پرستوی آنها و پرستوی ما
“پرستو احمدی” نامی که حاصل یکروز نیست
نظام فاسد و مفسد جمهوری اسلامی شهروندان خود را به «خودی» و «غیرخودی» تقسیم کرده. غیرخودی شهروندی است که با نظام نیست و ای بسا، موجب نگرانی است برای نظام. …/
***
حسین علیزاده نوشت:
برای کشف این «غیرخودی»ها وشبکه آنان، دستگاه امنیتی متوسل به دام شیرین (Honey trapping) میشود. دام شیرین که در ایران به عنوان «پرستو» شناخته میشود، تله جنسی است.
با این توضیح،
پرستوی آنها کارگری جنسی است.
پرستوی آنها مزدبگیر است.
پرستوی آنها نانجیب است و آدمفروش.
پرستوی آنها خودفروخته است. اگر کسی پول بیشتر بدهد برای او کار میکند.
پرستوی آنها ناشناس است و حرمتی برای نام ایران قائل نیست.
اما،
پرستوی ما «پرستو احمدی» است.
پرستوی ما اهل هنر است.
پرستوی ما نجیب است و نام ایران را پرآوازه کرده است.
پرستوی ما زن است، اما، دل شیر دارد و حکومتی جبار را با هنرش «کیش» کرده تا نوبت «مات» شدنش فرا رسد.
پرستوی ما ناشناس نیست که بسیار هم سرشناس است، در ایران و جهان.
پرستوی ما ادامه «دختران خیابان انقلاب» است.
پرستوی ما امتداد جنبش مهساست.
پرستوی ما نماد زن ایرانی است که در دانش و ورزش و هنر و…چهره ای دیگر از ایران، چهره واقعی ایران را به جهان شناسانده.
پرستوی ما در دلها جا دارد.
پرستوی ما بسیار اند. پایان ناپذیر اند. خستگی ناپذیر اند. زن ایرانی اند.
جمهوری اسلامی با بد نیروی مقاومی در افتاده: با زن ایرانی، مسلح به دانش و ورزش و هنر و زیبایی.
و حسین خدایی، کارگردان، درباره پرستو احمدی نوشت:
“پرستو احمدی” نامی که حاصل یکروز نیست.
نمیخواهم در وصف شجاعت و تاریخسازی او بنویسم، چون توصیف شجاعت او در کلمات انتخابی من نمیگنجد. میخواهم از خود او حرف بزنم. پرستو، دوستی برای تمام فصول!
او یک هنرمند راستین و مهمتر از آن، یک انسان راستین است، نه ابرانسان، چون در دنیای ما جایی برای ابرانسانها وجود ندارد. ما در عالم هنر به هنرمند راستین و در جامعه به انسان راستین، همان چیزی که در این برهوت کم پیدا میشود، نیاز مبرم داریم.
این متن برای قهرمانسازی از یک هنرمند و دوست نیست؛ هنرمند نیازی به قهرمان شدن ندارد. کافی است که هنرش را نفروشد، همانکاری که پرستو انجام میدهد.
این متن صرفاً برای بیان حقیقت از دوستی است که سالهاست از نزدیک میشناسمش. وقتی سال ۹۸ بعد از کشتار خونین آبان “از خون جوانان وطن” را خواند، روی صفحهای خالی یک “ک” بزرگ نوشت که قرار بود با گذر زمان آن “ک” به “کنسرت کاروانسرا” تبدیل شود. به همین دلیل است که میگویم نام او حاصل یکروز نیست.
من میدانم و در این سالها از نزدیک شاهد بودم که چه پیشنهادهای هنگفتی را رد کرد تا به تعهدش با خود پایبند بماند.
من میدانم که به خاطر همین کنسرت کاروانسرا از جیب شخصی خودش چه مبلغ زیادی را خرج کرد تا آرزویش را زندگی کند. آرزوی او خواندن برای مردم کشورش در خاک کشورش بوده و هست.
من میدانم که او توانایی این را دارد که هر لحظه اراده کند، میتواند هر کجای دنیا که بخواهد زندگی مرفه و بیدغدغهای داشته باشد، ولی با اینحال این مرز و بوم را طوری عاشقانه دوست دارد که هیچ قصدی برای ترک کردنش ندارد.
من میدانم که او صادقانه میخواند، بدون هیچ قصد و غرضی، چون که خواندن را دوست دارد. من میدانم که او این کشور را بیشتر از خودش دوست دارد.
من میدانم که نام دیگر هنر، پرستو است و نام دیگر پرستو، هنر.
من میدانم که او چگونه توانسته این کنسرت شاهکار را خلق کند، چون این کنسرت نتیجهی ماهها برنامهریزی، تمرین و همکاری با تیمی حرفهای و متعهد بوده است.
۲۶ آذر ۱۴۰۳