خاطرات یک معلم در حصر خانگی (پابند الکترونیکی) به متاسبت سال تحصیلی جدید
اول مهر آن سال حال بدی داشتم و صدای مدرسه و هیاهوی دانش آموزان حالم رو بهم می ریخت و دلتنگت می شدم. ولی امسال من در حین سرو قهوه بودم که هیاهوی بچه ها رو می شنیدم. دو نفر به عنوان شاگرد و نیروی کار در کافه ام کار می کنند..(روی تصویر کلیک کنید)/
****
زهرا اسفندیاری /معلم بازنشسته
سال ١۴٠٢ اولین سالی بود که مدرسه نرفتم. من سال ۹۸ بازنشسته شدم و در
مدرسه غیر انتفاعی مشغول به کار شدم چون با تمام وجود کار و بچه ها رو دوست داشتم.
مدرسه ای که کار می کردم با توجه به نفوذی که موسسین آن در آموزش و پرورش داشتند، به علت #فعالیت_صنفی و داشتن #پابند_الکترونیکی حاضر به بستن قرارداد با من نشدند
پس از سال ١۴٠٢ به مدرسه نرفتم
اول مهر آن سال حال بدی داشتم و صدای مدرسه و هیاهوی دانش آموزان حالم رو بهم می ریخت و دلتنگت می شدم.
ولی امسال من در حین سرو قهوه بودم که هیاهوی بچه ها رو می شنیدم.
دو نفر به عنوان شاگرد و نیروی کار در کافه ام کار می کنند که به هر کدام ماهی ۷ و نیم میلیون تومان دستمزد می دهم، در صورتیکه اگر همچنان معلم می ماندم شاید باید به همین ماهی ۷ میلیون قناعت می کردم.
با تمام وجود امسال یه جور تلخ آرومم،
وووووولی
متاسفانه دیگه احساس می کنم جدای از عشق به فرزندان این مرز و بوم تدریس رو دوست ندارم .
کانال تلگرامی شورای هماهنگی تشکل های صنفی فرهنگیان
۱۰ مهر ۱۴۰۳