امروز:   شهریور ۲۹, ۱۴۰۳    
ما زنان در شبکه های اجتماعی
سپتامبر 2024
د س چ پ ج ش ی
 1
2345678
9101112131415
16171819202122
23242526272829
30  

نقدی بر یادداشت اخیر فائزه رفسنجانی

من به‌عنوان کسی که کوتاه‌ترین زمان بازداشت را در زندان اوین سپری کردم، صرفا شاهد یک نمونه رسیدگی نامناسب پزشکی به زندانیان بودم. چطور می‌شود شخصی برای مدت نسبتا طولانی در زندان باشد و حتی یک نمونه عدم رسیدگی پزشکی به زندانیان را ندیده باشد؟ …/

****

نویسنده: دینا قالیباف

(متن ارسالی به بیدارزنی)

در فرهنگ لغات ما عدم رسیدگی پزشکی یعنی زندانی مبتلا به صرع و برانکاردی که توقع می‌رفت زندانیان حمل کنند!

همیشه به این عهد پاییند بوده و هستم که اظهار نظر کردن راجع به هر موضوعی کار من نیست. به خودم یاد داده‌ام که به‌عنوان یک روزنامه‌نگار بهتر است بیشتر بخوانم و شنونده خوبی برای چیزهایی باشم که اطلاعات کافی راجع به آن ندارم. اغلب مواقع سکوت را به اظهار نظر بی‌پروانه ترجیح می‌دهم مگر در مواقعی که از نزدیک شاهد موضوعی بوده باشم یا اطلاعات کافی راجع به آن کسب کرده باشم.

پس از خواندن نامه فائزه رفسنجانی با عنوانِ «زندان در زندان» به ذهنم رسید شاید یک بزنگاهی رسیده تا با تکیه بر اتفاقی که در مدت زمان کوتاه بازداشتم در زندان اوین از نزدیک شاهد آن بودم، فارغ از جهت‌گیری سیاسی و صرفا به‌عنوان یک فعال دانشجویی یا اصلا شاید بهتر باشد بگویم یک شاهد، اظهار نظر کنم. در ادامه این یادداشت قصد دارم تا با استدلال و تکیه بر اتفاقی که در زندان اوین شاهد آن بودم، به نقد یادداشت اخیر فائزه رفسنجانی بپردازم.

بر کسی پوشیده نیست که انسان‌ها در افکار خود باهم تضاد دارند و اتفاقا از دل همین تضاد است که امکان گفت‌وگو میان افراد شکل می‌گیرد. میتوان گفت اختلاف یک امر طبیعی در روابط انسانی است که حتی میان افرادی که سابقه هیچ‌گونه فعالیت سیاسی ندارند هم شکل می‌گیرد. در فضایی مثل زندان که اغلب افراد سابقه فعالیت سیاسی دارند، اختلافات در روابط انسانی و سیاسی بهم گره می‌خورند و شکل پیچیده‌تری به ارتباطات میان افراد می‌دهد. در محیطی که زندانیان با جهت‌گیری‌های سیاسی مختلف مبارزه کردن در محیط زندان را یک نشانه از زنده بودن خود پشت میله‌های زندان تفسیر می‌کنند، شاید نوشتن این جمله از طرف هم‌بندی‌شان درست نباشد: «مشاهداتم در زندان حالم را از هر مبارزه‌ای به هم می‌زند.»

شاید برای افرادی که ۳ نفر از هم‌بندی‌هایشان در خطر اعدام هستند و زندگی کردن برایشان به معنای مبارزه کردن تفسیر می‌شود، چنین جملاتی برایشان به معنای نقض کردن معنای زندگی به مثابه مبارزه کردن باشد: «با ایجاد هیاهو و فحاشی و شعار مانع رای دادن برخی از زندانیان در انتخابات ریاست‌جمهوری اخیر شدند.»

از این موارد که گذر کنیم، وقتی یادداشت را می‌خواندم؛ چشمانم روی بخشی از نوشته‌های فائزه هاشمی خشک شد: «در فرهنگ لغات آن‌ها، عدم دسترسی به پزشک، یعنی ویزیت شدن زندانی دو هفته یکبار توسط پزشک زنان، دو نوبت یا بیشتر سونوگرافی در دوران حاملگی، چک شدن فشار و قند و … چندبار در هفته و حضور پرستار در موارد ضروری.»

فکر میکنم فائزه هاشمی، که از رسیدگی پزشکی به زندانیان در یادداشتش تعریف و تمجید میکند، احتمالا آن روز در خاطرش نمانده باشد که یکی از زندانیان که از بیماری صرع رنج میبرد و چند روز مهمان بیمارستان روانی بود و چند روز را مهمان بند عمومی؛ گوشه حیاط دچار حمله صرع شده بود اما نه تنها خبری از پزشک نبود بلکه برانکاردی به دست زندانیان داده شد تا دختر را جابجا کنند!

با خواندن این قسمت از یادداشت ایشان در پس ذهنم این سوال شکل گرفت که اگر نرگس محمدی اصرار نمیکرد کسی به برانکارد دست نزند تا مسئولان زندان مجبور شوند پزشک را خبر کنند، اگر پخشان عزیزی با تجربه‌ای که در برخورد با بیماران مبتلا به صرع داشت مداخله نمیکرد؛ چه بلایی سر دختر می‌آمد؟

من به‌عنوان یک شاهد از شخصی صحبت می‌کنم که حداقل دو مرتبه با چشمانم شاهدِ حمله صرعی او بودم. یک بار در دادگاه انقلاب و یک بار دیگر در حیاط بند نسوان اوین.

فکر میکنم آیا منظور فائزه هاشمی از «حضور پرستار در مواقع ضروری» همان تصویری است که من به چشم دیدم؟ بیمار مبتلا به صرع را بعد از یک حمله از زیر بغلش می‌گیرند و نهایتا بدون هیچ برانکاردی و درحالی که بیمار به سختی توانِ راه رفتن دارد از حیاط خارج می‌کنند.

من به‌عنوان کسی که کوتاه‌ترین زمان بازداشت را در زندان اوین سپری کردم، صرفا شاهد یک نمونه رسیدگی نامناسب پزشکی به زندانیان بودم. چطور می‌شود شخصی برای مدت نسبتا طولانی در زندان باشد و حتی یک نمونه عدم رسیدگی پزشکی به زندانیان را ندیده باشد؟

به‌عنوان دانشجویی که در اعتراض به اجرای حکم اعدام از خانه‌ام یعنی دانشگاه دو ترم تعلیق شده بودم، یادداشت ایشان سوال دیگری را به ذهنم آورد: چطور ممکن است شخصی اولویت را به اختلافات در روابط میان افراد بدهد تا اعتراض به صدایِ مرگ؟ آیا آزادی عقیده که به گفته‌ی خود فائزه هاشمی از آرمان‌های او برای مبارزه است، چیزی غیر از حق افراد برای اعتراض بدون ترس از مجازات‌های سنگینی چون اعدام که در ادبیات علوم سیاسی «قتل سیاسی و اقدام فاشیستی» تعریف می‌شود، است؟

کسی منکر مشکلات موجود در ارتباطات میان زندانیان باهم نیست.

کسی هم نمیتواند منکر آن شود چراکه این اختلافات طبیعتِ زیست گروه‌های فکری مختلف از مجاهد تا سلطنت‌طلب و آزادی‌خواه در کنار یکدیگر است اما آیا حمله به افرادی که به لحاظ فکری متعلق به جریان چپ هستند با عباراتی مثل: «می‌گویند برخی از چپ‌ها هرجا و هر زمان که تعدادشان زیاد می‌شود، باند تشکیل می‌دهند.» آن هم درحالی که اغلب ناآرامی بند نسوان به دلیل رفتارهای برخی سلطنت‌طلبان از مدفوع کردن وسط بند تا شکستن مانیتورِ مددکاران و تنبیه شدن سایر زندانیان به دلیل رفتارهای آنهاست، کار درستی است؟

در آخر یادداشت باید بگویم شاید بهتر بود ایشان از فریادِ دانشجویان در صحن دانشگاه می‌آموختند که راهِ رسیدن به آزادی دیگر نمی‌تواند اصلاحات باشد. من به‌عنوان نویسنده این یادداشت اظهار نظر نمی‌کنم که الزاما راه رسیدن به آزادی اصلاحات است یا نیست؛ بلکه به‌عنوان یک دانشجویی که شاهد اعتراضات دانشجویی در دانشگاه بودم، شهادت می‌دهم که با گوشانم شنیدم دانشجویان شعار می‌دادند: «اصلاح‌طلب، اصول‌گرا؛ دیگه تمومه ماجرا.»

 

۲۳ شهریور ۱۴۰۳

نظرات بسته است

جستجو
Generic selectors
Exact matches only
Search in title
Search in content
Post Type Selectors
آرشیو مطالب قدیمی