آپارتاید جنسیتی در ایران
خشونتِ زنستیزی
انگلس زمانی که در مورد «تنزل جایگاه زنان به بندگی» نوشت و افزود که «این موقعیت تنزلیافتهٔ زن بهتدریج بزک و آراسته شد، و تا اندازهای در پوششهای مطبوعتری پیچیده شد، اما بههیچوجه از بین نرفت»، در واقع یکی از جنبههای مهم مردسالاری را توصیف میکرد…./
انگلس زمانی که در مورد «تنزل جایگاه زنان به بندگی» نوشت و افزود که «این موقعیت تنزلیافتهٔ زن بهتدریج بزک و آراسته شد، و تا اندازهای در پوششهای مطبوعتری پیچیده شد، اما بههیچوجه از بین نرفت»، در واقع یکی از جنبههای مهم مردسالاری را توصیف میکرد.[۱]
جنسیت و نژادگرایی/قومگرایی نیز شکل خشنتری از سرکوب را به سرکوب طبقاتی اضافه میکند.
در جوامع سنّتگرا «مادر بودن» را نقش اصلی زنان میدانند. با این حال، حتی همین نقش هم بدون مشکل نیست. آنجلا دیویس در کتاب «زن، نژاد، و طبقه»[۲] مادری را از چشم بردهداران توضیح میدهد: «زنان برده بههیچوجه مادر نبودند؛ صرفاً ابزاری بودند برای تضمین افزایش نیروی کار بردگی.» این دیدگاه دربارهٔ «مادری» در بیشتر جوامع مردسالار سنّتی مبتنی بر استثمار سرمایهداری، مانند جمهوری اسلامی ایران، ثابت مانده است.
تنزل جایگاه زن به «مادونِ انسان» و تحقیر زنان بهدست طبقات سرمایهدار و دستگاه مذهبی حکومت، وسیلهای برای حفظ برتری مردان بر زنان است که در قرن بیست و یکم نیز آشکارا دیده میشود.
این رفتار با زنان اثری دوگانه دارد: نهفقط فرصتهای زندگی را از زنان و دختران میگیرد، بلکه کل جامعه را ضعیف میکند. به گفتهٔ یونیسف،[۳] بدن زنان در درگیریها به «نهفتنگاه ارزشهای فرهنگی و معنوی جامعه» تبدیل میشود؛ «قلمروی میشود که باید آن را فتح کرد، که […] پیامدهایی برای عناصر مادّی و فرهنگی جامعهٔ دشمن» دارد. این نقض حقوق زنان یادآور دائمی ناکامی خفّتبار مردان در حفاظت از جامعه نیز میشود. در چنین مواردی، جنسیت با دیگر نشانههای هویتِ قربانی- مذهب، طبقه- همپوشانی پیدا میکند. تحقیر روزانهٔ زنان در فضای عمومی شهر تأثیری منفی بر زنان و همچنین بر مردانی دارد که با زنان احساس همدردی میکنند.
زنستیزی دولتی کارکردی دوگانه دارد: اول، تثبیت مادون بودن زنان، که با جنسیت آنها بهراحتی مشخص میشود، و موجّه و مجاز کردن بهرهکشی از زنان و اعمال سلطه بر همکاران مرد آنها؛ همچنین، فراهم کردن شرایط و امکان سرکوب شدید زنان در همهٔ جنبههای زندگی، بهمثابهٔ بخشی از سیاست «تفرقه بینداز و حکومت کن»، که در آن زنان مادون و مطیع مردان شمرده میشوند.
امروزه حقوق زنان در ایران خط فاصلی است که رژیم حاکم آن را بهعنوان معیار قدرت و هویت فرهنگیاش برگزیده کرده است. حکومت در دست سرمایهداری تجاری بزرگ در پیوند تنگاتنگ با دستگاه امنیتی و نظامی کشور است. سیاستهای نولیبرالی رژیم به ورشکستگی اقتصادی کشور منجر شده است. در چنین اوضاعی- با تورّم گزارششده بین ۳۵٫۸[۴] تا ۲۵۰درصد[۵]، اعتصابهای کارگران فولاد، تجمعهای اعتراضی در میادین نفتی و پایانهها،[۶] تظاهرات اعتراضی بازنشستگان شرکت دولتی مخابرات در ۱۵ استان، تظاهرات معلمان و دیگر کارمندان (پیشین) دولت، و همچنین اعتراضهای صنف طلا و جواهر،[۷] و بسیاری دیگر- رژیم حاکم، با آگاهی از ناتوانیاش در بهبود اوضاع وخیم اقتصادی، توجه اصلیاش را بر قانونگذاری و استفاده از نیروی پلیس برای تحمیل حجاب بر زنان متمرکز کرده است.
وضع زنان در ایران را «آپارتاید جنسیتی» نامیدهاند که به درک سرکوب حکومتی همهجانبهٔ زنان در ایران کمک میکند. همانطور که جو اسلوو[۸] مبارزه در راه تحقق دموکراسی و قدرت مردم را امری ضروری در پیکار جامعهٔ آفریقای جنوبی در راه رسیدن به سوسیالیسم میدید، پیکار زنان در ایران برای داشتن جایگاه اجتماعی و حقوق برابر نیز پیوندی ناگسستنی با مبارزه در راه تحقق دموکراسی دارد. این واقعیت را در رویدادهای جنبش اعتراضی با شعار «زن، زندگی، آزادی» در پاییز ۱۴۰۱ دیدیم که از خواست احقاق حقوق زنان به خواست پایان دادن به دیکتاتوری فرارویید.
قوانین تبعیضآمیز جمهوری اسلامی شامل محدود کردن حق زنان در کار و اشتغال و آموزش است که از راه سهمیهبندی جنسیتی و ایجاد محدودیت در برخی از رشتههای تحصیلی، مجوزهای آموزشی تبعیضآمیز، و تفکیک جنسیتی در برخی از مکانهای عمومی (مانند ورزشگاهها) اعمال میشود. در قوانین حکومت ایران زنان از حق خروج از کشور بدون اجازهٔ شوهر، حق طلاق، و حق حضانت فرزندان محروماند و حق ارث آنها نصف حق ارث مردان است. همچنین، حکومت حق چندهمسری- تا چهار همسر- را به مردان داده و حجاب را برای زنان اجباری کرده است.
آسیبرسانترین کاری که رژیم کرده مجاز دانستن ازدواج کودکان است، که بهواقع بردگی و اعمال خشونت جنسی حکومتی علیه دختران است. قتل زنان و دختران بهدست خویشان و آشنایان امروزه جزو خبرهای رایج در ایران است.
بهنظر نیره انصاری، کارشناس حقوقی و فعال حقوق بشر، خشونت علیه زنان ایران به چهار شکل اعمال میشود[۸] :
جسمانی: کتک زدن، سوزاندن، اسیدپاشی، کنار زدن، و مانند آن، که همهٔ زنان، صرفنظر از سن، میزان تحصیلات، تعلق قومی، و وضع خانوادگی متحمل میشوند.
روانی: قلدری به هدف تحقیر کردن، تهدید به اعمال خشونت و مرگ، منزوی کردن از خانواده و دوستان، حبس کردن در خانه. در ایدئولوژی مذهبی حاکم، زن همیشه «معصیتکار» (گناهکار) است و همین باعث محرومیت زنان در جامعه شده است. پیامدهای این رفتار با زنان از جمله شامل احساس کمارزش بودن، افتادن به فکر خودکشی، و گوشهگیری اجتماعی است.
اقتصادی: جلوگیری از فعال شدن اقتصادی زنان. محروم کردن زنان از بودجهٔ خانواده برای صرف هزینههای خانوار، آسیب زدن به وسایل مورد علاقه زنان. گزارش شده است که در ایران فقط ۱۳درصد از زنان در نیروی کار فعالاند.
جنسی: تجاوز و سوءاستفادهٔ جنسی؛ جلوگیری از دسترسی به وسایل و داروهای پیشگیری از بارداری؛ فروش دختران توسط پدران فقیر؛ رواج فیلمهای هرزهنگاری (پورنوگرافی) بهمثابهٔ شکل نوین خشونت علیه زنان؛ رفتار کلامی یا جسمانی تحقیرکنندهٔ زنان در محل کار؛ مانعتراشی در راه ارتقای شغلی؛ تماس جسمانی ناخواسته؛ اخراج یا تجاوز جنسی.
رفتار رژیم مذهبی با زنان متناقض است. از یک طرف زنان را شهروندان درجه دوم میداند و از طرف دیگر میگوید به مادری احترام میگذارد و قوانینی بهسود فرزندآوری و جوانسازی جمعیت تصویب میکند.
جنبش اعتراضی با شعار «زن، زندگی، آزادی»، که با مرگ مهسا امینی ۲۲ ساله در بازداشتگاه گشت ارشاد («پلیس امنیت اخلاقی») آغاز شد، نقطهعطفی مهم در جنبش مردمی ایران بود. این جنبش، که زنان و دانشجویان در پیشاپیش آن مبارزه میکردند، طی چند هفته به جنبش اعتراض به دیکتاتوری و برای تحقق حقوق زنان فرارویید. در این اعتراضها هزاران نفر دستگیر شدند، صدها نفر زخمی شدند یا عضوی از بدن را از دست دادند، و دهها نفر کشته شدند. شماری از بازداشتشدگان زن گزارشهای مربوط به آزار جنسی زنان و دختران جوان در زندانها را تأیید کردهاند.
در شبکههای اجتماعی در آن زمان اعتراضها تقریباً همزمان پخش و خبررسانی میشد. رژیم برای سرکوب کردن اعتراضها نیروهای امنیتی و اراذل و اوباش لباس شخصی را به میدان فرستاد که بسیاری از آنها سلاح گرم داشتند. در جایی که از گلولههای جنگی واقعی استفاده نمیشد، گلولههای ساچمهیی به صورت معترضان یا پایین شکم آنها شلیک میشد تا بیشترین آسیب به معترضان زده شود. در سیستان و بلوچستان و کردستان خشونتها از این هم گستردهتر بود.
در تابستان سال بعد، رژیم به حملههای شیمیایی به مدرسههای دخترانه روی آورد که به بستری شدن دهها دختر در بیمارستانهای کشور منجر شد. در پی آن اعتراضها، هزاران دانشجو از تحصیل منع شدند، هزاران نفر از دانشگاهیان اخراج شدند، و نوکران رژیم را جایگزین دانشگاهیان و حتی دانشجویانی کردند که از ورود به دانشگاه منع شده بودند.
اعدامهای زنجیرهیی در پی خیزش «زن، زندگی، آزادی» ماهها است که ادامه دارد. درمیهن ما برخی صبحگاهان با قتل حکومتی معترضان آغاز می شود، مبارزینی جان بر کف که حق دفاع از خود را ندارد.
نظرسنجی اخیر «ارزشها و نگرشهای ایرانیان» نشان داده است که برای اکثر مردم، به عبارت دیگر ۸۹٫۵درصد جوانان، ۸۴٫۳درصد افراد ۳۰ تا ۴۹ ساله، و ۷۲٫۶درصد افراد بالای ۵۰ سال، «مسئلهٔ اصلی بههیچوجه» حجاب نیست یا «خیلی نگران حجاب نیستند». این نظرسنجی همچنین نشاندهندهٔ خواست جدّی مردم برای جدایی دین از حکومت است.
هفتهٔ گذشته رژیم ایران انتخابات ۲۹۰ کرسی مجلس شورای اسلامی و ۸۸ کرسی مجلس خبرگان را برگزار کرد. تعداد زیادی از سازمانهای سیاسی و شخصیتهای شناختهشده، از جمله محمد خاتمی، رئیسجمهور سابق، انتخابات را تحریم کردند. با وجود اینکه ساعت رأیگیری سه بار تمدید شد، مشارکت فقط ۴۱درصد بود (از کل جمعیت ۸۹ میلیون نفری که ۶۱ میلیون نفر آن واجد شرایط برای رأی دادن بودند، فقط ۲۵ میلیون نفر در انتخابات شرکت کردند[۹]). در ۱۵ استان نیز انتخابات به دور دوم کشیده شد.
گزارش شده است که حدود ۲۷۷هزار برگهٔ رأی باطل به صندوقها ریخته شده است.[۱۰] در تهران، پایتخت کشور، با ۱۰ میلیون رأیدهنده، میزان مشارکت ۲۴درصد بود. در این شهر، محمود نبویان، حامی طالبان و مصباح یزدی بنیادگرا، فقط با ۵۴۵هزار رأی نفر اول شد.
در بحبوحهٔ این نمایش انتخاباتی، زندانیان سیاسی زن[۱۱] بهرغم خطری که جانشان را تهدید میکرد به شکلهای گوناگون همبستگیشان را با جنبش مردمی ابراز کردهاند و شعلهٔ مبارزه را برافروخته نگه داشتهاند. نرگس محمدی، فعال حقوق بشر که چند سال است در زندان است، و زندانیان دیگر با بزرگداشت ۸ مارس، روز جهانی زن، خواست «نه به اعدام، آری به زندگی» را مطرح کردند.
مردم ایران خواهان برابری، دموکراسی، و عدالت اجتماعیاند. نهفقط سازمانهای زنان مانند «تشکیلات دموکراتیک زنان ایران»، بلکه فعالان زن شجاع در زندانهای منفور ایران نیز همین خواستها را بیان کردهاند. هدف مبرم و بیدرنگ مبارزهٔ ما پایان دادن به خشونت و اعدام، نجات جان زندانیان سیاسی، و تحقق دموکراسی و حقوق برابر است.
فرخنده باد ۸ مارس، روز جهانی زن
متن فوق توسط نماینده تشکیلات دموکراتیک زنان ایران در نشست سازمان بریتانیایی لیبریشن بهمناسبت روز جهانی زن، ۸ مارس ارائه شد
[۱] ف. انگلس، منشأ خانواده، مالکیت خصوصی، و دولت، ۱۸۸۴، فصل دوم «خانواده»، نقل از آرشیو مارکسیستها
[۲] Angela Davis, Women, Race & Class, 1986, The Women’s Press Ltd
[۳] UNICEF 1966
[۴] https://tradingeconomics.com/iran/inflation-cpi
[۵] https://morningstaronline.co.uk/article/iranian-workers-demand-action-labour-rights
[۶] در حوضههای سیری، لاوان، خارک، بَهرگانسر
[۷] در تهران و همدان
[۸] کوتاه شده از مصاحبه انصاری با گاهنامه «برابری » ۲۰۲۴، ص ۷
[۹] South African Working Class and the National Democratic Revolution – Discussion Paper, Jo Slovo, 1988
[۱۰] Worldometer – https://www.worldometers.info
[۱۱] روزنامهٔ فرهیختگان وابستهٔ به اصولگرایان
[۱۲] زنانی مانند مریم اکبری منفرد، نرگس محمدی، گلرخ ایرایی، نیلوفر بیانی، سپیده قلیان، زینب جلالیان، نسرین ستوده، مهوش شهریاری، سروناز احمدی، و دهها زن و دختر دیگر شرکتکننده در خیزش «زن، زندگی، آزادی»، و نیز مادران دادخواه زندانیان اعدامشده، از جمله زندانیان محبوس در سیاهچالهای رژیم ایراناند.
۸ مارس ۱۴۰۲
منبع: سایت تشکیلات دموکراتیک زنان ایران
۲۸ اسفند ۱۴۰۲