امروز:   آذر ۱, ۱۴۰۳    
ما زنان در شبکه های اجتماعی
نوامبر 2024
د س چ پ ج ش ی
 123
45678910
11121314151617
18192021222324
252627282930  
آخرین نوشته ها

تصویر کلیشه‌ای سیاه‌پوستان در رسانه

 

انتقادهای قابل ملاحظه‌ای از کلیشه‌های نقش جنسی زنان سیاه‌پوست یا افریقایی امریکایی وجود دارد. این کلیشه‌های رایج اغلب شامل «دایه ها»، «مادرسالارها»، «زنان سلیطه و شرور»، و «مادران خیّر» است. بدن‌های زنان افریقایی امریکایی اغلب «فوق شهوی» به تصویر در می‌آیند، تا نشان دهند که این زنان در درجه اول شخصیتی شهوی دارند تا رمانتیک…

 

***

کانون زنان ایرانی؛ اعظم صوفیانی:
انیمیشن‌های والت دیزنی و کلیشه‌سازی‌های جنسیتی -بخش پنجم
بازنمایی‌های رسانه‌ای اجتماعی از قبیل کلیشه‌ها یا تعصبات قومی در جامعه از طریق گفتمان بازتولید می‌شوند و بیانگر روابط فرادستی و فرودستی هستند. این بازنمایی های اجتماعی خاص، محتواها، ساختارها و راهبردهایی را ترسیم می‌کنند که غلبه قومی یا نژادی را به شکلی مؤثر بازتولید کند. اعضای گروه اکثریتِ فرادست دانش و عقایدشان درباره اینکه اعضای گروه‌های اقلیتِ فرودست از کجا آمده‌اند، شبیه چه هستند، چرا اینجا هستند، چه هنجارها و ارزش‌های فرهنگی دارند را از طریق بازنمای‌های اجتماعی رسانه‌ها تثبیت یا ترسیم می‌کنند. بویژه به محض آنکه اطلاعات بسیار پیچیده می‌شوند، مردم به طرح‌واره‌ها و الگوهای آماده، که عمدتا رسانه‌ای است، گرایش پیدا می‌کنند نه به جزئیات فراوان وضعیت واقعی. بازنمایی‌های اجتماعی باعث پردازش اطلاعات سوگیرانه درباره اعضای گروه اقلیت به طور عام و استفاده و بازخوانی گفتمان حامی درون گروه درباره افراد خارج از این گروه‌ها به طور خاص می‌شوند.

کلیشه‌های جنسیتی سیاه‌پوستان

انتقادهای قابل ملاحظه‌ای از کلیشه‌های نقش جنسی زنان سیاه‌پوست یا افریقایی امریکایی وجود دارد. این کلیشه‌های رایج اغلب شامل «دایه ها»، «مادرسالارها»، «زنان سلیطه و شرور»، و «مادران خیّر» است. بدن‌های زنان افریقایی امریکایی اغلب «فوق شهوی» (hypersexuality) به تصویر در می‌آیند، تا نشان دهند که این زنان در درجه اول شخصیتی شهوی دارند تا رمانتیک. زنان افریقایی امریکایی مسن اغلب در نقش‌هایی بر مبنای «اسوه مادری» (mammy archetype) ظاهر می‌شوند، حال آنکه زنان افریقایی امریکایی جوان اغلب به عنوان «ملکه‌های خیّر» (welfare queens) و «وسیله تولید بچه» (baby machines)، با تأکید بر بی‌بند و باری و حرص و ولع نمایش داده می‌شوند. از دیگر کلیشه‌های رایج می‌توان به تصویر «مادرسالار» سیاه اشاره کرد، یعنی آن زن سیاه‌پوست، قلچماق و غلبه‌ناپذیر و آن زن سیاه‌پوستی که اشتهای جنسی سیری‌ناپذیری دارد. مردان افریقایی امریکایی نیز در رسانه‌ها کلیشه‌ای هستند شامل عمو تم لنگ، بدوی، عمو رمو و کاکاسیاه جادویی. همچنین مردان سیاه‌پوست عصبانی و تهاجمی به تصویر در می‌آیند.یند.آ

«فرانتس فانون» بسیاری از پژوهش‌های خود را به مسئله سیاه‌پوستان اختصاص داده است. او می‌نویسد: در اروپا سیاه‌پوست تجلی بخش پلیدی است. سیاه‌پوست جلاد است. شیطان سیاه است. همه از تاریکی‌ها سخن می‌گویند. وقتی کسی آلوده باشد، سیاه است، خواه آلودگی جسمانی باشد خواه اخلاقی. در اروپا سیاه‌پوست نمایاننده جنبه پلید شخصیت انسانی است. در یک سو سیاهی است و تاریکی، سایه، تیرگی، شب، دهلیزهای زیرزمینی، اعماق ته دریا و سیاه کردن شهرت افراد و در سوی دیگر نگاه روشن، معصومیت، کبوتر سپید صلح، نور سحرآمیز بهشتی. بچه‌ای ملوس و موطلائی، جمله‌ای است که آرامش بسیار، شادی فراوان و به‌خصوص امید سرشار در آن نهفته است. حال آنکه در مورد بچه‌ای ملوس و سیاه چنین نیست و حتی چنین جمله‌ای از نظر معنی ناجور می‌نماید چون بچه سیاه نمایاننده فقر و بدبختی و گرسنگی است. در اروپا سیاه‌پوست مظهر گناه است، نمونه عالی ارزش‌های پست و حقیر. فانون به کلیشه‌هایی نظیر سیاه، حیوان است؛ سیاه، بد است؛ سیاه، بدجنس است؛ سیاه، زشت است اشاره می‌کند و می‌گوید حتی عادت بر این شده است که در مورد سفیدپوستی که بدجنس باشد، بگویند روح سیاه‌پوستی دارد. سفیدپوستی که یک سیاه‌پوست را مخاطب قرار می‌دهد، درست رفتار یک بزرگسال با یک خردسال را دارد و با ادا و اطوار، ملایم و آرام، با دلسوزی و ترحم صحبت می‌کند. به این ترتیب، سیاه‌پوست از لحظه‌ای که به تفاوت میان خود و سفیدپوست، که اروپاییان بر او تحمیل کرده‌اند، پی می‌برد، دیگر آرام و قرار ندارد. فانون می‌گوید: ما طی سه چهار سال با در حدود پانصد سفیدپوست (فرانسوی، آلمانی، انگلیسی و ایتالیایی) صحبت‌هایی کردیم. هنگام گفتگو افراد به سهولت عقاید خود را ابراز می‌کردند و مجاب بودند که با نظریات خود ما را نمی‌رنجانند. گاه طی گفتگوهای آزادانه لفظ سیاه‌پوست را در میان ده، بیست لفظ دیگر می‌گنجاندیم. نزدیک به شش دهم جواب‌ها از این قرار بود: سیاه‌پوست مساوی است با امری بیولوژیک، سکس، قدرت، ورزشکار، نیرومند، بوکسور، جو لوئی، جس آون، تیرانداز سنگالی، وحشی، حیوان، شیطان، معصیت.

بسیاری از این تصاویر از رسانه‌ها و شخصیت‌های فیلم‌ها و مجموعه‌های تلویزیونی نشئت می‌گیرد و نکته مهمی که فانون به آن توجه دارد این است که داستان‌های تارزان، کاشفان ده دوازده ساله، ماجراهای میکی‌ماوس و تمام داستان‌های مصور، وسایلی می‌باشند که در راه آزاد ساختن پرخاشگری جمعی به کار می‌روند. این وسائل را سفیدپوست‌ها برای بچه‌های سفیدپوست تهیه می‌کنند و درد در همین است. در این مطبوعات همه جا، گرگ، شیطان، ارواح خبیثه و آدم‌های بد و وحشی، به صورت سیاه‌پوست یا سرخ‌پوست مجسم شده اند. و از آنجایی که هر خواننده‌ای خود را همواره در غالب فرد پیروز تصور می‌کند، کودک سیاه‌پوست هم به مانند کودک سفیدپوست خود را همان مکتشف و ماجراجویی می‌داند که ممکن است سیاهان بدجنس او را بخورند. به همین دلیل، از نظر تعلیم و تربیت، تحمیل کردن «ارواح خبیثه» مشابه و واحد به سفیدپوست‌ها و سیاه‌پوست‌ها امری نادرست است. حداقل تا اواسط دوره تحصیلات متوسطه، باید مجله‌های مصوری مخصوص سیاه‌ها و سرودهایی مخصوص کودکان سیاه‌پوست و بالاخره کتاب‌هایی تاریخی ویژه آن‌ها تهیه کرد، چه به نظر ما – تا وقتی که خلاف آن ثابت نشود- اگر «زخمی» هست در همین دوره به وجود می‌آید. سیاه‌پوست به اجبار باید با افسانه‌ای که درباره او وجود دارد رو‌به‌رو گردد و این، افسانه‌ای است دارای استحکام. سیاه‌پوست تا زمانی که در محیط خویش زندگی می‌کند بر این امر جاهل است، ولی با همان اولین نگاه سفیدها، به وزن سیاهی خویش پی می‌برد.

در سال ۱۹۳۷ تحقیقی از سوی روانشناسان انجام شد که در آن وقتی به کودکان سفیدپوست تصویر خانه و باغ زیبایی نشان دادند و از آن‌ها پرسیدند: «زن سیاه‌پوست چه می‌کند؟» بسیاری از کودکان جواب دادند که این زن مشغول نظافت کردن است و حال آنکه در واقع در تصویر، زن سیاه‌پوستی وجود نداشت. به عبارت دیگر چون در ذهن کودکان تصویر قالبی سیاه‌پوست به عنوان کلفت وجود داشت برای آنان تصور اینکه ممکن است در خانه‌ای به این زیبایی، سیاه‌پوست کار دیگری جز کلفتی انجام دهد دشوار بود. وجود چنین تصویر قالبی در جلوگیری بهبود در روابط میان نژادها قویاً مؤثر است هر چند میان آن‌ها تماس روزافزون وجود داشته باشد. تصور قالبی ما را از دیدن اشیائی که با این تصور مطابقت ندارد کاملاً عاجز می‌سازد. تحقیقی در سال ۱۹۸۵ درباره حضور سیاهان در نمایش‌های تلویزیونی بریتانیا (منظور افراد آفریقایی، هندی، پاکستانی و کارائیبی تبار است) نشان داد که از کل بازیگران بیش از ۶۰۰ برنامه نمایشی، تنها ۲۵/۲ درصد آنان سیاه بودند. آنان بیشتر در نقش‌های کارگران با دستمزد پایین، دانشجو و قانون‌شکن یا چهره‌های پس‌زمینه‌ای ظاهر شدند. به حاشیه راندن سیاهان و نمایش دادن آنان به عنوان افرادی که به یک اقلیت مخرب تعلق دارند، بر نگرش‌های منفی جامعه در قبال سیاهان تداوم می‌بخشد. کودکان سیاه بدون داشتن الگوهای مثبت بزرگ می‌شوند و در نتیجه خودانگارۀ آنان در سطح پایینی خواهد بود و تأثیر آن بر کودکان سفید هم بالقوه زیان‌بار است. بنابراین نیاز مبرم به بازنمایی منصفانه به منظور زیست هماهنگ و سازگار در جامعه چندفرهنگی امروز جدایی ناپذیر است.

انگاره‌های کلی رسانه‌ها از رنگین‌پوستان

از مجموع این نکات در خصوص کلیشه‌های جنسیتی نژادهای مختلف، می‌توان به این نتیجه رسید که در بازنمایی نژادهای مختلف، چهار انگارۀ خشونت، شهوت، حرص و آز و وحشی‌گری به صورت‌های گوناگون وجود دارد، که البته با کلیشه‌های دیگری نیز ترکیب می‌شود مثل کلیشه افراط‌گرا بودن در هر زمینه‌ای، تنبلی و تن پروری و … . و در نهایت همه این صفات منفی به عنوان ویژگی طبیعی و ذاتی و بیولوژیک این افراد نشان داده می‌شود. از جمله نکات قابل توجه در مورد کلیشه‌های جنسیتی رنگین‌پوستان، می‌توان به موارد زیر اشاره کرد:

۱- چه سیاه‌ها چه سرخ‌پوستان و یا دیگر نژادها، به همه آن‌ها تلقین شده است که سفیدها برترند و آن‌ها دائم خود را با سفیدها مقایسه می‌کنند. در سخنرانی یکی از رئیس‌های قبایل سرخ‌پوستی در سال ۱۸۷۳ آمده است: «پوست من سرخ است اما دلم مثل دل یک سفیدپوست است و یا اینکه «سیاه می‌خواهد همانند سفید باشد. برای سیاه فقط یک سرنوشت وجود دارد و آن هم سفیدی است.

۲- عاری از صفات انسانی کردن نیز کلیشه‌ای رایج در مورد افراد نژادهای مختلف است. مثلاً سرخ‌پوستان را به گاوان وحشی (بوفالو) تشبیه کردن، و یا «وقتی یک سفیدپوست چشمان غرق در اشک یک سرخ‌پوست را می‌بیند تعجب می‌کند، چون هرگز گمان نمی‌برد که سرخ‌پوست گریه کند». در مورد سیاه‌پوستان نیز «گفته‌اند سیاه‌پوست میمون را به انسان متصل می‌سازد- البته به انسان سفیدپوست». روابط جنسی بین این افراد به صورت حیوانی نشان داده می‌شود، روابط جنسی بین سرخ‌پوستان علّی و حیوانی است، هر چند که سرخ‌پوست می‌تواند به وسیله عشق واقعی با یک سفیدپوست تعالی یابد.

۳- از دیگر کلیشه‌های رایج از اعراب و نژادهایی دیگر این است که آن‌ها نمی‌توانند خود را بازنمایی کنند؛ در ۱۹۷۳ در روزهای اضطراب‌آور جنگ اعراب و اسراییل نیویورک تایمز دو مقاله چاپ کرد که نمایاننده دو طرف جنگ بود. مقاله طرف اسراییلی را یک وکیل اسراییلی و مقاله طرف عربی را یکی از سفرای سابق امریکا در یکی از کشورهای عربی نوشته بود. چون به سادگی فرض شده بود که عرب‌ها قادر به بازنمایی و عرضه خویش نیستند و یا اظهارات یک سرخ‌پوست اغلب با قلم یک سفیدپوست گزارش می‌شد.

۴- نکته جالب دیگر این که رنگین‌پوستان زمانی خوبند که در مورد چینی‌ها صفاتی چون قانع، فرمان‌بُردار و خدمتگزار قانون داشته باشند؛ در مورد سرخ‌پوستان زمانی که مرده باشند، ضرب‌المثل ساری جاودان امریکایی که «تنها سرخ‌پوست خوب سرخ‌پوست مرده است» که ریشه در جنگ‌های اواسط قرن نوزدهم برای نابودی سرخ‌پوست‌ها دارد؛ در مورد اعراب یک عده عرب خوب وجود دارند، آنانی که هر چه به ایشان گفته می‌شود عمل می‌کنند و یک عده عرب‌های بد که طبق دستور داده شده عمل نمی‌کنند و در نتیجه تروریسـت به حسـاب می‌آیند؛ در مورد سیـاهان زمانی که در نقـش خدمتکاری که همیشه لبخند می‌زند و تصویری مانند «عمو تم» دارد.

۵- درنهایت این که، این کلیشه‌ها فراگیر هستند، تماشاچیان تلویزیون، حتی در کشورهایی چون پرو، لسوتو، ساموآ، و گینه نو پیروان دین اسلام را پیرو خشونت، شهوت، طمع و وحشی‌گری می‌دانند. یا حتی بسیاری از تصاویر از اعراب در کشور ما نیز وجود دارد و اعراب با دشداشه، عقال، دستار و صندل، شتر و بیابان، زن، پُرخوری، پُرخوابی و عیاشی همنشین می‌شوند.

بخش قبلی مطلب :
انیمیشن‌های والت دیزنی و کلیشه‌سازی جنسیتی ‌از سرخ‌پوستان

این مطلب ادامه دارد

۱۷ آبان ۱۴۰۳

نظرات بسته است

جستجو
Generic selectors
Exact matches only
Search in title
Search in content
Post Type Selectors
آرشیو مطالب قدیمی