شرقشناسی و مسئلۀ حجاب
در یک قرن اخیر در تاریخ معاصر ایران، هرجا سخن از زن و زنان است، مسئلۀ رد یا وجوب حجاب زن نیز مطرح است. این مسئله آنقدر در تاریخ سیاسی ما اهمیت داشته است که دو مقطع مهم آن، یعنی مدرنیزاسیون رضاشاهی و انقلاب ۵۷ را میتوان ذیل دو برنامۀ کشف و اجبار حجاب خواند. هرچند بخشی از این کشمکش تاریخی در سیاست معاصر ایران را میتوان ناشی از غیرسیاسی بودن جامعه و فقدان احزاب سیاسی رسمی برای طرح مطالبات و مشارکت سیاسی واقعی مردم دانست، بخش دیگر این کشمکش نتیجۀ درونی کردن نگاهِ «دیگریِ» غربی و صرفاً اقدامی واکنشی در پذیرش یا رد مدرنیزاسیون غربی است….
مریم رضایی-زنان امروز
یک واژه و چند معنا
خلط دو مفهوم پوشش (که کلمهای عام و قابل اطلاق به هر نوع لباس است) و حجاب (که یک مفهوم حقوقی ـ فقهی ـ عرفانی است) تا امروز منشأ چالشهای سیاسی ـ اجتماعی گستردهای در ایران بوده است. این در حالی است که واژۀ حجاب از منظر اجتماعی و عرفی به شیوههای مختلف پوشش زنان در ایران اطلاق شده است.
با این مقدمه باید گفت که مسئله شدن حجاب، که معانی و تصورات بسیار متنوعی را در طی صد سال گذشته ذیل یک کلمه خلاصه و نادیدنی کرده است، از پیامدهای درونیسازی یک نگاه شرقشناسانۀ یکدستکننده به نوع پوشش زنانه در جامعۀ ایران است. اغلب سفرنامهنویسان غربی از پوشانده شدن کامل بدن زنان سخن میرانند و این پوشش را یکسان میبینند. این در حالی است که طبق برخی گزارشها، زنان در طبقات مختلف و مناطق و اقلیمهای گوناگون ایران پوششهای متنوعی داشتهاند. تعارض در جایی خود را نشان میدهد که همین سفرنامهنویسان اقوام و طوایف بادیهنشین را بیحجاب توصیف کردهاند (کرزن، ۱۳۵۰: ۳۴۱؛ لایارد، ۱۳۶۷: ۹۹).
درعینحال، آنطور که در عکسها و سفرنامههای بهجامانده میتوان دید، در ایران همۀ مردم شامل زن و مرد و کودک با سربندهای مختلف و کلاه در فضای عمومی حاضر میشدند. در بسیاری از مناطق ایران، زنان از کلاه یا اشکالی از روسری برای پوشاندن سر استفاده میکردند و هر لباس و کلاهی نشانۀ تعلق فرد به قبیله یا گروه خاصی بود. در نبود ابزارهای ارتباط جمعی، لباس معرف افراد در فضای عمومی بود و ارتباط را تسهیل میکرد.
در بستر این جهانبینی و نظام زیستی، نمیتوان با تعریف یکسان شیوۀ پوشش زنان ایرانی به تغییر یا حفظ سنت امیدوار بود یا مناسبات جنسیتی گذشته را برقرار نگه داشت یا تغییر داد. روشن است که دست بردن در دستگاه ذهنی جامعه به شکل دستوری و از بالا پیامدهای ناگواری به بار خواهد آورد.
از طرف دیگر، ما در طی این یک قرن تکاپو درخصوص چیستی حجاب، شاهد تلقیهای متفاوت و متنوعی از حجاب و بیحجابی بودهایم. در دورۀ قاجار، برداشتن روبنده و آشکار شدن صورت بهتنهایی کشف حجاب بوده است. در دورۀ رضاشاه، برداشتن چادر سنتی کشف حجاب به حساب میآمد و، درعینحال، استفاده از کلاههایی به سبک غربی با مانتوها و پالتوهای بلند حجاب تلقی نمیشد. حتی پیش از آن پلیس مهرتاج رخشان، مؤسس مدرسۀ امالمدارس را که برای آزاد بودن دستهایش لباسی شبیه مانتوهای بلند و پوشیدۀ امروز طراحی کرده بود که آن را با کلاه و روبنده میپوشید، احضار و مؤاخذه میکند که چرا بیحجاب در انظار عمومی حاضر شده است (نجمآبادی و سلامی، ۱۳۸۹: ۳۲۱)، درحالیکه امروزه نوع پوشش او در جامعۀ ایران زیادهروی در مستوری تلقی خواهد شد. همچنین در اواخر دورۀ پهلوی اول، پوشیدن چادر رنگی بهتنهایی بدون روسری و با هر لباسی به معنای محجبه بودن بود.
پس از انقلاب نیز تلاشهای دامنهداری برای شناسایی حدود حجاب صورت گرفته و تا امروز، برای کدگذاری وضعیت پوشش زنان، یک مجموعۀ واژگانی شامل شلحجاب، بدحجاب، بیحجاب و غیره تولید شده است. بنابراین، تبارشناسی واژۀ حجاب ما را با طیفی از نامگذاری انواع پوشش زنان در طول تاریخ معاصر روبهرو میکند که نشان میدهد این واژه تا چه حد در هر دوره با معیارهای سلیقهای تعریف شده است. مواجهۀ سلیقهای با این واژه تاحدی است که ذیل کشف حجاب و به دنبال آن حجاب اجباری، بخش زیادی از الگوهای پوشش محلی و عرفی و سنتی مردم بهویژه زنان از دست رفته است، بخشی با برچسبهایی چون دهاتی و عقبمانده و از مد افتاده و بخشی دیگر تحت معیارهای الگوهای یکدستکننده و پوشش کامل. در این میان، ما نهتنها به پلیسی و سیاسی کردن بدن زنان پرداخته و آنان را از امکان انتخاب محروم کردهایم، بلکه به نام و با هدف حفظ سنتها به نابودی کثرت در سنتهای پوشش، پارچهها و الگوهای دوخت لباس زنان در مناطق مختلف ایران رسیدهایم. در این روند، نه اثری از نظام سنت باقی مانده و نه حق انتخاب زنان بهعنوان شهروند به رسمیت شناخته شده است.
چالش اقتصادِ سیاسی لباس
یکی از مهمترین صنایع کشورهای غربی در قرن نوزدهم صنعت نساجی بوده است. در این دوران، صنایع نساجی انگلیس درصدد فتح بازار پارچه در جهان بود. صنعت نساجی و سیطرۀ تولیدات انگلیسی بر تولیدات هندی محل کشمکش سیاسی وسیعی بین هندوستان و انگلستان در دورۀ مبارزات استقلال هند بود. جنبش سوآدشی که بخشی از جنبش استقلال هند به شمار میرود در اصل یک استراتژی اقتصادی با هدف از بین بردن سلطۀ امپراتوری بریتانیا بر هند بهعنوان مستعمره بود. استراتژی این جنبش تحریم محصولات بریتانیا و احیای تولیدات داخلی و حمایت از فرایندهای تولیدی هند بود. جنبش سوآدشی در سال ۱۹۰۵ از حمایت رهبران مذهبی هند از ترویج ارزشهای مصرف تولیدات وطنی برخوردار بود. این جنبش مردم را آگاه کرد که نجات آنها در گرو استفادۀ حداکثری از کالاهای تولید داخل است، و تأثیر عمیقی بر قدرت گرفتن صنعت نساجی هند تا امروز برجای گذاشته است. هند دومین صادرکنندۀ بزرگ پارچه در جهان است و صنعت نساجی مهمترین صنعت ملی هند محسوب میشود. درعینحال هند هفتاد درصد مصرف داخلی پارچۀ خود را نیز تأمین میکند (سلیمی، ۱۳۹۷).
اما رویکرد اقتصادی ایران در مواجهه با غرب چه بوده است؟ در سالهای پس از مشروطه و اوایل دورۀ رضاشاه، تأکید بر استفاده از پارچههای دستباف وطنی در بین مشروطهخواهان ایرانی نیز که به دنبال بهبود وضعیت معیشتی در ایران بودند دیده میشود. بسیاری از حلقهها و انجمنهای زنان بر استفاده از امتعۀ وطنی تأکید دارند، اما این تأکید رنگ و بوی ملی و مردمی نمیگیرد و به خواص و طبقۀ روشنفکر محدود میماند. گرچه صنعت نساجی در دورۀ کوتاهی بین پهلوی اول و دوم در ایران قدرت میگیرد و تولیدات آن در دورهای گوی سبقت را از پارچۀ انگلیسی میرباید، این تلاش نهایتاً با ورشکستگی کارخانههای نساجی به دلایل مختلف به ثمر نمینشیند.
با وجود قدرت گرفتن صنعت نساجی در دورۀ پهلوی، در هیچیک از دورههای تغییر سراسری لباس و یکدستسازی آن، توجهی به لزوم حفظ استقلال اقتصادی در تولید پارچه و لباس نمیشود. با ترویج الگوهای پوشش دستوری، بهویژه در مناطق شهری، لباسهای سنتی و محلی که اغلب از پارچههای تولید خود مردم تهیه میشدند جای خود را به الگوهای یکدست پوشش دادند. در دو مرحلۀ کشف و اجبار حجاب، توجهی به استفاده از این ظرفیتها نشد و بهرغم تبلیغات، تأمین بخش زیادی از پارچه و لباس مصرفی در این دو دوره از طریق واردات صورت گرفت (نک. فریدزادگان، ۱۳۹۸؛ نیکضمیر، ۱۳۹۹).
در صورت درک اقتصاد سیاسی لباس، قطعاً مسیر اقتصادی تأمین پارچههای یکدستی که قرار بود به دنبال کشف حجاب یا حجاب اجباری، به مصرف انبوه زنان ایران برسد تا پوشش سنتی را تغییر دهند یا همگی به چادر سیاه ملبس شوند بیش از هر چیز مورد توجه قرار میگرفت. درحالیکه با فرمان کشف حجاب، زنان ایرانی به دنبال لباسها و کلاههایی بودند که از مسیر اروپا و امریکا به ایران میرسید، فرمان حجاب اجباری نیز سیل واردات چادرهای کرپ و ژرژت و غیره را از ژاپن در پی داشت. هر دو دستور بخش مهمی از بازار صنایع پوشاک در داخل کشور را، که نیاز پارچه را به شکل سنتی و در قالب پارچههای رنگارنگ محلی و متناسب با اقلیم هر منطقه تأمین میکرد، نادیده گرفتند. در یک نمونه، تنها در شهر ورزنۀ اصفهان که زنان به شکل سنتی از چادر یا شال سفید استفاده میکردند، به دنبال تأکید مدارس به استفاده از چادر مشکی، تولید و استفاده از پارچههای سفید در بین نسل جوان منسوخ شده است. همین اتفاق برای شالهای دستباف رنگین در مناطق مختلف ایران افتاده است. در این میان، ما در مواجهۀ واکنشی عجولانهای با نگاه شرقشناسانۀ غربی، و در جهت یا در مقابله با مدرن شدن، بخشی از سنت تولید و مصرف پارچههای دستباف محلی را از دست دادهایم. مبارزه و تلاش برای مدرن یا سنتی به نظر رسیدن در چشم دیگری غربی در طول یک قرن گذشته چشم کارگزاران و مبلغان سیاسی ما را بر اهمیت اقتصادی تولید داخلی پارچه و پوشاک و تنوع ارزشمند این تولیدات در کشور بسته است.
منابع
– سلیمی، مراد (۱۳۹۷). «صنعت تحت استعمار: نگاهی به نساجی هند در دوران مدرن»، روزنامۀ دنیای اقتصاد، شمارۀ ۴۴۴۴، شمارۀ خبر ۳۴۵۰۱۳۵.
– فریدزادگان، زهرا (۱۳۹۸). «چرا قیمت چادر نجومی شد: مافیای واردات چادر مشکی نفس تولید را گرفت»، روزنامۀ فرهیختگان، ۲۰ تیر.
– کرزن، جرج ن (۱۳۵۰). ایران و قضیۀ ایران، ج ۲، ترجمۀ غلامعلی وحید مازندرانی، تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب.
– لایارد، اوستن هنری (۱۳۶۷). سفرنامۀ لایارد، ترجمۀ مهراب امیری، تهران: وحید.
– نیکضمیر، محمدمهدی (۱۳۹۹). «حجاب زنان ایرانی همچنان تولید ملی نیست»، روزنامۀ جوان، ۲۳ تیر.
– نجمآبادی افسانه و غلامرضا سلامی (۱۳۸۹). نهضت نسوان شرق، تهران: شیرازه.