امروز:   اردیبهشت ۲۱, ۱۴۰۴    
ما زنان در شبکه های اجتماعی
می 2025
د س چ پ ج ش ی
 1234
567891011
12131415161718
19202122232425
262728293031  
آخرین نوشته ها

ما خود را ضروری می‌کنیم!

به ما می‌گفتند اولویت با مسائل زنان نیست. انگشت‌ اشاره‌ را به سمت چیزهای دیگری می‌گرفتند تا آنها را مؤکد کنند. به ما می‌گفتند از اولویت‌ها سخن بگویید. با ما از لزوم رعایت ترتیب‌‌ها و فوریت‌ها در اهمیت‌بخشی به موضوعات می‌گفتند و ما هنوز آن پرسش‌ها را به ‌خاطر داریم: اولویت با فقر است یا ورود زنان به ورزشگاه؟ اولویت با بیکاری است یا حجاب زنان؟ معضل محیط‌زیست مشغول تهدید جان انسان‌هاست یا حق زنان برای خروج از کشور؟ آلودگی هواست که دارد با جان میلیون‌ها نفر بازی می‌کند یا نابرابری‌های جنسیتی در موضوع اشتغال؟ سیاهۀ آسیب‌های اجتماعی بلند‌تر است یا مصائب زن بودن؟….

پاسخی به گزارۀ «اولویت با مسائل زنان نیست»

سر برآوردن شعار «زن، زندگی، آزادی» در تجربۀ اعتراضی اخیر اما به ما این امکان را داد که گستردگی و فوریت مطالبات زنان را در بستر پرتلاطم اعتراضات ببینیم و بفهمیم ثانوی فرض‌ کردن چنین مطالباتی تا چه اندازه خطا بوده است. اکنون که موضوع زنان چنان ضرورت یافته که در شمایل شعاری زندگی‌خواه پا به میدان می‌گذارد و همۀ تصورات معمول از وضعیت را به‌هم می‌ریزد، می‌توان نگاهی دقیق‌تر به همۀ آن پرسش‌هایی داشت که در هر بزنگاه‌، دوگانۀ اولویت این یا آن موضوع را پیش می‌کشیدند و با توسل به چنین سیاستی، از مسائل مربوط به زنان اولویت‌زدایی می‌کردند. اکنون می‌توان گفت اولویت همواره اولویت ندارد، و به چه دلیل.

به آن دوگانه‌‌های جعلی برگردیم. همان پرسش‌ها که مدام از ما می‌خواستند میان دو گزینه دست‌ به ‌انتخاب بزنیم که «الف مهم‌تر است یا زنان؟»، «ب فوریت بیشتری دارد یا مطالبات زنان؟» و بپرسیم کارکرد اصلی چنین پرسش‌هایی در همۀ این سال‌ها چه بوده است. این پرسش‌ها اولویت را از مسائل زنان می‌گیرند تا آن را با گشاده‌دستی در میان صدها موضوع دیگر توزیع کنند. این پرسش‌ها، با سلب اهمیت از زنان، دست‌به‌کار نامرئی کردن آنها‌ می‌شوند. چنین پرسش‌هایی زنان را در دشت وسیعِ مطالبه‌های بی‌سرانجامشان رها می‌کنند و آنان را بی ‌‌هیچ پاسخی وامی‌نهند. این پرسش‌ها دقیقاً چه می‌کنند؟ زن را در مقام موضوعی «همواره ثانوی» نگه می‌دارند و از او سلب «اولویت» می‌کنند؛ و نتیجه چیزی نیست جز سرپوش گذاشتن بر مطالبه‌ای دیگر در میان انبوه مطالبات. واقعیت غم‌انگیز اما این است که در نتیجۀ چنین برخوردها و سیاست‌ها‌‌یی، امروز باید از تلنبار شدن مطالباتِ بی‌پاسخ سخن بگوییم. مطالباتی که «اولویت»شان یکی پس از دیگری ساقط شده و به ضرورتی بی‌پاسخ در میان انبوه ضرورت‌های دیگر بدل شده‌اند. اجازه دهید بر مفهوم «اولویت» قدری درنگ کنیم و در چهار بند به واکاوی این گزاره بپردازیم که چرا مفهوم «اولویت» همواره «اولویت» ندارد.

یک: وقتی از اولویت حرف می‌زنیم از چه حرف می‌زنیم؟ از اولویت که حرف می‌زنیم از «اهمیت» و «فوریت» حرف زده‌ایم. آنگاه که می‌گوییم موضوع زنان دارای اولویت است، از این گفته‌ایم که موضوع زنان هم «مهم» است و هم «فوری». مهم است چراکه با سرنوشت نیمی از جمعیت یک سرزمین گره‌ خورده‌ و فوری است چون تاریخی صد‌واندی‌‌ ساله از تلاش‌های بی‌وقفۀ زنان را در پشت سر دارد.

دو: «اولویت» لزوماً مفهومی‌ تک‌موضوعی نیست. اولویت‌ به‌ویژه وقتی در دل یک سیستم/ نظام پویا طرح شده باشد، مفهومی است همبسته و درهم‌تنیده با شبکه‌ای از موضوعات اولویت‌دار دیگر. نوزادی را تصور کنید که ادامۀ حیاتش به رشد متوازن همۀ اعضای بدن او وابسته است و بعد یکی از همان پرسشگران را به ‌خاطر آورید که می‌پرسد: «قلب نوزاد اولویت بیشتری دارد یا مغز او؟!» اینجاست که می‌توان خطای آن پرسش‌های دوگانه‌ساز را به‌وضوح تشخیص داد. قلب نوزاد برای ادامۀ حیات او به همان اندازه ضروری است که سایر اندام‌هایش. هستی او، هستی زنده و پویایی است که در دل شبکه‌ای از اندام‌های زنده امکان حیات یافته است و به‌ محض از کار افتادن یا نارس ماندن یک عضو، امکان حیات سالمِ «دیگر عضوها» نیز از میان‌ خواهد رفت. نتیجه آنکه «اولویت‌بندی» میان امور «لازم‌» یک مغالطه است، مغالطه‌‌ای با نام «دوگانگی جعلی». مغالطه‌ای که به بهانۀ اولویت بخشیدن به یک موضوع، از سایر موضوعات اولویت‌زدایی می‌کند و نقش حیاتی آنها‌ را نادیده می‌انگارد. کافی است اما بدانیم در دل نظام پویا، فوریت و اهمیت یک موضوع نافی فوریت و اهمیت سایر موضوعات نیست. آنچه مهم است برقراری توازن در رشد و توسعۀ همۀ شاخص‌های حیاتی هر نظام اجتماعی است.

سه: مفهوم اولویت‌بندی در شرایطی قابل ‌طرح است که ناگزیر باشیم میان دو گزینۀ «الف یا ب» دست به انتخاب بزنیم. به ‌عبارت ‌دیگر، اولویت‌بندی زمانی معنادار است که انتخاب هم‌زمان «الف و ب» امکان‌پذیر نباشد. اما می‌دانیم که برای تجربۀ رشد متوازن، توجه به همۀ شاخص‌های اساسی حیات اجتماعی ضرورت دارد. آگاهیم که هم‌زمان می‌توان هم بر حل مسئلۀ اقتصاد انگشت گذاشت، هم از محیط‌زیست گفت و هم بر حقوق زنان اصرار ورزید؛ و اینها هیچ‌یک نه نقیض دیگری است و نه ناسازگار با آن. می‌دانیم که در گزارۀ «موضوع الف یا موضوع ب» می‌توان حرف ربط «یا» را به حرف ربط «هم» تغییر داد و اصرار ورزید که ما هم الف را می‌خواهیم و هم ب را.

چهار: مفهوم «اولویت» در چه شرایطی قابل‌ طرح است؟ بهتر بگوییم: مفهوم «اولویت» در چه شرایطی معتبر است و کارکرد دارد؟ می‌توان مدعی شد که حتی میان اولویت‌های اساسی نیز می‌توان دست به اولویت‌بندی زد. مسئله اما این است که اولویت‌بندی فقط در نظام‌‌های‌ «پاسخگو» معنادار و نتیجه‌بخش است. در نظام‌های غیرپاسخگو، وقتی با انبوه اولویت‌هایی مواجهیم که هریک به ترتیب از چرخۀ پاسخگویی کنار گذاشته می‌شوند، مفهوم اولویت‌بندی نیز اعتبار خود را از دست می‌دهد و از کار می‌افتد. در جامعه‌ای که نه حل مسئلۀ فقر هیچ‌گاه اولویت می‌یابد نه محیط‌زیست، نه آسیب‌های اجتماعی به لحظۀ موعود اولویت یافتن می‌رسند و نه موضوع اشتغال، نه اقتصاد موضوعیتی دارد و نه مسائل مرتبط با حقوق زنان، مفهوم اولویت نیز به مفهومی ازکارافتاده بدل می‌شود که نه در تعیین شاخص‌های اساسی اجتماع کارایی دارد و نه قادر به تشخیص همبستگی میان این شاخص‌هاست. در حقیقت، مفهوم «اولویت» تنها در نظام «پاسخگو» کارکرد دارد و سخن‌ گفتن از آن در برابر تلی از مطالبات بی‌پاسخ، اتلاف وقت است. در دستگاه‌های غیرپاسخگو و در وضعیت انسداد چه رخ می‌دهد؟ کنار رفتن مفهوم اولویت در طرح مطالبات و تلاش مداوم برای اولویت بخشیدن به هر مطالبه در هر فرصت ممکن! واقعیت این است که ما در مرحله‌ای از تاریخ این سرزمین به‌سر می‌بریم که مطالبات سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و غیره آن‌قدر بی‌پاسخ مانده‌اند که همه به مقطع بحرانیِ «اولویت‌ یافتن» رسیده‌اند.

اکنون می‌توانیم بگوییم که در همۀ این سال‌ها، اولویت هم با اشتغال بود و هم با مسائل زنان، هم با محیط‌زیست بود و هم با مطالبات زنان. هم وضعیت اقتصادی اولویت داشت و هم زنان اولویت داشتند چرا‌که هیچ‌یک نافی اهمیتِ آن دیگری نبود. حتی در مسائل مربوط به زنان، هم نوع پوشش اولویت داشت و هم ورود به ورزشگاه، هم مسئلۀ اشتغال زنان مهم بود و هم دیۀ نابرابر، هم حق طلاق مطالبه‌ای مهم محسوب می‌شد و هم به‌ دست‌ آوردن حق تحصیل و خروج از کشور و نظایر آن. این‌ها همه شبکه‌ای به‌هم‌پیوسته و معنادار از حقوق انسانی زن بود که هیچ‌یک نقیض دیگری نبود. همه مطالباتی بودند که برای طرح شدن نیازی به اولویت‌بندی نداشتند و آنچه ضرورت داشت استفاده از هر فرصت ممکن بود برای ایستادن بر سرِ مطالبات به‌ ظاهر پراکنده. تجربۀ اعتراضی زنان با شعار «زن، زندگی، آزادی» به ما نشان داد که مسئلۀ زنان تا چه اندازه با همۀ مسائل دیگر این سرزمین همبسته و گره‌خورده است. سر برآوردن موجی از اعتراضات زنانه ناکارآمدی اولویت‌های تک‌موضوعی را علنی کرد و نشان داد که وقتی از زن می‌گوییم، از نیمی از جمعیت سخن گفته‌ایم که در ساده‌ترین احتمال، نزدیک‌ترین خویشاوندان نیم دیگر جمعیت این سرزمین‌اند.

سیمون‌ دوبوار در جنس دوم می‌گوید: «زن‌ها جز آنچه مردان حاضر شده‌اند به آنها واگذار کنند چیزی کسب نکرده‌اند؛ هیچ‌ چیز را به‌‌زور نگرفته‌اند: دریافت داشته‌اند. علت این است که آنان وسایل واقعی و ملموس گرد آمدن در واحدی را که از طریق مخالفت ورزیدن بتواند خود را مطرح کند ندارند. آنان گذشته، تاریخ و [خوانش] مذهبی که خاص خودشان باشد ندارند؛ و برخلاف رنجبران، فاقد همبستگی در کار و سودا نیز هستند … زنان به ‌صورت پراکنده در میان مردان به‌سر می‌برند…» (جلد اول، ص ۲۳).

زنان ایرانی از مشروطه تا امروز در تلاش برای اولویت بخشیدن به حقوق خود بوده‌اند. پس حالا دیگر یک «گذشته و تاریخ» از تلاش‌ها و شکست‌ها را پشت‌ سر دارند. تاریخی که به ما می‌گوید مسئلۀ زنان بر بستر محکمِ تلاشی صد‌و‌اندی‌ ساله ایستاده است و نه در میان حفره‌ای بی‌تاریخ. دوبوار بر این نکته صحه می‌گذارد که زنان «هیچ‌ چیز را به‌زور نگرفته‌اند: دریافت داشته‌اند» و یکی از دلایل آن را این می‌داند که «به‌ صورت پراکنده در میان مردان به‌سر می‌برند» و از همین رو، امکان یکپارچه ‌شدن برای طرح مطالبات خویش را نداشته‌اند. با پیش ‌چشم‌ داشتن این گفته‌ از دوبوار، می‌توان گفت آنچه امروز از زنان ایرانی شاهدیم چرخش رویه‌ای‌ است علیه وضعیت انفعالی «دریافت داشتن». ما شاهد بیرون ‌زدن زنان ایرانی از صف دراز مطالبه‌گرانی‌ هستیم که در انتظار رسیدن لحظۀ موعود «دریافت» اولویت‌ برای طرح مطالباتشان مانده‌اند.

آنچه از تاریخ صد‌و‌اندی سالۀ تلاش‌ زنان ایرانی برمی‌آید این است که آ‌نان همواره به رتبۀ «ثانوی بودن» پس‌‌رانده شده‌اند، حال‌ آنکه در تمامی لحظات پس‌رانده‌ شدن «اولویت» داشته‌اند. اولویتی که مدام نامرئی می‌شد و از یاد می‌رفت. ضرورتی که به چشم نمی‌آمد چرا‌که مظاهرش همواره از عرصه‌های عمومی زدوده و محو می‌شد. تو گویی اکنون زنان آن ضرورتِ ازیادرفته را، با طرح شعار «زن، زندگی، آزادی»، فراخوانده‌اند. آنها آمده‌اند تا نشان بدهند که دیگر در انتظار دریافت «اولویت» همچون موهبتی اعطایی از بالادست نیستند، بلکه اضطرار مطالبات خود را با خلق وضعیت‌های اعتراضی نشان خواهند داد. آنان آمده‌اند تا بگویند: «اولویت به ما هبه نخواهد شد، پس ما خود را ضروری می‌کنیم.»

سعیده کشاورزی-زنان امروز

۲۲ اردیبهشت

نظرات بسته است

جستجو
Generic selectors
Exact matches only
Search in title
Search in content
Post Type Selectors
آرشیو مطالب قدیمی