تقابل زن بهمنزله سوژه تحولخواه و زن بهمثابه رعیت مضاعف
زن، زندگی، آزادی با زنکشی ناهمخوان است
انقلاب اجتماعی مقدم بر انقلاب سیاسی و تغییر رژیم سیاسی است. تغییر رژیم سیاسی بدون انقلاب اجتماعی ما را به آرمان تحولخواهی بنیادی نمیرساند. اگر فرهنگ مردسالار را در درون خانواده و بافتهای اجتماعیمان تضعیف نکنیم، این فرهنگ مردسالار بار دیگر در قالب شکلی از پدرسالاری سیاسی بازتولید خواهد شد…./
✍️حسن محدثی گیلوایی
شعار «زن، زندهگی، آزادی» دربردارنده ایدههایی از اندیشه و زیست مدرن است. در «زن، زندگی، آزادی» فردیت زن ایرانی و انتخابهایش محترم است و بهرسمیت شناخته شده است. در این شعار نه تنها حجاب تحمیلی به زنان ایرانی نفی شده است، بلکه هر شکلی از تحمیل به زن ایرانی نفی شده است. ما در این شعار با زن مدرنی مواجهایم که حق انتخاب دارد و حق انتخاب او با صدایی بلند در عرصه عمومی فریاد زده میشود: زن و انتخابهایش هرچه باشد [حجاب دینی یا شکل دیگری از پوشش، چادر و روسری یا عدم آن] محترم است و پاس داشته میشود. هم نامستورسازی آمرانه زن «در عصر پهلوی» و هم مستورسازی آمرانه زن «در عصر پس از انقلاب» نفی میشود.
اما اشتباه نکنیم، اینچنین نفیی فقط نفی یک مصداق از تحمیل [تحمیل حجاب] نیست. این چنین نفیی، نفی همه مصادیق تحمیل به زنان ایرانی است. «زن، زندگی، آزادی» یعنی نفی همه تحمیلها از سوی همه قدرتهای پدرسالارانه: خواه پدرسالاری کلان اجتماعی از مجرای عملکرد نظام سیاسی و خواه پدرسالاری خُرد در سطح خانواده ازسوی مردان فامیل.
«زن، زندگی، آزادی» یعنی احترام به انتخاب زن بهمنزله مظهری از انسان ایرانی و بهرسمیتشناختن فردیت او، این مقدمه شکوفایی انسان ایرانی و حیات اجتماعی او است و شکوفایی زندگی اینجهانی و اجتماعی انسان ایرانی، مقدمه و پیشنیاز تحقق آزادی انسان ایرانی است.
زنان ایرانی در این تاریخ طولانی جامعه ایرانی در ساختاری از روابط سلطان،رعیت، مادونترین نوع رعیت بوده است. زن ایرانی در این تاریخ سلطهگرانه ارباب،رعیتی [سلطان،رعیتی]، رعیت مضاعف بوده است؛ زیرا مرد ایرانی که در سطح کلان اجتماعی رعیتی بیش نبوده است، در خانه نقش یک ارباب و خدای خانه را برای زن ایرانی ایفا میکرده است. این است که زن ایرانی از گذشتههای دور تاریخ ایران تا عصر مشروطه یک رعیت مضاعف بوده است و از مشروطه به اینسوهم، چون مردان ایرانی در تمنای شهروندی بهسر برده و بهمنزله یک رعیت مدرن؛ اما باز هم رعیت مدرن مضاعف.
حالا وقتی در عرصه عمومی، انسان ایرانی فریاد میزند که زن، زندگی، آزادی، یعنی رعیتترین رعیت ایرانی قرار است حق انتخاب و خودتعیینگری داشته باشد. وقتی حق انتخاب رعیتترین رعیت ایرانی یا رعیت مضاعف، بهرسمیت شناخته شود و قرار است از رهگذر یک جنبش بزرگ اجتماعی، زن ایرانی تا مقام یک شهروند حقیقی، نه فقط شهروند حقوقی، ارتقا یابد، یعنی غنا و شکوفایی زیست اجتماعی یکایک انسانهای ایرانی فراهم شده است و از این رهگذر آزادی انسان ایرانی نیز به یمن کنشگری اجتماعی،سیاسی زنان ایرانی محقق خواهد شد. وقتی رعیت مضاعف نیز به سوژهای تحولخواه در عرصه عمومی بدل شود، یعنی آزادی انسان ایرانی بیشترین ضمانت اجتماعی را برای تحققاش دارد.
لاجرم، زن، زندگی، آزادی با فرهنگ مردسالاری و نتایج و پیآمدهای اجتماعی آن قابل جمع نیست. نمیشود هم زن، زندهگی، آزادی بگوییم و هم ستم و سلطه مردانه بر زنان داشته باشیم.
انقلاب اجتماعی یعنی انقلاب در نگرش ما به انسان و زن و مرد و روابطشان و در نگرش به خانواده و اجتماع.
انقلاب اجتماعی مقدم بر انقلاب سیاسی و تغییر رژیم سیاسی است. تغییر رژیم سیاسی بدون انقلاب اجتماعی ما را به آرمان تحولخواهی بنیادی نمیرساند. اگر فرهنگ مردسالار را در درون خانواده و بافتهای اجتماعیمان تضعیف نکنیم، این فرهنگ مردسالار بار دیگر در قالب شکلی از پدرسالاری سیاسی بازتولید خواهد شد.
مردان و زنان و دختران و پسران محترم ایرانی در کردستان، خوزستان، بلوچستان، سیستان، لرستان، آذربایجان، خراسان، گیلان و در جایجای کشور، شعار «زن، زندگی، آزادی» با فرهنگ و روابط مردسالارانه مغایرت دارد. لطفا همراه با بافتهای مدرنتر جامعه ایرانی گامی به جلو بگذاریم!
در لمحه جنبش اجتماعی، نگاهمان فقط به تحول سیاسی نباشد بلکه همزمان تحول در روابطمان و تحول در بینش و دنیای درونیمان را نیز دنبال کنیم.
۲۴ بهمن