امروز:   اردیبهشت ۲۲, ۱۴۰۴    
ما زنان در شبکه های اجتماعی
می 2025
د س چ پ ج ش ی
 1234
567891011
12131415161718
19202122232425
262728293031  
آخرین نوشته ها

خرده‌روایت‌های یک معترض در قیام ژینا

در تاریکی شب در پارک با همین صداها مردم کم کم یکدیگر را پیدا می‌کردند شور و انرژی عجیبی در پسران و دختران می‌دیدم که قبل این فکر می‌کردم در این دادخواهی تنها هستم؛ ندیده بودم این همه بچه‌های نسل تازه آزادی طلب و آگاه هستند… حالا با دیدن این جمعیت که از تمام سنین مارو حمایت می‌کردند امید به تغییر در دلم روشن شده بود…./

دریا ۳۴ ساله کارشناس ارشد محیط زیست
خبر فوت مهسا، دختر کرد ایران همه ما رو مبهوت کرده بود، مهسا مسافری بود که در تهران کشته شده بود و اغلب ما دختران گذرمان به وزرا افتاده و می‌دانیم که هر کدام ما ممکن بود جای مهسا باشیم.

پس از خبر فاجعه فوت مهسا امینی در خیابان بیمارستان کسری ماموران پلیس برای متفرق کردن مردم ما رو در خیابان کتک زده بودند دوست من مورد حمله قرار گرفت و سیلی خورده بود.

با فراخوان تجمع اعتراضی به حجاب اجباری و دادخواهی مرگ مهسا امینی در روز ۲۸ شهریور به سمت پارک لاله و خیابان حجاب حرکت کردیم. در پارک صدای شعار مردم به گوش می‌رسید، به سوی خیابان حجاب و بلوار کشاورز رفتیم. از تمام اغشار و سن‌های مختلف مردم جمع بودند، مادر مسنی که با دخترش اومده بود، خانم هایی مسن با موهای سپید که حتی به سختی راه می‌رفتن در کنار پسران و دختران جوان دیده می شدند

جمعیت زیادی در بلوار کشاورز گرد هم آمدند. تقاطع قدس با بلوار کشاورز با جمعیت بسته شد؛ ماشین‌ها همکاری می کردند دختران و پسران در گروه های چند نفری بسیار فعال و پر شور بودند در اون میان افراد با تجربه رو می‌دیدم که حواسشون به جوانان بود و شعار هایی از قبیل ” زن زندگی آزادی” و ” مرگ بر دیکتاتور” به گوش می‌رسید زن ها روسری ها(توسری) رو برداشته بودند در هوا می‌چرخوندن روسری‌ها رو آتش زدند، دختری با شجاعت رفت روی کاپوت ماشین؛ مشعل سوختن روسری در دستانش همانند نمادی از آزادی‌خواهی برافراشته بود ناگهان ملت شروع به دست زدن و تشویق دختر کردند ما تونستیم عکس آن لحظه تاریخی رو ثبت کنیم؛ زن زندگی آزادی قدرتی درخود داشت که همه را همراه کرده بود.

چند دقیقه بعد نیروهای سرکوب به مردم حمله کردند مردم به سختی به سوی پارک لاله فرارکردند و پناه گرفتند، شب شده بود اما جمعیت در حال شعار دادن بود آمده بودند که دادخواهی کنند… در تاریکی شب در پارک با همین صداها مردم کم کم یکدیگر را پیدا می‌کردند شور و انرژی عجیبی در پسران و دختران می‌دیدم که قبل این فکر می‌کردم در این دادخواهی تنها هستم؛ ندیده بودم این همه بچه‌های نسل تازه آزادی طلب و آگاه هستند… حالا با دیدن این جمعیت که از تمام سنین مارو حمایت می‌کردند امید به تغییر در دلم روشن شده بود.

حتی من که سال‌ها به فکر اصلاح بودم نه انقلاب آن شب با دیدن برخورد وحشیانه نیروهای امنیتی و آسیبی که چشم بسته به همه مردم می‌رساندند و حتی دیدم که مستقیم شلیک می‌کردند باعث شده بود که همان شب خودم رو در حالی پیدا کنم که برای پسرها از داخل پارک سنگ جمع می‌کردم که در خط مقدم خیابان حجاب و بلوار کشاورز از خود دفاع کنند.

دیدم که چقدر حضور دختران در خط مقدم جنگیدن با نیروهای امنیتی به زنان و مردان دیگر قوت قلب می‌داد و باعث می‌شد مردم در تاریکی شب بتونند به هم اعتماد و کمک کنند، نیروهای لباس شخصی بسیار زیاد بودند و معمولا دو نفری و در میان مردم با ماسک سیاه تماشاگر بودند.

حضور من در لحظه‌ی حمله نیروهای سرکوب؛ دختری که حجاب نداشت و فریاد مرگ بر اصل ولایت فقیه سر داده بود باعث اعتماد غریبه‌ها می‌شد و ما مبارزین و دادخواهان مردم ایران اون شب با زبانی تازه همدیگر را می‌یافتیم.

دود اشک‌آورها و شلیک‌ها ادامه داشت، دختران دیگری اومدن به سمت من دیگه میدان جنگ بود و من تو چشماشون دود سیگار فوت می‌کردم در اون میان مردی رو دیدم که آب معدنی میان مردم پخش می‌کرد. آن شب به خانه آمدم اما می‌دانستم در همه ما تغییر بزرگی رخ داده است.

 

۱۴ آذر

نظرات بسته است

جستجو
Generic selectors
Exact matches only
Search in title
Search in content
Post Type Selectors
آرشیو مطالب قدیمی