به مناسبت۸ مارس روز جهانی زنان و گرامیداشت مبارزه برای نان و گل سرخ
همزمان، آمریکا شاهد بسیج و جنبش “نان و گل سرخ” در میان زنان هم بود. “نان و گل سرخ” که به شعار سیاسی جنبش زنان تبدیل شد ریشه در سخنرانی “رُز اشنایدرمن” داشت که در جمله ای می گفت: “کارگران زن باید نان داشته باشند و گل سرخی نیز!” این جمله به سرایش شعری از جیمز اپنهایمر انجامید که آن را به جنبش زنان تقدیم کرد. در مارس ۱۹۱۲ اعتصاب بزرگ زنان کارگر در کارخانه نساجی لارنس ماساچوست که با سرکوب گارد ملی در هم شکست به اعتصاب “نان و گل سرخ” معروف شد، چرا که علاوه بر تلاش برای دستمزد مناسب (نان) خواستار احترام و ارزش برابر (گل سرخ) هم بود../
*******
به راه پیمائی می رویم، ما در زیبائی روز به راه پیمائی می رویم،
میلیون ها آشپزخانه ی تاریک و هزار کارگاه دودگرفته را
بناگاه پرتوهای خورشید فرا می گیرند
آوای ما را مردم می شنوند که سر میدهیم:
نان و گل سرخ! نان و گل سرخ!
…
اکنون ما برای نان می رزمیم و برای گل سرخ هم.
(جیمز اپنهایمر-۱۹۱۲)
امسال روز جهانی زن در حالی جشن گرفته می شود که زنان در ایالات متحده دوران پر تلاطم و پرشتابی را طی می کنند. شرایط اجتماعی به دنبال شکست هیلاری کلینتون اولین کاندیدای زن در انتخابات ریاست جمهوری ۲۰۱۶ و انتخاب دونالد ترامپ به ریاست جمهوری در حالیکه به مردی با سابقه تبعیض نسبت به و تجاوز به حقوق انسانی زنان معروف بود، نشان داد که زنان در این کشور هنوز راه زیادی تا رسیدن به برابری حقوق در پیش دارند. با این وجود در همین یکسال اخیر زنان توانسته اند به پیروزیهای بزرگی هم نائل آیند که مهمترین آن جنبش “من هم ME TOO!” است. مضاف بر این زنان بطور چشمگیری به عرصه سیاست کشیده شده اند و بسیاری از انان در انتخابات مختلف منطقه ای و ملی به میدان امده اند. در عمل بیش از هرزمان دیگری زنان تصمیم گرفته اند در همان جائی که از سوی مردان انکار و تحقیر شده اند یعنی در میدان سیاست به مبارزه برخیزند.
هشتم مارس به عنوان روز جهانی زن از سالهای آغازین قرن بیستم برگزار می شود. سالهای ۱۹۰۰ دوران پر تشنج آغاز دوران صنعتی در غرب بود. جمعیت شهری در حال رشد بود و ایدئولوژی های مختلف نیز در حال ظهور و در نبرد دائمی بودند. روز جهانی زن روزی برای تاکید بر برابری و اتحاد زنان در ستایش خویش است. همانطوریکه چالش و کنکاش مدنی زنان برای برابری در تصاحب هیچ گروه ویژه فمینیستی نیست، هیچ کشور، دین و ایدئولوژی و سازمان سیاسی، مدنی، آموزشی و یا اجتماعی نیز نمی تواند خود را مالک و در کنترل روز جهانی زن بداند. این روز به همه کنشگران عرصه حقوق زنان و بطور عام حقوق بشر تعلق دارد. با این وجود بی معنا نیست اگر مروری بر تاریخچه روز زن و بیاد قربانیان ان داشته باشیم.
در سال ۱۹۰۸ ناآرامی های گسترده ای همراه با گفتمان انتقادی در بین زنان در جریان بود. تبعیض و نابرابری حقوقی باعث شده بود که زنان هرچه بیشتر فعال شده و برای تغییرات ساختاری دست به اعتراض بزنند. بیش از پانزده هزار نفر از زنان در خیابان های نیویورک راهپیمایی کرده و خواستار کاهش ساعات کار، دستمزد بهتر و حق رای شده بودند.
سال بعد در روز ۲۸ فوریه ۱۹۰۹ به دعوت حزب سوسیالیست آمریکا اولین روز زن در ایالات متحده جشن گرفته شد و زنان تا سال ۱۹۱۳ این روز را در آخرین یکشنبه ماه فوریه جشن میگرفتند. در سال ۱۹۱۰ دومین کنگره بین المللی زنان در کپنهاگ دانمارک برگزار شد و در آن کلارا زتکینClara Zetkin دبیر بخش زنان حزب سوسیال دموکرات آلمان پیشنهاد برگزاری روز جهانی زن را در یکروز در سراسر جهان به کنگره ارائه نمود تا زنان در همه جا در آن روز برای کسب حقوق برابر اجتماع کنند. کنگره که با حضور بیش از یکصد نماینده از اتحادیه ها، احزاب سوسیالیست، باشگاه های زنان از ۱۷ کشور و از جمله سه نماینده پارلمان از فنلاند که برای نخستین بار در جهان به این سمت انتخاب شده بودند، تشکیل می شد پیشنهاد زتکین را به اتفاق آراء تصویب کردند.
یک سال بعد در روز ۱۹ مارس برای اولین بار میلیون ها نفر در اتریش، دانمارک، آلمان و سویس روز جهانی زنان را برپا کردند. یک هفته بعد در روز ۲۵ مارس فاجعه بزرگ آتش سوزی مثلث “شیرت ویست” در نیویورک به قتل ۱۴۶ کارگر زن انجامید که عمدتا مهاجرین ایتالیایی بودند. این حادثه توجه عمومی ایالات متحده را به شرایط و ناامنی در محیط کار جلب نمود.
همزمان، آمریکا شاهد بسیج و جنبش “نان و گل سرخ” در میان زنان هم بود. “نان و گل سرخ” که به شعار سیاسی جنبش زنان تبدیل شد ریشه در سخنرانی “رُز اشنایدرمن” داشت که در جمله ای می گفت: “کارگران زن باید نان داشته باشند و گل سرخی نیز!” این جمله به سرایش شعری از جیمز اپنهایمر انجامید که آن را به جنبش زنان تقدیم کرد. در مارس ۱۹۱۲ اعتصاب بزرگ زنان کارگر در کارخانه نساجی لارنس ماساچوست که با سرکوب گارد ملی در هم شکست به اعتصاب “نان و گل سرخ” معروف شد، چرا که علاوه بر تلاش برای دستمزد مناسب (نان) خواستار احترام و ارزش برابر (گل سرخ) هم بود.
به دنبال پیوستن زنان روسیه به جنبش جهانی در ۱۹۱۲، سرانجام مذاکره بین المللی زنان به انتخاب ۸ مارس برای برگزاری جهانی روز زنان انجامید که هنوز هم در اکثر کشورهای جهان بجز آمریکا برای ارزشگذاری مشارکت و پیروزی های زنان جشن گرفته می شود.
تاریخچه حضور زنان در نیروی کار آمریکا۱
دوران پیشاصنعتی
تاریخچه حضور زنان در نیروی کار در ایالات متحده تحت تاثیر شاخصه های فرهنگی، قانونی، بافت جمعیت و قومی شکل گرفته است. همانند مردان، زنان هم در دوران پیشاصنعتی آمریکا سهم خود را به اقتصاد خانواده و جامعه شان با کار خویش ادا نموده اند. و اما کارمزد انان به رسوم فرهنگی، اجتماعی و قوانینی وابسته بود که همواره انان را در سطحی مادون مردان می دیده است. در آن دوران، مگر با ترتیبات قانونی ویژه، زنان متاهل قادر نبودند قرارداد کار امضا کنند، مالک اموال باشند، ویا حتی دستمزد کارشان را خودشان دریافت کنند. تعداد معدودی از زنان مجرد و بیوه برای دستمزد کار می کردند اما همیشه با دستمزد کمتر برای کار برابر روبرو بودند.
در آغاز دوران اقتصاد صنعتی هم این شرایط همچنان ادامه یافت و گاه حتی تشدید شد. هرچه خانواده ها به دریافت حقوق نقدی برای بقاء بیشتر وابسته می شدند، زنان آزاد سهم شان را در نیروی کار به عنوان مزد بگیر می افزودند. بویژه با افزایش تعداد زنان دوزنده در صنایع وابسته و کار در محیط های کار خانگی، زنان نیز در ظهور کارگاه ها و کارخانجات نقش سازنده می یافتند. به عنوان گردانندگان کارگاه های بافندگی “دختران نیوانگلند” جزء اولین گروه کارگران صنعتی بودند که وارد نیروی رسمی کار شدند. زنان دیگری در کارگاه های گوناگون به کفش دوزی و لباس دوزی و یا به فروشندگی در فروشگاه های بزرگ اشتغال یافتند و یا در تولیدات خانگی این اقلام به کار پرداختند که نمونه هایش هنوز هم دیده می شود.
قانون و رسوم اجتماعی اما تا مدتها از ابعاد و اهمیت نقش زنان در اقتصاد خانواده و توسعه صنعت در سطح ملی غافل ماند. تنها در پایان قرن نوزدهم بود که قوانین به زنان متاهل اجازه داد دستمزد کار خودشان را شخصا دریافت و حق مالکیت پیدا کنند. البته این قوانین تنها برای خدمت به رشد جامعه به سوی صنعتی شدن وضع شدند نه برای تساوی حقوق زنان با مردان. ادامه حفظ هویت مردان به عنوان تنها نان آور خانواده و رشد طبقه متوسط (که در آن زنان به عنوان وسیله تفریح و آرامش شناخته می شدند) به تقویت این نگاه که زنان را بعنوان شهروند دست دوم می دید ادامه داد، بدون انکه نقش واقعی شان را در حمایت از و کمک به اقتصاد خانواده در نظر داشته باشد.
زنان سیاه پوست افریقایی تبار که به عنوان برده برای کار به سواحل آمریکای شمالی رسیدند تنها استثناء بر این قاعده بودند. برده داری، سیستم کاربری که جنوب را ساخت و عامل رشد صنعتی در شمال شد، نه تنها ناظر بر کارکرد زنان در سخت ترین محیط های کاری بود بلکه شاهدی بر اهمیت نقش کارگران بی دستمزد در رشد اقتصاد محلی و حتی ملی نیز بود. زنان برده در کار های سخت مزرعه مشغول بودند و در عین حال باید در کار محلی از پخت غذا تا نظافت و دوخت و دوز و بزرگ کردن کودکان هم شرکت می کردند. در همین دوران هم بود که به برده داران اجازه می دادند زنان برده حامله باشند و با زایمان فرزند به سرمایه برده دار از طریق افزایش بردگان بیافزایند. نکته حائز اهمیت در این باره قانونی بود که در ایالت ویرجینیا تصویب شده بود و نژاد کودک را به نژاد مادر وابسته می کرد، دلیل عمده انهم ان بود که زنان برده ای که وسیله سفیدپوستان و اربابشان مورد تجاوز قرار میگرفتند نیز از حمایت برای فرزندانشان محروم میماندند، چراکه فرزند دورگه هم همچنان سیاه به حساب میامد و برده باقی می ماند. در نتیجه از دهه های پایانی قرن نوزده زنان سیاه پوست به نسبت بیشتری در مقایسه با تمام گروه های نژادی دیگر در نیروی کار امریکا شرکت داشته اند، برتری نسبی که همچنان حفظ شده است ولی درباره مردان صادق نیست.
دوران صنعتی
شرکت زنان مهاجر در نیروی کار(ابتدا از اروپا و سپس از امریکای لاتین) همیشه با تبعیض و محدودیت از سوی کارفرمایان آمریکایی روبرو بوده است. علاوه بر آن قوانین مهاجرتی که امر استخدام را نا مطمئن می کرد، و محدودیت های اجتماعی درون گروهی که زنان را به کارهای خانگی و حرفه های فامیلی محدود می کرد همه موانعی بر سر اشتغال زنان در محیط های کار عمومی بودند. فقر و تبعیض ها همه باعث شده اند که زنان مهاجر بیشتر بسوی کارهای سخت خانگی، کارهای کشاورزی روز مزدی و کارهایی با دستمزد حداقل خدماتی و صنعتی فرستاده شوند. در دهه های اولیه قرن بیستم بطور مثال زنان مهاجر از جنوب و شرق اروپا (ایتالیا و لهستان) برای کار با حداقل مزد به کارگاه های پارچه بافی و دوزندگی ایالات شرقی آمریکا سرازیر شده بودند و با حداقل امکانات کار می کردند. در حادثه معروف به کارگاه مثلث شیرت ویست (Shirt Waist) در نیویورک ۱۴۶ زن در اتش سوزی سال ۱۹۱۱ کشته شدند. از دهه های میانی قرن بیستم به بعد اما بیشتر سهم زنان مهاجر از نژاد های لاتین و آسیایی بوده اند که به کار های با حداقل دستمزد ولی سخت در مزارع کشاورزی، تولیدات غذایی، کارگاه های تولید انبوه لباس و نگهداری و نظافت هتل ها و خدمات مشابه اشتغال یافته اند.
آمار رسمی در سال ۱۹۹۷ نشان میدهند که ۵۱٪ زنان سیاهپوست کار تمام وقت داشته اند در مقام مقایسه با فقط ۴۲٪ زنان سفید و ۳۵٪ زنان از نژاد لاتین که نشان میدهد اقتصاد خانواده های سیاه پوست بیشتر بر دوش زنان بوده است. و اما تا جنگ جهانی دوم زنان سیاه پوست نقش عمده ای در نیروی کار صنعتی نداشتند و تنها در دهه های پایانی قرن بیستم بود که انان توانستند در کارهای حرفه ای، بجز در تدریس، هم نفوذ کنند. از سوی دیگر از دهه های پایانی قرن نوزدهم به بعد زنان سفید پوست متولد ایالات متحده متناوبا در رشته های غیر کشاورزی و غیر صنعتی بکار پرداختند و در امور اداری و پرسنلی و خدماتی از نوع فروش و مدیریت بازرگانی بیش از پیش اشتغال و نفوذ یافته اند. با استفاده از امکانات جدیدی که رشد اقتصادی پیش آورد و قوانینی که برای رفع تبعیضات جنسیتی به تصویب رسید زنان از طبقه متوسط به حرفه هایی که پیشتر عمدتا مردانه خوانده میشدند نیز دست یافته اند از جمله آنها میتوان از امور آموزشی، بهداشتی و پرستاری، خدمات اجتماعی، کتابداری، منشیگری، حسابداری و بعدها حتی در رشته های تخصصی مانند پزشکی، مهندسی، وکالت و قضایی، نظامی و پلیس نام برد.
در دوران گذشته همواره شرکت زنان در نیروی کار بعنوان مزد بگیر بشدت در میان زنان متاهل و مجرد و بر اساس ملیت و نژادشان متفاوت بوده است. تا ۱۹۳۰ اکثر زنان شاغل مجرد بودند. و تا حوالی ۱۹۶۰ هم فقط ۳۰٪ از زنان متاهل میتوانستند در ازای حقوق کار پیدا کنند. تنها در اواخر قرن بیستم بود که این ترکیب و تفاوت شکسته شد بطوریکه در ۱۹۹۷، ۶۱.۳٪ از زنان متاهل به نیروی کار پیوستند.
گرچه فقط در دهه های پایانی قرن بیستم بود که اتحادیه های صنفی تمایلی به متشکل کردن زنان کارگر نشان دادند، زنان کارگر مزدبگیر در حرف مختلف همواره جزو پیشگامان و فعالین برای اصلاحات و رفرم بودند. در سال ۱۸۳۰ زنان کارگر جزء اولین گروه هایی بودند که برای حقوق بیشتر اعتصاب کردند. اعتصاب نزدیک به بیست هزار زن کارگر صنایع پارچه بافی و پوشاک در نیویورک باعث شد که اتحادیه بین المللی زنان کارگر دوزنده(International Ladies Garment Workers Union) به یکی از بزرگترین اتحادیه های صنفی آن روز آمریکا تبدیل شود. قانون امنیت کار برای زنان کارگر در آغاز قرن بیستم مقدمه اصلاحات قانونی مشابهی برای محیط کار مردان هم شد. در سالهای بعد از جنگ جهانی دوم زنان متاهل و زنان سیاه پوست کارگر که توانسته بودند با نیاز صنایع در دوران جنگ به کارهایی با حقوق بالاتر دست یابند بشدت با تلاش برای بازگشت شان به شرایط قبل از جنگ نبرد کردند و پیروز شدند. در دهه های ۱۹۶۰ به بعد هم زنان توانستند برای حقوق برابر با مردان و افزایش امکانات کاری مبارزه کنند و با مشارکت در مبارزات برای حقوق مدنی و موج دوم مبارزات فمینیستی با تبعیض جنسیتی مبارزه کنند و حقوق خود را بعنوان نیمی از جامعه تثبیت نمایند.
شرایط امروز زنان در نیروی کار
در سال ۲۰۱۳ از بین ۱۲۷ میلیون زن در سن کار (بالای ۱۶ سال) در ایالات متحده ۷۲.۷ میلیون نفر در نیروی کار شرکت داشته اند که در مجموع معادل ۵۷.۲٪ کل زنان را شامل می شده است. این رقم در مورد نسبت مردان در نیروی کار ۶۹.۷٪ بوده است. در میان زنان شاغل ۶۹.۹٪ در عین حال مادر بوده و فرزندان زیر ۱۸ سال داشته اند. قابل توجه است که درصد بیکاری در زنان در سطح کشور در سال ۲۰۱۳ معادل ۷.۱٪ و کمتر از مردان (در۷.۶٪) بوده است.
چنانچه نمودار بالا نشان می دهد، همچنان تعداد زنان سیاه پوست در نیروی کار (۵۹٪ از کل جمعیت آن گروه) از همه نژاد های دیگر بالاتر است در حالیکه مردان سیاه به نسبت کمترین تعداد را در بین سایر نژاد های عمده دارند.
در سال ۲۰۱۳، ۷۴ درصد زنان شاغل به کار تمام وقت اشتغال داشتند در حالیکه در میان مردان در همین دوران ۸۷٪ تمام وقت کار میکنند. این تفاوت البته طبیعی است چرا که تعداد بیشتری از زنان بعلت وظایف درون خانواده مجبور می شوند بطور نیمه وقت کار کنند. از سوی دیگر تفاوت درصد زنان تمام وقت در میان نژاد های مختلف قابل توجه است، به این معنی که در بین زنان سفید پوست ۷۲.۸٪، و در سیاه پوستان ۷۹.۴٪، زنان آسیایی ۷۸.۳٪ و در میان لاتین ها ۷۳.۵٪ زنان تمام وقت کار میکنند. نکته قابل توجه هم چنان که قبلا هم ذکر شد آنست که نقش زنان سیاه پوست و آسیایی در نان اوردن به خانه بیشتر از سایر نژاد ها است.
شاخص های درآمد زنان و مردان در نیروی کار
به طور متوسط درآمد هفتگی زنان در آمریکا برای کل نیروی کار ۸۲٪ درآمد هفتگی مردان است. این نسبت در مورد سیاهان و در مورد زنان از نژاد لاتین به ۹۱٪ افزایش میابد که حاکی از آنست که زنان در این دو گروه به کارهای سخت تر و بیشتر شبیه به مردان هم نژادشان اشتغال یافته اند.
جدول زیر که مقایسه متوسط درآمد زنان را با درآمد هفتگی مردان سفید نشان می دهد اما حاکی از تفاوت و تبعیض نژادی است که در مورد نژاد های مختلف وجود دارد. بطور مشخص سیاهان و لاتینی ها زیر خط متوسط کل جامعه قرار دارند در حالیکه آسیایی ها و سفید پوستان در بالای متوسط جامعه جای می گیرند. نکته دیگری که از این جدول و جدول بالا میتوان استنتاج کرد آنست که مردان آسیایی به دو دلیل، یک به عنوان کار آفرینی و دوم به علت کار در رشته های مربوط به تکنولوژی های نوین درآمد متوسطی حتی بالاتر از متوسط سفید پوستان دارند.
بیشترین تعداد اشتغال زنان در صنایع مورد مطالعه را در نمایه های زیر میتوان مشاهده کرد که نشان میدهد از میان زنان ۳۶.۲٪ در خدمات آموزشی و بهداشتی، ۱۳.۱٪ در دپارتمان های خرده فروشی، ۱۰.۵٪ در خدمات اداری و مدیریت و ۱۰.۳٪ درخدمات هتل داری و رستوران ها به کار مشغولند.
از سوی دیگر کمترین تعداد اشتغال زنان نیز در این سال در نمایه های زیر نشان داده شده است که ۰.۲٪ در معادن و صنایع نفت و گاز، ۱.۳٪ در صنایع ساختمانی، ۱.۷٪ در امور انفورماتیک و ۲.۶٪ در امور راه و ترابری و سرویس های برق و آب و خدمات عمومی.
آموزش و تحصیلات زنان در نیروی کار
از میان ۶۴،۴۲۱،۰۰۰ زن بالای ۲۵ سال که در سال ۲۰۱۳ در نیروی کار ایالات متحده شرکت دارند، ۶.۷٪ زیر دیپلم هستند، ۲۵.۳٪ دارای دیپلم دبیرستان، ۳۰.۲٪ با چندین سال کالج و یا فوق دیپلم حرفه ای، و ۳۷.۸٪ زنان هم مدرک لیسانس و بالاتر دارند.
نزول اتحادیه های صنفی و کارگری – نگاه عمومی غیر جنسیتی
در سال ۲۰۱۴ تعداد کارگران عضو اتحادیه های خدمات عمومی که عمدتا کارگران وابسته به دولت را تشکیل میدهند ۳۵.۷٪ از کارکنان این بخش را تشکیل میدادند که تقریبا ۵ برابر بیشتر از کارگران بخش خصوصی با ۶.۶٪ عضویت در اتحادیه ها بوده است. در میان کل کارگران حقوق بگیر ۱۱.۷٪ از مردان و ۱۰.۵٪ از زنان عضو اتحادیه های کارگری بودند و بر اساس آمار موجود در بین نژاد های مختلف سیاهپوستان احتمال بیشتری دارد که عضو اتحادیه باشند.
نکته جالب تر اما آن بود که بطور متوسط حقوق کارگران عضو اتحادیه ها ۲۷.۲٪ بیشتر از متوسط حقوق کارگران بدون اتحادیه بوده است. در سال ۲۰۱۴ بطور متوسط این رقم ۹۷۰$ برای کارگران اتحادیه ها و ۷۶۰$ برای کارگران بدون اتحادیه است. تفاوت عمده دیگر هم در تفاوت عضویت در اتحادیه ها در بین ایالات معروف به سرخ (جمهوریخواه) و آبی (دموکرات) است که اصطلاحا نشان دهنده تمایلات حزبی ایالات است. بزرگترین اعضای اتحادیه ها در ایالات آبی و کمترین آن در ایالات سرخ دیده می شود، بطور مثال عضویت در اتحادیه در نیویورک که یک ایالت عمدتا دموکرات است ۲۴.۶٪ نیروی کار است در حالیکه در ایالت کارولینای شمالی که جمهوریخواهان دست بالا را دارند فقط ۱.۹٪ نیروی کار در اتحادیه های صنفی عضو هستند.
از دلایل عمده کاهش تعداد اعضای وابسته به اتحادیه ها در نیروی کار ایالات متحده می توان به دوران رشد نئولیبرالیسم پس از ریاست جمهوری رونالد ریگان و دوران ریاست جمهوری بوش پدر، بیل کلینتون، بوش پسر و اباما نام برد. تبلیغات فزاینده محافظه کاران بعد از ریگان عملا باعث شد که حتی دموکرات هایی که پس از وی به کاخ سفید راه یافتند (کلینتون و اباما) نیز با ترک ایدالیسم لیبرالهای قبل از خودشان نئولیبرالیسمی را نمایندگی کنند و پیش ببرند که با وجود دریافت حمایت سیاسی بدون شرط و “اما و اگر” از اتحادیه ها به آنان وفادار نماند و در عمل چندان تفاوتی با محافظه کاران جمهوریخواه و لیبرتریان نداشته باشند. ضعف دموکرات ها در حمایت از اتحادیه ها، تکنولوژی های نوین که نوع و طبیعت نیروی کار را به کل تغییر داد و وضع قوانین در ایالت های جنوب و محافظه کار که مذاکره با اتحادیه ها و قرار داد جمعی در بسیاری از حرفه های صنعتی را دیگر الزامی نمی شناسند باعث شد که دائما تعداد اعضای اتحادیه ها کاهش یابد. این پروسه در شکل کلان خود اما نمونه ی تشکل کارگری که جامعه سرمایه داری غرب در مقابل مدل سیاسی سوسیال دموکراسی و چپ گذاشته بود و ان را به عنوان بدیل تشکل های کارگری سنتی تبلیغ می نمود را عملا از بازار رقابت خارج نمود.
در سال ۲۰۱۴ در ایالات متحده تعداد اعضای اتحادیه های صنفی به ۱۱.۱٪ از کل نیروی کار رسید. عضویت در اتحادیه ها برای مردان ٪۱۱.۷ و برای زنان ۱۰.۵٪ برای همین سال بوده است. کل تعداد اعضای اتحادیه ها نیز ۱۴.۶ میلیون نفر بود که تغییر چندانی با سال قبل آن نداشت.
و اما باید توجه داشت که سی سال قبل در سال ۱۹۸۳ اعضای اتحادیه ها ۲۰.۱٪ کل نیروی کار را تشکیل می دادند و تعدادشان ۱۷.۱ میلیون نفر بود. از آن میان در آن سال مردان عضو اتحادیه ۲۴.۷٪ و زنان ۱۴.۶٪ از کل کارگران را تشکیل میدادند که نشان میدهد که در سی سال اخیر به نسبت تعداد بیشتری از مردان عضو اتحادیه ها از گردونه عضویت خارج شده اند.
از میانه دهه ۱۹۷۰ که نئولیبرالیسم در انگلیس و آمریکا صاحب قدرت و جایگاه فرمانروایی شد و به ویژه آغاز دهه هشتاد که مارگارت تاچر در بریتانیا و ریگان در آمریکا به قدرت رسیدند، اتحادیه ها زیر ضرب بوده اند. باید درنظر داشت که از همان شروع دوران رشد اقتصادی و دوره قرارداد بزرگ بعد از جنگ جهانی دوم در امریکا مدل خاصی برای اتحادیه های صنعتی پیش گرفته شد. در این مدل برخلاف مدل سوسیال دموکراسی اروپایی، دولت وظیفه تضمین کننده خدمات اجتماعی را برعهده نگرفت و ان را به صنایع و کمپانی های بزرگ سرمایه داری وا گذاشت. بیمه در مانی و بازنشستگی و خدمات تامین اجتماعی را کارفرما در مذاکره با تشکل کارگری برعهده گرفت و گرچه در آغاز و تا دهه ۱۹۸۰ این مدل کار می کرد و کارفرمایان بزرگ برای رقابت با یکدیگر این مزایا را به کارکنانشان عرضه میکردند، اما به مرور این تعادل کاملا بهم خورد و کارفرمایان توانستند هرجور که منافع شان اجازه می داد با مزایای کارکنان برخورد کنند و حتی مانع تشکیل اتحادیه در کارگاه های خود بشوند. در کشورهایی که این خدمات از طرف دولت عرضه می شود بالطبع مردم از طریق رای خود می توانند در آن اعمال نظر کنند اما در آمریکا این سرمایه داران هستند که حرف آخر را میزنند و در نتیجه کارگران هم منافعی از پرداخت حق عضویت در اتحادیه نمی برند و بالطبع از تعداد تراکم کارگران در اتحادیه های صنفی هر روز کاسته می شود. بطور مثال کمپانی هایی مانند آمازون، گوگل، مایکروسافت و اپل که هر کدام به اندازه ۲۰ تا ۳۰ کشور جهان سرمایه و صدها هزار کارمند دارند نیازی نمی بینند که به اتحادیه ها اجازه فعالیت بدهند.
***
به راه پیمائی می رویم، ما در زیبائی روز به راه پیمائی می رویم،
میلیون ها آشپزخانهی تاریک و هزار کارگاه دودگرفته را
بناگاه پرتوهای خورشید فرا می گیرند
آوای ما را مردم می شنوند که سر میدهیم:
نان و گل سرخ! نان و گل سرخ!
هنگامی که به راه پیمائی می آییم، و راه می پیماییم،
برای مردان هم نبرد می کنیم
چون آنها فرزندان ما زنانند و ما باز هم باید مادری شان کنیم.
زندگی ما از تولد تا مرگ عرق ریزان نخواهد بود
قلب نیز مانند تن گرسنگی دارد،
ما نان می خواهیم و گل سرخ نیز.
ما به راه پیمائی می آییم، و راه می پیمائیم
زنان بی شماری از مردگان، با ما به فغان میایند
و از ورای آوای ما فریاد دیرین شان را برای نان آواز می کنند
روح رنج دیده شان از هنر، زیبائی و عشق بهره ای نبرد
اکنون ما برای نان می رزمیم و برای گل سرخ هم.
ما به راه پیمائی می رویم، و راه می پیمائیم
روزهای بزرگی ارمغان ماست
خیزش زنان نیز خیزش توده هاست.
نه به رنج رنجبران و بهره سودجویان،
ده زحمتکش برای یک تن فربه، نه نمی خواهیم،
ما خواهان شرکت در شکوه زندگی هستیم:
نان و گل سرخ، نان و گل سرخ.
زندگی ما از تولد تا مرگ فقط عرق ریزان نخواهد بود
قلب نیز مانند تن گرسنگی دارد،
ما نان می خواهیم و گل سرخ نیز،
نان و گل سرخ، نان و گل سرخ.
(جیمز اپنهایمر-۱۹۱۲، برگردان گودرز اقتداری)
——————
۱٫ این مقاله با استناد به امار های منتشره وسیله اداره امور زنان در وزارت کار ایالات متحده تنظیم شده است. ترجمه و نتیجه گیری ها از گودرز اقتداری است. نمونه خلاصه ای ازین مطلب قبلا در بولتن کارگری منتشر شده است.
www.dol.gov
گودرز اقتداری- اخبارروز
۱۷ اسفند / ۱۳۹۶