو یا موروثی بودن بیماری اندکی حضور داشته باشد، اما سهم اصلی از آنِ احضارکننده‌های درد و بیماری است. آن همه تحمیلِ اضطراب، فشار و زندان بر جانِ زنِ ایرانیِ معترض که تنها خواهانِ زندگی است، چنان که حق اوست.
همه تلخی ها و رنج ِ مدامِ سالها را پس می زنی و می کوشی زندگی را که در نبودنت تکه تکه شده، رفو کنی. می کوشی خودت را باز بیابی… اما هر بار احضارکنندگان به بهانه‌ای دوباره به زندگی‌ات هجوم می‌آورند و هر آنچه را که رشته ای، پنبه می‌کنند.

و حتی حال که در دور مداوم آزمایش‌ها، مشاوره‌ها و معاینه ها می‌چرخی و می چرخی، رهایت نمی‌کنند.
کسانی که ایران را به پرتگاه فقر و جنگ کشانده‌اند، نگرانند که نکند تو امنیت کشور را به خطر بیندازی!
و طنین زنگ تلفن با شماره‌های ناشناس مدام در گوش ات تکرار می شود و پژواک صدای پزشک، که با آن می‌آمیزد:
«سعی کن از شرایطِ غم، اضطراب‌ و استرس‌ها دور باشی!»

و من که حتی حساب‌های بانکی‌ام برای حفظ امنیت کشور مسدود شده است، سعی می‌کنم آرام بمانم.
هر روز اخبار را میخوانم و صدای پای جنگ را که نزدیک و نزدیک‌تر می‌شود، می شنوم و سعی می‌کنم آرام بمانم.
هزینه‌های سرسام‌آور سونوگرافی‌، ام آر آی، آزمایشگاه، ارقام جراحی و … را می‌بینم و باز سعی می‌کنم آرام بمانم.
در میان انبوه زنان بیمار که برگه‌های آزمایش در دست، بی‌رمق و خسته از پله‌ها بالا و پایین می‌روند، یاد زندانیان و دوستان در بندم دوباره زنده می‌شود. جایی که خبر از هیچ آزمایش یا معاینه‌ای نیست و تا بیماری در مرحله نهایی عود نکند، هیچ مبتلایی از آن باخبر نمی‌شود. و سعی می‌کنم آرام بمانم!

هر چند که مدتها است باورم به «انسان» که معجزه اش می ‌پنداشتم، همچون قبل نیست اما همچنان پا سفت میکنم تا آرام بمانم به خاطر مبارزه‌ای که این بار ماهیتی دیگرگونه دارد؛ مبارزه‌ای از جنس ماندن و بودن.
بودن در رویای روشن فردای آزاد و آباد وطن. بودنی آن قدر قوی که با هیچ اضطرابی نتوانند زیباترین رویای جانت را از تو بگیرند.
این مبارزه نه تنها برای بقاء، بلکه برای زندگی کردن است؛ برای داشتن حق انتخاب، برای داشتن صدایی که شنیده شود، صدای رسای زن، زندگی، آزادی …و برای ساختن آینده‌ای که شایسته‌اش هستیم.

عالیه مطلب زاده
آبان ۱۴۰۳

نظرات بسته است

جستجو
Generic selectors
Exact matches only
Search in title
Search in content
Post Type Selectors
آرشیو مطالب قدیمی