تداوم ایستادگی زنان، علیه جنگ تمامعیار جمهوریاسلامی
پوشش زنان در دانشگاهها و ادارات و مکانهای عمومی و خیابانها تا به امروز مورد مناقشه است و زنان، مبارزه علیه ارتجاع ولی مطلقه فقیه را تبدیل به زندگی روزمره کردهاند. درحال حاضر دهها پرونده انضباطی در دانشگاههای تهران مبنی بر بدحجابی دانشجویان درحال بررسی است…./
****
نویسنده: مطهره گونهای
متن ارسالی به بیدارزنی
فعالان مدنی گیلان، تنها به علت دفاع از حقوق زنان و مقابله با استبداد اسلام فقاهتی، با احکام سنگین حبس روبرو شدند و نهایتا در کمال ناباوری و سکوت مجامع بینالمللی و نهادهای مدنی برای اجرای احکام ناعادلانه روانهی زندان شدند.
شریفه محمدی، فعال سندیکایی و کارگری نیزصرفا به دلیل فعالیت مدنی و دفاع از حقوق کارگران، با اتهام سنگین “بغی” و حکم غیر انسانی اعدام روبرو شده است.
هفتههاست که کمپین #جنگ_علیه_زنان شخص علی خامنهای و تمامیت و اصل جمهوری اسلامی را نشانه رفته است. جنگی که از اسفند ۵۷ آغاز شد و تا به امروز و حتی با تغییر دولتها ادامه دارد.
از خانه و خیابان که حق قیمومیت و سرپرستی یک مرد برای زنان، طبق قانون محدودیتهای اساسی ایجاد میکند و یا ناموسکشی و خون بس و زنکشی که فقط گوشهای از فجایع زنستیزی است که به وسیلهی قانون اساسی و دستگاه قضا عاملیت پیدا میکند و یا روتوش میشود تا سیستم آجر به آجر و تا بن دندان مردسالار جمهوری اسلامی به حیات خود ادامه دهد.
چرا که اگر مرد اختیاراتش در مورد این “شیء” محدود شود، راه زنان برای گشودن افقی جهت آزادیهای حداقلی نیز میسر خواهد شد.
عقد نکاح رایج اسلامی، که با مدرنیزاسیون دستخوش بزک و نه تغییر شده، (مثلا جاری شدن عقد آریایی در کنار انعقاد عقد اسلامی) نوعی قرارداد کالاانگارانه میان دو مرد است. یکی پدر یا سرپرست و قیم و صاحب “کالا” و دیگری، خریدار و خواستار آن.
بنابراین ازدواج اسلامی، نه قرارداد میان زوجین و دو انسان برابر، که معاملهای بین دو مرد است و زن به عنوان کالا در برابر مَهر به فروش میرسد.
درواقع اسلام فقاهتی شاید در ظاهر امر، “زن” را به عرصه بیاورد و از او در جهت پیشبرد اندیشههای زن ستیزانهی خود بهره ببرد، ولی در بطن و اساس آن، همچنان باید پشت پرده و مایملک یک مرد باقی بماند تا حق حیاتش را حفظ کند.
اصل غائلهی مسجد گوهرشاد و کشف حجاب (عبارت مصطلح دستگاه پروپاگاندای جمهوری اسلامی) نیز به ورود تمام عیار زنان به عرصهی اجتماعی باز میگردد.
گرچه دعوای گوهرشاد بیشتر بر سر کلاه پهلوی بود تا چادر و برقع زنان، اما تا پیش از آن، زنان در حرمسراها و اندرونیها و بدون حق تحصیل و حضور در اجتماعات “مردانه” روزگار میگذراندند.
اما با القای مدرنیسم اجباری توسط پهلوی اول، این امر، یعنی دستیابی به “حضور بی قید و شرط زنان در سپهر اجتماعی و حتی سیاسی”، سهلالوصولتر شد.
گرچه سایهی مردسالاری هیچگاه از سر زن ایرانی رخت برنبست و حتی با انقلاب سفید و اعطای ملوکانه حق رای زنان، حوزه به بلبشو و هیاهو افتاد، اما گامهای موثری در جهت حضور هرچه بیشتر زنان و حق ایشان در تعیین سرنوشت خود برداشته شد.
انجمنهای زنان و ظهور شاعران و نویسندگان زن و حضور پررنگ آنها در جمعهای ادبی و سیاسی در دهههای ۳۰ تا ۵۰ نشاندهندهی تلاش خستگیناپذیر زنان برای احقاق این حق است.
روند کمرنگ شدن مردسالاری در ایران، با انقلاب ۵۷ متوقف و حتی به عقب رانده شد.
گرچه فعالان برجستهی زن با شعارهای نوفل لوشاتویی خمینی مثل پوشش اختیاری و یا حق برابر زنان با مردان و… با جریان انقلابیون همراهی کردند، اما در اسفند ۵۷ پس از تصمیم به اجباری شدن حجاب و لغو قانون حمایت از خانواده (محدودیت چندهمسری و حق طلاق زن و… ) زنان علیه این بدویت شوریدند که به لغو موقت این تصمیم منتج شد.
اما بعد از رفراندوم و تثبیت نظام جمهوری اسلامی، پروژهی “جنگ علیه زنان” قوت گرفت.
حالا ولی مطلقه فقیه، سرپرست زنان در سپهر اجتماعی و سیاسی بود که بنا بر فقه، حتی حق تنبیه بدنی آنها را در صورت تخطی از فرامین و دستورات صادر میکرد. (مثلا حکم شلاق برای بدحجابی)
در دانشگاه همراه با انقلاب شوم فرهنگی، تمامی کادر و بدنه دانشگاهی اعم از استاد و دانشجو تصفیه شدند و معیار این غربالگری تنها یک چیز بود: “انقلابی بودن”!
انقلابی بودن، زنان را نه تصفیه بلکه به طور کلی حذف کرد. به عنوان نمونه، چهره زنان در تلویزیون جدید نباید زیبا دیده میشد. قوانین سختگیرانهای نیز برای حجاب و برخورد با بیحجابی تنظیم و ابلاغ و اجرا شد که در اثر آن، صدها زن از ادارات و دانشگاهها و موسسات اخراج و ناگزیر به مهاجرت اجباری یا انزوا شدند.
هما روستا، هنرمند و بازیگر سینما و تئاتر در خاطراتش از آن دوران بیان میدارد که با همسرش، حمید سمندریان، مجبور به رستورانداری شدند چون به زنان اجازه حضور در صحنه نمایش را نمیدادند!
هما دارابی، پزشک و استاد دانشگاه به دلیل پوشش اختیاری از کار بیکار شد و اسفند۷۲ در اعتراض به آن، اقدام به خودسوزی کرد.
تشکلهای زیرزمینی و نشریات در قالب آگاهیبخشی به زنان فعالیت میکردند اما با سرکوب همه جانبه از سوی حاکمیت روبرو بودند. بنابراین امکان تشکلیابی و حضور علنی برایشان فراهم نبود
با ظهور دوره اصلاحات، گمان میرفت که روزنهای در جهت مقابله با جنگ تمام عیار خامنهای علیه زنان گشوده شده اما با سلسله رخدادهایی همچون کوی دانشگاه توقیف فلهای مطبوعات، برخورد با فعالان مدنی و سرکوب احزاب و نهادهای مستقل، واژگونی اتوبوس نویسندگان، قتلهای زنجیرهای و… بر همگان عیان شد که در بلند و عظیم استبداد بر همان پاشنه میچرخد.
بروز و ظهور نهادهای مدنی مختص زنان آنچنان بعید و دور از تصور مینمود که حتی تجمعات مسالمت آمیز نیز با سختترین سرکوبها مواجه میشدند. تجمع زنان در ۲۲ خرداد ۸۵ با مطالبهگری نقض قوانین زن ستیزانه، منجر به بازداشت دهها نفر معنرض شد.
خانم ژیلا بنی یعقوب در خاطرات خود اشاره میکند که حتی مردم عادی را هم که در راه خانه بودند، بازداشت کرده بودند!
طرح مبارزه با بدحجابی در دوران هاشمی و خاتمی هم وجود داشت اما در آخرین روزهای دولت اصلاحات، طرحی به نام “گشت ارشاد” با مبنای “راهبرد گسترش فرهنگ عفاف در جامعه” در شورای عالی انقلاب فرهنگی به تصویب رسید و تابستان ۸۵ بصورت رسمی آغاز به کار کرد.
در ابتدای امر، تنها برخورد با “بیحجابی” مدنظر بود، اما به مرور گشتهای ویژهای در تفرجگاهها مکانهای عمومی، دانشگاهها، فروشگاهها و حتی آرایشگاههای مردانه! مستقر شدند تا “فرهنگ عفاف” را گسترش دهند. بسیج محلات با فرماندهی سپاه محمد رسولالله، مشابه نیروهای کمیته در دهه ۶۰، نیز در شهر حضور مستمر داشتند و به نوعی حکومت نظامی برقرار میکردند.
در چنین شرایطی حضور زنان محلی از اعراب نداشت. روزانه دهها زن در سراسر شهرهای بزرگ توسط گشتهای ارشاد بازداشت و به قرارگاهها منتقل میشدند.
این گشتها در دورهی دولت اعتدالی روحانی نیز حضور مجدانه داشتند اما از میزان خشونتشان کاسته شده بود.
در دولت شهید خدمت، ابراهیم رییسی، سلسله اتفاقاتی از جمله پرونده و اعتراف اجباری سپیده رشنو، برخورد نیروهای انتظامی با دختری بیمار و درنهایت قتل مهسا امینی منجر به ایجاد یک جریان به نام “زن، زندگی، آزادی”شد که مشخصا هدف اولیه آن مقابله با سالها جنگ علیه زنان از سوی فقیهان بود.
در بحبوحهی این خیزش که به گفته منابع وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی “مهمترین رویداد اجتماعی پس از انقلاب است”، صدها زن و دختر در سراسر ایران به وحشیانهترین شکل ممکن بازداشت و روانهی زندان شدند.
دانشگاهها نیز به فوریت، طرح حجاب و عفاف را اجرایی کردند و دانشگاه تهران پیشروی پدیدهی “حجاببان” شد.
پوشش زنان در دانشگاهها و ادارات و مکانهای عمومی و خیابانها تا به امروز مورد مناقشه است و زنان، مبارزه علیه ارتجاع ولی مطلقه فقیه را تبدیل به زندگی روزمره کردهاند. درحال حاضر دهها پرونده انضباطی در دانشگاههای تهران مبنی بر بدحجابی دانشجویان درحال بررسی است.
روزانه دهها مورد خشونت علیه زنان توسط نیروی انتظامی حین بازداشت به علت پوشش اختیاری صورت میگیرد.
این مقابله با سیستم تماما مردسالار جمهوری اسلامی که سنت و مذهب نیز به آن دامن میزند و حیات و بقایش میبخشد، تاوان سنگینی برای زنان ایرانی دارد.
با اینهمه، زنان ایرانی بیش از پیش برای احقاق حقوق خود از خانه تا دانشگاه و از خیابان تا زندان تلاش خواهند کرد. هرچند شمشیر بران سرکوب دینی این نظام تمامیتخواه بر گردهشان فرو نشیند.
به امید زن!
به امید زندگی!
به امید آزادی!
۲۵ تیر ۱۴۰۳