امروز:   آذر ۷, ۱۴۰۳    
ما زنان در شبکه های اجتماعی
نوامبر 2024
د س چ پ ج ش ی
 123
45678910
11121314151617
18192021222324
252627282930  
آخرین نوشته ها

زیست‌سیاست، زیست‌قدرت و زن‌کشی در ایران

حکومت زنده نگه می‌دارد و در زجری جانکاه می‌کشد، اما مقاومت زنان سنگرها را یکایک فتح می‌کند؛ اینجا ایران است: حکومت زنان را در خیابان برای بی‌حجابی می‌کشد، برای فعالیت سیاسی حکم اعدام می‌دهد، برای کنشگری بشردوستانه حبس‌های طولانی می‌دهد و در عین‌حال طمعکارانه آن‌ها را به تولید جمعیت فرا می‌خواند. اینجا البته آتش مقاومتی شگرف شب و روز شعله ور است. زنان یک قدم عقب نمی‌نشینند. زنان حق خود بر خیابان را وا نمی‌گذارند، تن به حبس در دیوارهای خانه نمی‌دهند، تن به حجاب اجباری نمی‌دهند و رویای حکومت برای افزایش جمعیت را به گور باستانی حکومت‌های خودکامه تبعیدمی‌کنند…

 

***

به مناسبت ۲۵ نوامبر روز جهانی مبارزه با خشونت بر زنان؛
مرضیه محبی – زیست‌سیاست در جمهوری اسلامی دختران را از هنگام تولد تا مرگ زیر نظر و کنترل دارد. زنان را در خیابان برای بی‌حجابی می‌کشد، برای فعالیت سیاسی حکم اعدام می‌دهد، برای کنشگری بشردوستانه حبس‌های طولانی می‌دهد و در عین‌حال طمعکارانه زنان را به تولید جمعیت فرا می‌خواند.

مشخصات تصویر: تصویری از رنگ قرمز روی پله‌های اسپانیایی در رم ایتالیا در جریان اعتراض گروهی از فعالان فمینیست به زن‌کشی – تاریخ:‌ ۲۶ ژوئن ۲۰۲۴ (عکس از پابلو اسپارزا / آنادولو / آنادولو از طریق AFP)

از زمانی که‌ حکومت‌ها با اشکال سنتی سلطه، همچون برده‌داری و رعیت‌داری از انسان بهره‌کشی می‌کردند و حق خویش بر کشتن یا زنده ‌نگه داشتن او (برده/رعیت) را بی محابا اعمال می‌نمودند، تا روزی که نگران سلامت و طول عمر و امنیت و افزایش جمعیت شدند و سیاست زندگی را در پیش گرفتند، بشر راه درازی را پیموده است.

در گذشته حق زندگی و مرگ درزمره امتیازات قدرت حاکم بود؛ حقی که استمرار سنت حق پدر بر زندگی و مرگ فرزند به حساب می‌آمد، حاکم حق خود بر زندگی را اعمال نمی‌کرد مگر با اعمال حق‌اش بر کشتن یا ممانعت از کشتن. حاکم قدرتش بر زندگی را نشان ‌نمی‌داد، مگر با مرگی که می‌توانست آن‌را طلب کند. در واقع حقی که به منزله حق زندگی و مرگ صورت‌بندی می‌شد، حق به مرگ رساندن یا زنده نگه داشتن بود.

روی‌هم‌رفته نماد این ‌حق، شمشیری دو لبه است و شاید این شکل حقوقی را باید به نوع تاریخی جامعه‌ای مرتبط کنیم که در آن ‌قدرت اساساً به منزله نهاد برداشت کردن، سازوکار تفریق، حق تصاحب بخشی از ثروت‌ها و‌ خراج‌گیری تحمیلی بر اتباع از محصولات، اموال، خدمات، کار و خونشان اعمال می‌شد. قدرت دراین جامعه بیش از هرچیز حق گرفتن است؛ گرفتن چیزها، زمان، بدن‌ها، و سرانجام زندگی. اوج‌این قدرت در امتیاز تصاحب زندگی برای حذف آن بود.

اراده به دانستن، میشل فوکو، ترجمه نیکوسرخوش، نشرنی
اما انچه فوکو ادغام حیات زیست‌شناختی بشر در سیاست و به عبارتی «زیست‌سیاست» می‌نامد، با تحولات قرون هفدهم تا نوزدهم میلادی به‌وقوع پیوست. دراین مقطع تاریخی از یک‌سو نظم سرمایه‌دارانه به انباشت ثروت انجامیده و از سوی دیگر تحولات سیاسی انباشت قدرت را رقم زدند. همزمان علوم انسانی نوین نیز با ساختارهای قدرت درآمیخت و تکنولوژی‌های نوین اداره‌کننده زندگی را به سرنوشت بشر پیوند زده، هستی بشر را موضوع سیاست قرار داد و دام انقیادی دیر پای را فراراهش نهاد.

تکنولوژی‌های قدرت، نخست به مدد دانش نوین به مهار بدن انسان پرداخته و در کارگاه‌ها، پادگان‌ها، زندان‌ها و بیمارستان‌ها تکنیک‌های انضباطی را اعمال نمودند، با کنترل و توزیع عقلانی جمعیت، زمینه مناسب برای تحولات عظیم اقتصادی را ایجاد کردند. سپس ‌فراتر از بدن‌ها، به گونه انسان پرداخته و تنظیم حیات او و تحرکات جمعیت را هدف قرار دادند.

قدرت قدیمی مرگ که‌ نماد‌ قدرت حاکم ‌بود، جای خود را کاملاً به اداره بدن‌ها و مدیریت حسابگرانه زندگی داد. طی عصر کلاسیک انضباط‌های گوناگون، مدارس، کالج‌ها، پادگان‌ها و کارگاه‌ها به سرعت توسعه یافتند و در حوزه کردارهای سیاسی و اقتصادی نیز مسائل مربوط به موالید، طول عمر، سلامت عمومی، مسکن و مهاجرت مطرح شدند و در نتیجه تکنیک‌های گوناگون و پرشماری برای سوژه منقادسازی بدن‌ها و کنترل جمعیت‌ها به گونه‌ای سرسام‌آور افزایش یافت و بدین ترتیب عصر زیست‌قدرت آغاز شد.

همان
با این‌همه به زعم فوکو‌، سیاست مدرن که بر مدار مدیریت زندگی شکل گرفته و سر آن داشت که انسان را به‌مثابه وسیله تولید قدرت، از بلایای طبیعی و بیماری‌ها حفظ کند و به جانش حرمت و اهمیت بدهد، حق حاکم برای کشتن را از بین‌نبرد،‌ بلکه‌تابع قدرتی کرد که به دنبال کنترل جمعیت، امنیت و مدیریت زندگی است. آن‌چه در سرلوحه اهداف حکومت قرار دارد، صرفاً بقای زیستی جمعیت است، اما وجه پارادوکسیکال موضوع در این است که هرچه امنیت و سلامت و سطح زندگی مردم مورد توجه حکومت‌ها قرار گرفت، تکنولوژی‌های نابودی بشر نیز پیشرفت کرد، چندان‌که ابزارهای مدرن کشتار جمعی در جنگ‌ها، امروز گروه‌های بیشتری از بشر را نابود می‌کنند و آلات و ادوات نسل‌کشی هرروز تکامل می‌یابد.

فوکو در «باید از جامعه دفاع کرد» می پرسد: «چگونه قدرتی که کار اصلی آن ‌بهبود زندگی و طولانی کردن آن و اجتناب از تصادفات و جبران نقص‌های آن است، می‌تواند بکشد؟ وقتی هدف قدرت اساساً زنده نگه داشتن است، قدرت مرگ چگونه اعمال می‌شود؟ وقتی در چارچوب زیست‌قدرت عمل می‌کنید،‌ چگونه می‌توانید نیاز به کشتن مردم،کشتن جمعیت‌ها، کشتن تمدن‌ها را توجیه کنید؟» و پاسخ می‌دهد : «با به‌کاربردن مضامین تکامل‌گرایی و با توسل به نوعی نژادگرایی.»

نژادپرستی مورد اشاره فوکو‌ برساختی ایدئولوژیک ‌یا وضعیتی استثنایی نبود بلکه‌ فوکو آن‌را نمایش یک شکاف اجتماعی می‌دانست که مولود زیست‌سیاست است و همواره بر ضرورت پاکسازی جامعه و ایجاد صف‌بندی بین انسان‌ها تأکید می‌کند: «نژادگرایی شیوه‌ایست برای ایجاد شکاف در قلمرو زندگی که تحت کنترل قدرت است، شکاف بین آنچه باید زنده بماند وآنچه باید بمیرد.» فوکو‌ در ادامه می‌گوید نقش نژادگرایی امکان پذیرکردن رابطه‌ی مثبتی از این نوع است: «هرچه بیشتر که بمیرانی، بیشتر می‌توانی زندگی کنی.» فوکو می‌گوید:

نژادگرایی لازمه اعمال حق کشتن است. قدرت بهنجارسازی به‌منظور اعمال حق حاکمه قدیمی برای کشتن، باید نژاد‌گرا باشد.

باید از جامعه دفاع کرد – میشل فوکو، ترجمه رضا نجف زاده، نشر رخدادنو، ص ۳۱۹

زیست‌قدرت و نظام دو سره جمهوری اسلامی
زندگی تحت حاکمیت جمهوری اسلامی، آشکارگی صریح نظریه زیست‌قدرت است. جمهوری اسلامی نظامیست با دو سر. یک سر هنوز پای در زمین باستانی فقه شیعه دارد و ولایت مطلقه فقیه را بر جان و مال مردم حاکم کرده است. همان حکومتی که به گفته فوکو رابطه‌اش با انسان، فقط ستاندن است، ستاندن حق آن‌ها بر نان، مسکن، حق تحصیل و تعیین سرنوشت و آزادی و ستاندن جان، آن‌چنان که می‌تواند به اشارتی، در طرفه العینی ،جان ۱۵۰۰ تن بیگناه را در خیابان، در روز روشن بگیرد یا امر به کورکردن هزار چشم معترض یا قتل عام کودکان بدهد، نیروهایش را به جنگی منظم و برنامه‌ریزی شده با زنان، یعنی مرتکبین حرام سیاسی بخواند، حکم براند، ببخشد و بمیراند. دراین نظام پدران هنوز ولی دم اند، صاحب خون فرزندان، می‌توانند بکشند و از کیفر در امان باشند.

سر دوم جمهوری اسلامی دولت مدرن و قوای سه‌گانه و حکومتی است که زیست مردم را چهل و شش سال است به گروگان گرفته است.

هدف غایی و نهایی زیست‌سیاست در جمهوری اسلامی جمعیت است. جمعیت به‌مثابه تامین‌کننده قدرت اقتصادی و سیاسی، تأمین نیروی کار، تأمین توده‌های مصرف‌کننده، تأمین امنیت و تولید سرباز و سیاهی لشکر جنگ‌ها و تأمین‌کننده مانورهای قدرت سیاسی در سطح بین‌الملل. ودر این میان، بدن زن ابزار حصول این گوهر یکدانه‌ی حاکمیت، جمعیت است. از این‌رو همه امکانات ممکن برای سلطه بر زنان، حذف و طرد آن‌ها از فضاهای عمومی، به خانه‌راندن، انقیاد آن‌ها و استعمار خشونت‌آمیز بدن‌هاشان را به‌کار گرفته است. زیست‌قدرت همه امکان‌های ضروری برای به‌کشتن دادن زنان را متعهدانه فراهم کرده است، با سیاستی شبیه به همان که فوکو از آن به نژادگرایی یاد می‌کند؛ سیاستی برای تفریق، برای تبعیض، برای فرودست‌سازی زنان.

در ایران قانون مدنی و قوانین خانواده، عرصه تاخت و تاز قدرت حاکم بر هستی زنان و محرومیت آنان از حقوق معمول انسانند. دراین قانون پدر می‌تواند قبل از سیزده سالگی یعنی سن مجاز ازدواج دختران، آنان را به مدد دادگاه، به عقد دیگری در آورد. پدر می‌تواند زیست دختر دوازده سیزده ساله را به دام ازدواج اجباری بیندازد و ضجه‌های پیکر انهدام‌یافته او در شب تیره‌ی زفاف بر تخت درمانگاه‌های محقر را نشنود و از درد زایمان در کودکی خبردار نشود. پدری که ولی دم است، صاحب خون.

علاوه بر قانون مدنی، شورای عالی انقلاب فرهنگی، نهاد مأمور ترسیم نقشه مهندسی فرهنگی کشور، سیاست‌گذاری‌های جمعیتی خود را بر محور افزایش جمعیت با بهره‌گیری از تن کودکانه تنظیم می‌کند.

گزارش تحلیلی تحولات جمعیتی شورای عالی انقلاب فرهنگی در ۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۱ به‌طور واضح حل بحران جمعیت را در گرو استفاده بهینه از زنان ۱۵ تا ۴۹ ساله در هشت سال آینده می‌داند.

دراین میان بیش از هر چیز قانون حمایت از خانواده و جوانی جمعیت که در سال ۱۴۰۰ وضع شده است، به‌روشنی نظریه زیست‌سیاست فوکو را در عالم‌واقع، بر صفحه جامعه ایران ترسیم‌ می‌کند و وجه پارادوکسیکال زیست‌سیاست را آشکار می‌کند.

سیاست زندگی و مرگ در مواجهه با بدن زن
این قانون با زنده‌نگهداشتن و تولید جمعیت با بسته‌های تشویقی آغاز و به سیاست کشتن در بخش مجازات‌های آن خاتمه می‌یابد. سقط جنین به‌شدت وصف جنایی می‌یابد و مجازات آن تا حد محاربه تشدید می‌گردد. بیمارستان‌ها و درمانگاه‌ها به زیر یوغ دستگاه‌های امنیتی می‌روند. در این قانون حتی خطر جدی و حتمی مرگ مادر، سقطِ درمانی جنین ‌چهارماهه و بیشتر را توجیه نمی‌کند. توزیع وسایل پیشگیری و جراحی‌های مربوط به آن ممنوع، و غربال‌گری جنین از فرآیند مراقبت‌های بارداری حذف ‌می‌شود و همه آنچه در بخش نخست قانون در تشویق و تطمیع زنان و مردان به تولید زندگی آمده، به عزمی تباه و غیر انسانی برای کشتن زنان بدل می‌شود. در نمایشی دیگر وزیر بهداشت در شانزدهم آبان ماه سال جاری اعلام می‌کند که محدودیت سنی بارداری و اصطلاح «مادران باردار پرخطر» حذف شده و سن مناسب بارداری ۱۵ تا ۴۹ سال اعلام‌ می‌گردد؛ این به مثابه حداکثر بهره‌کشی از موجودیتی بنام زن، تا سرحد مرگ است.

در روند به‌کشتن‌دادن کودکان، اداره ثبت احوال آمار مادران ده تا چهارده ساله را از وبسایت خود حذف کرد و در همین گذار شتابناک برای هرچه منقادتر کردن زنان ، قانون حمایت از فرهنگ حجاب وعفاف در سال جاری پس از کشمکش‌های فراوان به تصویب رسید.

این قانون هم پس از تشویق به ازدواج و‌ فرزندآوری، به وضع مجازات‌های خشن و بی‌سابقه علیه زنان پرداخته و وعده سرکوبی شدید را داده است.

زیست‌سیاست در جمهوری اسلامی دختران را از هنگام تولد تا مرگ زیر نظر و کنترل دارد. آن‌ها را در جامه‌های متعدد می‌پیچد تا به‌قول خودش از گزند مردان شهوت‌ران در امان دارد. اما در همه دقایق زندگی بذرهای مرگ را بر سر راه آن‌ها می‌کارد و منافع ایدئولوژیک و اقتصادی وسیاسی خود را درو می‌کند.

دراین میان دهشتناکترین وجه اعمال زیست‌قدرت بر زنان، پدیده زن‌کشی است. هر آن که به سراغ خبرها بروی با ضربه کشدار خبر قتل یک زن مواجه می‌شوی: مردی زنش را، پدری دخترش را، با گلوله، با چاقو، با تبر، باداس، با چکش و قندشکن، با دست کشته است. زن‌کشی محصول بلافصل زیست‌قدرت در زندگی جمهوری اسلامی است. محصول نابرابری، تبعیض در همه قوانین ومقررات، در زبان، در فرهنگ. این‌جا مردان، سر بریده زنان را در خیابان می‌چرخانند و پدران قاتلان را می‌بخشند وحاکم قدری از حق خود بر نظم عمومی به‌خطرافتاده را اعمال می‌کند و حبسی کوتاه مقرر می‌دارد.

حکومت زنان را در خیابان برای بی‌حجابی می‌کشد، برای فعالیت سیاسی حکم اعدام می‌دهد، برای کنشگری بشردوستانه حبس‌های طولانی می‌دهد و در عین‌حال طمعکارانه آن‌ها را به تولید جمعیت فرا می‌خواند.

اینجا البته آتش مقاومتی شگرف شب و روز شعله ور است. زنان یک قدم عقب نمی‌نشینند. زنان حق خود بر خیابان را وا نمی‌گذارند، تن به حبس در دیوارهای خانه نمی‌دهند، تن به حجاب اجباری نمی‌دهند و رویای حکومت برای افزایش جمعیت را به گور باستانی حکومت‌های خودکامه تبعیدمی‌کنند. اینجا ایران است؛ حکومت زنده نگه می‌دارد و در زجری جانکاه می‌کشد، اما مقاومت زنان سنگرها را یکایک فتح می‌کند./ زمانه

۷۶ آذر ۱۴۰۳

نظرات بسته است

جستجو
Generic selectors
Exact matches only
Search in title
Search in content
Post Type Selectors
آرشیو مطالب قدیمی