زندان لاکان یک شکنجهگاه تمامعیار است
در طول یک ماهی که در آن زندان بودم، شاهد شکنجههای روحی، روانی و جسمی بسیاری بودم. نمونههای آن تنها بخشی از جهنمی است که جمهوری اسلامی برای زندانیان تدارک دیده است. بارها دعواهای خشونتآمیز بین زندانیان بند عمومی رخ میداد و زندانبانها حتی برای جدا کردن آنها اقدامی نمیکردند. درها را باز نمیکردند و زندانیان مجبور بودند خودشان دعواها را پایان دهند. یک زندانی را برای تنبیه، با دستان آویزان ساعتها به بالای در سلول بستند. زمانی دستهایش را باز کردند که از شدت درد و فشار از حال رفت و بیهوش روی زمین افتاد…../
***
گزارشی از «حمیده زراعی» از دادسرای عمومی و انقلاب رشت و زندان لاکان؛
روز دوشنبه ۱۵ بهمن زمانی که برای اعلام حضور به دادسرای انقلاب رشت مراجعه کردم، هنگام خروج سرباز مسئول نگهداری تلفنهای همراه بدون هیچ توضیحی از تحویل گوشیام خودداری کرد. وقتی معترض شدم، گفت: «رئیس حفاظت دادسرا دستور داده که گوشی این خانم را تحویل ندهید.» این در حالی بود که در مدت حضورم در دادسرا بارها از سوی مأموران و کارکنان به دلیل پوششم مورد آزار و توهین قرار گرفتم.
وقتی برای اعتراض و پیگیری موضوع به دفتر معاون دادستان رفتم و درخواست کردم که شکایتی علیه این برخورد ثبت شود، ناگهان رئیس حفاظت، به همراه یکی دیگر از کارکنان مرد دادسرا به طرز وحشیانه و غیرانسانی مرا روی میز دادستان خواباندند و به دستها و پاهایم دستبند و پابند زدند. به شکلی که مچ دستهایم آسیب دید و کبودیهای شدیدی در دستان و مچ پاهایم ایجاد شد.
پس از انتقال به زندان، مددکار زندان بلافاصله دستور داد مرا به سلول انفرادی منتقل کنند. به دلیل شرایط غیر بهداشتی و غیرانسانی آن سلول از رفتن امتناع کردم. در واکنش وی دستور داد سه زندانی از بند عمومی مرا به هر نحوی به سلول ببرند. آنها هنگامی که با مقاومت من مواجه شدند، با کشیدن موهایم و حتی قرار دادن یکی از انگشتانم لای در، مرا به داخل انداختند. در تمام این مدت زندانبانها تنها نظارهگر بودند و با لبخندی از سر رضایت این خشونت را تماشا میکردند. در نهایت منیر شکری جملهای گفت که هرگز فراموش نخواهم کرد: «بذارید مثل سگ اونجا بمیره، به سگ کمتر بهتر.»
پس از چند روز حبس در انفرادی، بازپرس پرونده، دستور بستری کردن مرا در بیمارستان روانی صادر کرد؛ اقدامی آشنا که رژیم بارها علیه مخالفانش انجام داده تا سلامت روان آنها را زیر سوال ببرد. این بار اما پزشکان بیمارستان از اجرای این دستور سرباز زدند و با بستری شدن مخالفت کردند.
در طول یک ماهی که در آن زندان بودم، شاهد شکنجههای روحی، روانی و جسمی بسیاری بودم. نمونههای آن تنها بخشی از جهنمی است که جمهوری اسلامی برای زندانیان تدارک دیده است. بارها دعواهای خشونتآمیز بین زندانیان بند عمومی رخ میداد و زندانبانها حتی برای جدا کردن آنها اقدامی نمیکردند. درها را باز نمیکردند و زندانیان مجبور بودند خودشان دعواها را پایان دهند. یک زندانی را برای تنبیه، با دستان آویزان ساعتها به بالای در سلول بستند. زمانی دستهایش را باز کردند که از شدت درد و فشار از حال رفت و بیهوش روی زمین افتاد.
در ماه رمضان، زندانیان به اجبار مجبور به روزهداری شدند، حتی بیمارانی که روزه گرفتن برایشان خطرناک بود. برای جلوگیری از خوردن چای یا آب جوش، تمام فلاکسهای چای را از بندها جمع کردند. در بند کانون، محل نگهداری برخی زندانیان سیاسی، فردی با بیماری جسمی شدید و نیازمند مراقبت دائم و سوند و نگهداری در بیمارستان در شرایط کاملاً غیر بهداشتی نگهداری میشود و باعث آلوده شدن محیط بند کانون شده است. بارها زندانیان سیاسی تحصن کردند، اما زندان کوچکترین اقدامی برای انتقال یا درمان این فرد نکرده است.
غذای غیرقابل خوردن، نبود آشپزخانه مناسب، محیط تنشزا، نبود درمانگاه مجهز و بیتوجهی کامل به سلامت جسمی و روحی زندانیان بخشی از واقعیتهای روزمره این زندان است که برای مسئولان زندان بیاهمیت بوده و راهحلی برای این مشکلات ارائه نمیدهند. اینجا را به خاطر شرایط اسفبارش «تبعیدگاه لاکان» مینامند، اما حقیقت این است که حتی نام «تبعیدگاه» هم برای توصیف این جهنم مناسب نیست. اینجا یک شکنجهگاه تمام عیار است.
امروز شریفه محمدی و صدها انسان آزاده دیگر، بدون هیچگونه امکانات اولیه، در این شکنجهگاه به سر میبرند. آنها تنها به جرم ایستادن در برابر بیعدالتی و دفاع از حقوق انسانی، در سختترین شرایط نگهداری میشوند. شریفه محمدی بیش از یک سال است که در سالن قرنطینهی زندان لاکان، بدون حتی یک روز مرخصی، در حبس است. این وضعیت نهتنها نقض آشکار حقوق بشر، بلکه نشاندهندهی سرکوب سیستماتیکی است که جمهوری اسلامی علیه معترضان و فعالان اجتماعی اعمال میکند.
هیچ انسان آزادهای نمیتواند در برابر این بیعدالتی سکوت کند. کسانی که در این زندانها اسیر شدهاند، نه مجرماند و نه بزهکار؛ بلکه وجدانهای بیداری هستند که برای آزادی، عدالت و کرامت انسانی ایستادگی کردهاند.
عزیزانی که تاوان عدالت خواهی و مبارزه برای برابری و رفع تبعیضات جنسی و جنسیتی را پس میدهند./ ندای زنان
۲۰ اسفند ۱۴۰۳