مارکسیستها دربارۀ کارِ خانه چه فکر میکنند؟
سوسیالیستها درباره کار خانگی نظرهایی گوناگون در میان گذاشتهاند که بیشتر آنها از سوی زنان انجام گرفته است. بنیاد مطالعاتی “کتابخانۀ یادبود مارکس” در لندن برخی از این نظریهها را بررسی میکند. سخنی واهی نیست اگر گفته شود برخی مارکسیستها دربارۀ این موضوع بههیچوجه نمیاندیشند و برخی هم که میاندیشند بر این باور هستند که گفتوگوی جدی دراینباره ضروری نیست. اما درواقع هست!…/
*****
سوسیالیستها درباره کار خانگی نظرهایی گوناگون در میان گذاشتهاند که بیشتر آنها از سوی زنان انجام گرفته است. بنیاد مطالعاتی “کتابخانۀ یادبود مارکس” در لندن برخی از این نظریهها را بررسی میکند. سخنی واهی نیست اگر گفته شود برخی مارکسیستها دربارۀ این موضوع بههیچوجه نمیاندیشند و برخی هم که میاندیشند بر این باور هستند که گفتوگوی جدی دراینباره ضروری نیست. اما درواقع هست!
خود مارکس کارِ خانه را ضرورتی ناخوشایند میپنداشت و در جایی میگوید این کاری ” کماهمیت، کسلکننده و کمارزش” است. بنابراین گفته میتوان حدس زد که خود او چندان درگیر آن نبوده است. انگلس استدلال میکند که در جامعههای نخستین، تقسیم کار بر اساس جنسیت در سرشت خود ستمگرانه نبود. ستم جنسیتی بر زنان با پیدایش خانواده هستهای و همزمان با نمود مالکیت خصوصی و جامعه طبقاتی پدید آمد. این ستم در وضعیت تسلط سرمایهداری بر جامعه با رشد کار دستمزدی تشدید گردید.
انگلس بیان کرد که “همان عاملی که در گذشته موجب برتری پیشین زن در خانه شده بود یعنی محدود بودن او به کار خانگی، اکنون همان عامل برتری مرد را در خانه تضمین میکرد: کار خانگی زن در همسنجی با کار مرد در کسب نیازمندیهای اساسی زندگی اهمیت خود را از دست داد؛ دومی همهچیز بود، اولی یک کمک ناچیز. بدین ترتیب میبینیم که شکست تاریخی جنس زن در اینجا نهفته است.”
فراکافت انگلس از سوی مارکسیستهای دیگر ازجمله جیمز کانلی، جمهوریخواه سوسیالیست ایرلندی، پی گرفته شد که استدلال میکرد اگر کارگرِ مرد بردۀ جامعۀ سرمایهداری است، کارگرِ زن و زن خانهدار دو برابر او مورد بهرهکشی قرار میگیرد، ” بردۀ آن برده” است.
بیدرنگ پس از انقلاب بلشویکی، الکساندرا کولانتای و نادژدا کروپسکایا (همسر لنین) به پژوهشی مفصل بهمنظور تدوین بینشی انقلابی برای زنان دست زدند که بر پایه مبانی برابری و “زوال خانواده” بنا شده بود. آنان دریافتند در نظام سرمایهداری هر خانواده سنتی به عاملی برای آزار و ستم درمیآید: “سرمایهداری بر دوش زن باری را نهاده است که او را خرد میکند: سرمایهداری او را به کارگر دستمزدی واداشته است بدون آنکه از بار کار خانگی و وظیفههای مادری بکاهد.”
عکسها، پوسترها و شعارهای دیواری و تبلیغاتی نخستین حکومت شوروی زنان را در حالی نشان میدهد که از سختی کار خانگی بهوسیله رفقای (زن) کارگر صنعتی، کشاورزی و نیروهای مسلح “رها” شدهاند. در همان زمان در بریتانیای پس از جنگ جهانی اول، زنان پس از ازدواج در بسیاری از حرفهها ازجمله تدریس و گرفتن شغل دولتی استخدام نشده و بهقصد باز کردن جا برای سربازان مردی که از جنگ بازمیگشتند به برگشتن به خانه و کارِ خانگی وادار میشدند. در آگهیهایی تبلیغاتی با گنجاندن این پیام که جای زن در آشپزخانه است این اندیشه را تقویت میکردند. همین فرایند پس از جنگ جهانی دوم نیز رخ داد.
جنبش “دستمزد برای کارِ خانه” در دههٔ ۱۹۷۰ در کارزار مبارزاتی خود برای نشان دادن اینکه کارِ خانگی و نگهداری و پرورش کودکان شالوده تمام بهرهکشی سرمایهداری از کار دستمزدی است و ازاینروی باید از نظر مالی جبران گردد، از ادبیات مارکسیستی بهره میبرد.
استدلال آن جنبش این بود که کارِ خانگی همراه ضروری و اجتنابناپذیرِ کار دستمزدی است و از این جهت به ارزش تولیدشده از سوی کار دستمزدی میافزاید. و بدین ترتیب باید بابت آن مزد پرداخت شود. پیچیدگی این امر در این است که زن خانهدار با نیروی کار خود، هرچقدر هم که حیاتی باشد، بهطورمستقیم ارزش اضافی تولید نمیکند یا آن را در هیچ بازاری نمیفروشد. افزون بر آن، درخواست دستمزد برای کارِ خانه وظیفههای اساسی نگهداری جسمی و خانگی را باز هم بیشتر پولی و کالایی کرده و آنها را بهطور رسمی وارد مدار مناسبات مبادله در نظام سرمایهداری میکند. بسیاری از هواداران جنبش زنان به این دلیل که درخواست دریافت مزد برای کارِ خانه بهمنزله دست کشیدن هم زن و هم مرد از سهمشان در نظافت خانه و نگهداری از فرزند و بدتر از آن به تقویت کوشش تبلیغکنندگان و رسانهها برای پذیراندن زنان برای ماندن در خانه است، با آن بهمقابله برخاستند. لیزا تاتل در دانشنامه فمینیسم چنین نوشت که: “پرداخت دستمزد به زنان برای نگهداری از فرزند، خانه و شوهر به ماندگاری همان سنتها و پیشداوریهایی که زنان را در خانه نگه میدارد میانجامد.”
بدتر از آن، چنین اقدامی آن کارزارهای اجتماعی را که در جهت فراهم ساختن مهدکودک و دیگر تسهیلات همگانی که به زنان و مردان اجازه میدهد تا بهطورکامل در پویایی اقتصادی و اجتماعی شرکت کنند سست و کمبنیه میکند. آنجلا دیویس، کنشگر کمونیست آمریکایی، در مخالفت با تعریفی که از کارِ خانگی میشود چنین میگوید: “این تعریف چنان است که زنان را طبقۀ ویژهای از کارگران استثمارشده در نظام سرمایهداری بهنام ‘زن خانهدار’ طبقهبندی میکند”. در ادامه میگوید: “اگرچه بیشتر زنان به پدیدهٔ ٬مرد خانهدار٬ با گشادهرویی خوشامد میگویند، اما غیرجنسی کردن کارِ خانه در حقیقت در ماهیت توانفرسا و بیدادگرانه بودن آن تغییری نمیدهد. در فراکافت نهایی، نه زنان و نه مردان وقت ارزشمند در زندگی خود را صرف کاری که نه شوقبرانگیز و نه مولد است نباید بههدر دهند. همگانی کردن کارِ خانه مانند فراهم کردن غذا و نگهداری از فرزندان بهمعنی پایان دادن به سلطه اقتصاد مبتنی بر سودورزی است. تنها گامهای اساسی برای پایان دادن به بردهداری خانگی در حقیقت از سوی کشورهای سوسیالیستی موجود برداشته شده است. کارگران زن بدین ترتیب سود ویژه و تعیینکنندهای در پیکار برای سوسیالیسم نصیبشان میشود.”
اما سوسیالیستهای دیگر چنین استدلال میکنند که کارِ خانگی در سرشت خود نهتنها تحقیرکننده نیست، بلکه فعالیتی معقول و حتی خوشایند هم است. این گفتمان دارای پیشینهای طولانی است. در آرمانشهر علمی- تخیلی سوسیالیستی بسیار تأثیرگذار در اثرِ ادوارد بلامی با نام: “نگاه به گذشته در سال ۲۰۰۰” منتشرشده در سال ۱۸۸۸، این چشمانداز آنجلا دیویس از آینده نقش بسته است.
در این کتاب، قهرمان داستان بهخواب میرود و یک سده بعد در شهر بوستون ایالت ماساچوست در ایالاتمتحده چشم میگشاید و دنیای دگرگونشدهای را در برابر خود میبیند. ایالاتمتحدۀ سوسیالیستی اغلب کارهای خانه را تعاونی کرده (یعنی مردم در آشپزخانههای همگانی غذا را صرف میکنند)، خرید انتخابی فرآوردهها از راه دور انجام میگیرد و کموبیش بیدرنگ به مقصد رسانده میشوند (هنوز نزدیک به یکصد سال مانده تا اینترنت پیدا شود). صنعت خودکار شده و هر میزان ناچیزی از کار کمارزش (همانند کارِ خانه) که باقیمانده است از سوی “ارتش صنعتی” کارگران درطی ساعات کم و با حقوق بالا انجام میگیرد. اما ویلیام موریس، هنرمند، طراح، کارآفرین و نویسندۀ کمونیست، نظر بلامی را چنان هولناک یافت که به تصویر آرمانشهر خودش دست زد.
او در کتابی بهنام “اخبار از هیچ کجا”، در سال ۱۸۹۰ بریتانیای سوسیالیستی را بهتصویر کشید که کار مزدوری، پول و ازدواج را لغو کرده است. کارِ خانگی همچنان باقیمانده، اما گرانقدر شده (همانگونه که دیگر فرآوردههای دستساز ارزیابی میشوند) و بهدست زنان و انتخاب خودشان انجام میگیرد: “زنان کارهایی را انجام میدهند که بیشترین توانایی را در آن و بیشتر از بقیه دوست دارند” مانند خدمتگزاری در دادن خوراک به مردان!
ماهیت کارِ خانه در طول زمان تغییر یافته است که در تمامیت خود بازتابدهنده روندهای فنی و اجتماعی در جامعه است. بسیاری از پیشهها که در گذشته در قلمرو کارِ خانه بودند (مانند ساختن شمع و نان) اکنون از دایرۀ کار خانگی خارج شده و برخی از کارهای روزمره (مانند شستن لباِس) که در گذشته حداقل تا حدودی همگانی شده بودند دوباره به درون خانه بازگشتهاند. اینها زمینههایی بارور و غنی برای بررسی و پژوهش هستند، زیرا از نقطهنظر تاریخی شکلگیری دیدگاههای مارکسیستهای نخستین را در اختیار ما میگذارند. بیشتر مارکسیستها امروزه – چه مرد و چه زن – شاید فراکافتهای بلامی و موریس را درباره کارِ خانه بهچالش بکشند. بینش موریس امروز در برخی از واکافتهای شبهعلمی زیستشناسی اجتماعی و روانشناسی تکاملی دیده میشود که کارِ خانگی از پیشینیان بسیار دور در ژن زنان نوشته شده است. از نظر منطقی دیدگاه بلامی که کارِ خانه را در گوهر خود پست مییابد از دیدگاههای همانند در میان برخی صاحبان حرفه با حقوق بالا (و حتی برخی کنشگران سوسیالیست) که میگویند وقتی برای کارِ خانه ندارند یا حقوق بالا به آنان اجازه میدهد یا وامیدارد که انجام برخی از این کارهای ناچیز را به دیگران محول کنند، چندان دور نیست. هیچکدام از این استدلالها پذیرفتنی نیست.
شاید امروز جاافتادهترین دیدگاه در میان مارکسیستها این باشد که هرکس که تواناییاش را دارد باید ریختوپاش خود را خودش جمع و جور کند و همه، چه فردی و چه دستهجمعی، همراه با دیگر ساکنان خانه، “سهم عادلانهای” از کارِ خانه را بهعهده بگیرد.
به نقل از نامه مردم شمارۀ ۱۶، ۱۵ بهمن ماه ۱۳۹۷