شعلههایِ اول ماه مه
…بهاران در راه است
قلب پروانهها بهتپش در میآید
و سر وُ صدای گنجشکها
بر گوش بهار مینشیند
واژههای من آرام آرام گرم میشوند
با شعلههای اول ماهِ مه
شعرم… در هوای بهاری
به پرواز در میآید
بهسوی جهانی که به انتظارش نشسته…
***
رحمان ا.:
این میراث کیست؟
و این شور و خروش از کجاست؟
بر دستانِ جهانی سرد
که سنگین نشسته است
و کنون پرچم گلگون را
در بالاترین قلهِ فتحِ فردا
در مسیر باد و زمان
برافراشته است؟
و این قلب که بی وقفه میتپد
این خون در عروق کار
هماره میجوشد
نشان از کدام وارثان رنج بر تن دارند؟
آتشی بر پاست
از انبارهای باروت
و زاغه های مرک
با دستانِ رنج و کار،
کبریت را بکش شعلهور کن
سِیلی بهپا کن
از آب رودبار خروشانت
شاید که ویران سازد
این بارگاهِ خشکیدهِ ستم را
بگذار بسوزد آتش
بگذار سیل روان گردد
ویران کند ستبر- بنایی را
با نهیب ستونهای استوارش
بس ریشهی درختِ زاینده را
خشکانده است
بهاران در راه است
قلب پروانهها به تپش در میآید
و سر وُ صدای گنجشکها
بر گوش بهار می نشیند
واژه های من آرام آرام گرم می شوند
با شعله های اول ماهِ مه
شعرم…در هوای بهاری
به پرواز در می آید
بسوی جهانی که به انتظارش نشسته
رحمان ا.
۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۲