درگذشت پروانه اعتمادی؛ نقاش تجربهگرا و پیشرو ایران
اعتمادی با جسارت و صراحت، مفاهیم آشنا را با بیانی نو به چالش میکشید و آثارش همواره مورد توجه و گاه بحثبرانگیز بود. اعتمادی در طول حیات هنری خود چهار دوره اصلی را تجربه کرد: دوره آبستره با تأثیرپذیری از بهمن محصص، دوره بازگشت به فیگور با استفاده از سیمان، دوره مدادرنگی با الهام از بافتههای قدیمی و هنر هند، و دوره کلاژ با ترکیببندیهای بداهه و رنگهای زنده. اعتمادی معتقد بود هنر فرآیند کشف و تکمیل تصاویر موجود در جهان است و هنرمند را «تصویریاب» میدانست. درگذشت او پایان یک فصل پربار از هنر معاصر ایران است، اما آثار و اندیشههایش همچنان الهامبخش خواهد بود…./
***
الاهه نجفی
پروانه اعتمادی، هنرمند نقاش تجربهگرا و از چهرههای شاخص هنر معاصر ایران، جمعه یکم فروردین ۱۴۰۴ در سن ۸۷ سالگی درگذشت. انجمن هنرمندان نقاش ایران این خبر را تأیید کرده است.
اعتمادی که در سال ۱۳۲۶ متولد شد، نقاشی را نزد بهمن محصص، هنرمند نامآشنای ایرانی، آغاز کرد و به عنوان تنها شاگرد مستقیم او شناخته میشد. او پس از ورود به دانشکده هنرهای زیبای تهران، تحصیل را نیمهکاره رها کرد و مسیر مستقل خود را در هنر پیش گرفت. او هنرمندی صریح و جسور بود که مفاهیم آشنا را با بیانی نو به چالش میکشید و همین ویژگی، اظهارنظرها و آثارش را همواره مورد توجه و گاه بحثبرانگیز میکرد.
او در یازدهمین فهرست ۵۰۰ هنرمند برگزیده جهان، به همراه چهار هنرمند دیگر ایرانی جای گرفت و بهویژه برای نقاشیهای طبیعت بیجان و آثار سیمانیاش در دهه ۱۳۵۰ شناخته شد. اعتمادی نخستین نمایشگاه خود را در سال ۱۳۴۸ در تالار قندریز برگزار کرد و در ادامه، نمایشگاههای انفرادی و گروهی متعددی در شهرهایی مانند بال (سوئیس)، پکن، پاریس، لسآنجلس، ونکوور و دهلی نو برپا کرد.
در سال ۱۳۹۸، بهمن کیارستمی مستندی با عنوان «پروانه» درباره زندگی و آثار این هنرمند ساخت. این فیلم که گوشههایی از زندگی، فعالیتها و نگاه ویژه اعتمادی به هنر و تاریخ معاصر ایران را به تصویر میکشد، با استفاده از عکسها و فیلمهای آرشیوی دوران جوانی او ساخته شده است. نکته جالب توجه این است که نام پروانه اعتمادی در کنار نام کارگردان در تیتراژ پایانی فیلم آمده است، نشاندهنده مشارکت فعال او در روند ساخت این مستند و مقاومتش در برابر روایتهای معمول زندگینامهای.
فرآیند کشف و تکمیل تصاویر موجود در جهان
اعتمادی معتقد بود که برخی انسانها به تعبیر او «تصویریاب»اند:
شما جزو انسانهای تصویریاب هستید یا نیستید. اگر جزو انسانهای تصویریاب هستید، حتماً در بچگی ابرها را تماشا کردهاید که باد چگونه شکلهایشان را عوض میکند. گاه اسبهایی شدهاند در حال دویدن که ناگهان محو میشوند و گلوله میشوند و تبدیل میشوند به چهار درخت گردوی بزرگ در آسمان و بعد راه افتادهاند و شدهاند یک گلهی گوسفند.
آنانی که فال قهوه میگیرند هم در شکلگیری قهوهی مانده در فنجان همین کار را میکنند؛ یعنی چشم تصویریاب دارند. انسان اولیه هم همین طور نقاشی کرده است. احتمالاً بخشی از پشت یک گوزن را روی دیوارهی غار میدیده و باقیاش را تکمیل میکرده است. این همان حرف معروف «میکل آنژ» است که گفته است مجسمه در یک سنگ موجود است، من فقط آن را از دل سنگ بیرون میآورم. تصاویر همه جا هستند و تصویریاب آن را مییابد.
اعتمادی با این نگاه، هنر را فرآیندی از کشف و تکمیل تصاویر موجود در جهان میداند و بر نقش خلاقانهی هنرمند در این فرآیند تأکید میکند.
استفاده از خطوط ساده و گرایش به مینیمالیسم
در بیشتر آثار پروانه اعتمادی، که الهامگرفته از طبیعت بیجان است، در کنار بیانگرایی مفهومی، استفاده از خطوط ساده و گرایش به مینیمالیسم به چشم میخورد. او تلاش میکند طبیعت بیجان را با خلوصی شاعرانه و بیتکلف به تصویر بکشد. دورههای مختلف هنری او را میتوان از طریق الگوها و مواد بهکاررفته در آثارش شناسایی کرد. او کار هنری خود را با سیمان آغاز کرد، سپس به مدادرنگی روی آورد و در سالهای اخیر نمایشگاههایی از آثار کلاژ برگزار کرد. این تنوع رسانهای، از سیمان تا کلاژ، و تفکر پشت آن، در طول مسیر هنری او بسیار حائز اهمیت است. اعتمادی شاگردانش را نیز به چنین تحرک و تنوعی تشویق میکرد و معتقد بود آیندهی نقاشی در نقاشی محرک و پویا نهفته است.
در آثار او اصولاً چهار دوره را میتوان شناسایی کرد:
۱. دوره اول:
در این دوره، او به عنوان هنرمندی آبستره شناخته میشد که تحت تأثیر اولین استادش، بهمن محصص، قرار داشت. آثار این دوره با ترکیبهای آزاد از شکلها، رنگهای مات و سرد، و استفاده از موادی مانند سیمان مشخص میشد. مضامین این آثار اغلب غیرشخصی و بازتابدهندهی تفسیر او از وضعیت مردم بود. هرچند این دوره نشاندهندهی جسارت نوآورانهی او بود، اما بازخورد مناسبی دریافت نکرد.
دوره دوم:
از سال ۱۳۴۹، اعتمادی به ترکیبی از کنستراکتیویسم (مربوط به دوره اول) و بازگشت به فیگور روی آورد. او ابتدا تحت تأثیر هنرمندان جوان تالار قندریز، که از فیگور فاصله میگرفتند، به آبستره گرایش پیدا کرد، اما پس از مدتی به استفاده از فیگور بازگشت. خود او در این باره میگوید:
آنزمانها، رسالت هنر را در تجرید میدانستند و از وجود ادبیات در نقاشی حالشان به هم میخورد. من هم چند صباحی پابهپایشان دویدم، ولی عاقبت ذله شدم و ول کردم و برگشتم سر فیگور.
در این دوره، او همچنان از سیمان به عنوان متریال اصلی استفاده میکرد و با زمینههای روشن و خشن، کمترین کاربرد خط، و ترکیببندیهای ساده، به خلق آثاری غالباً طبیعتبیجان میپرداخت.
جواد مجابی درباره این دوره از آثار پروانه اعتمادی، موسوم به دوره سیمانی مینویسد:
موضوع کارها اشیا و شکلهای روزانه است: گلها، میوهها، گلدانها – که گاه حلب روغن نباتی است – صندلیها، اشیای خانگی. مضمون این تابلوها زندگی امروزین است که در آنها تنهایی، حکومت اشیا، بیزمانی، ناکجایی و عدم تعلق چیره است. تراژدی انسان نو، در فاصله فروپاشی ارزشهای کهن و برآمدن ارزشهای نو، طرح میشود. عصیان فردی نوآور در متن این تخریب اجتماعی شکوفا میشود. در این دوره، اعتمادی با کمترین میزان خط و رنگ، ترکیببندی تابلوهایش را سامان میدهد، بیشتر با هندسهای نامریی. نقاش میکوشد این تناسبات هندسی را به گونهای مستقیم و صریح که به دید نیاید، ترکیببندی نهایی تابلو منظور کند.
دوره سوم: دوره مدادرنگی
از سال ۱۳۵۹، پروانه اعتمادی به کشف مدادرنگی روی آورد. این دوره را میتوان «بازگشت او به زیرزمین خیالی مادربزرگش با صندوقچههایی از جامهها و بافتههای قدیمی فراموششده» توصیف کرد. او با تکنیکی بینقص و رنگهای گرم و درخشان، آثاری از حریر، ترمه، گل، میوه و اشیای خانگی را در قالب طبیعتبیجان به تصویر کشید. پس از آشنایی با هنر هند، او با طراحی و نقشپردازی ترمههای قدیمی، دورهی درخشانی از آثارش را تا میانهی دههی شصت خلق کرد.
اعتمادی در مصاحبهای دربارهی کشف مدادرنگی میگوید:
محصص میگفت در هر آتلیه باید یک سهپایه و یک جعبه مدادرنگی ششتایی باشد. حتی اگر آرتیست روی زمین، میز، یا هر چیز دیگری کار کند. در آتلیه من هم مدادرنگی موجود بود، من هم با آنها کارکردن را شروع کردم و از بازی با آن احساس آرامش و لذت میکردم.
دوره چهارم: دوره کلاژ
این دوره با بداههپردازی و ترکیببندیهایی از تکهچسبانی بریدههای نقاشی مدادرنگی بر بومهای بزرگ شکل گرفت. طرحهای او اغلب شامل پوشاک رقصان و رها بودند که با رنگهای زنده و متنوع، چهارچوب قاب را میشکستند.
در این دوره، اعتمادی تجربههای مشترکی با هنرمندانی مانند غلامحسین نامی، فریدون آو، منیژه میرعمادی و بهویژه هنرمند هندی، منجیت باوا داشت. یکی از معروفترین نمایشگاههای این دوره، نمایشگاه «جهیزیه برای دختر شاه پریان» در فرهنگسرای نیاوران بود. او این نمایشگاه را دعوتی عمومی از زنان جهان میدانست تا خلاق شوند و به خلاقیتشان بازگردند. او درباره مصاحبهای درباره کلاژ گفته است:
کارهای دیگرم هم کلاژ بوده. ما هر روز داریم کلاژ میکنیم، چه چسبیده به کاغذ باشد، چه نچسبیده باشد و بعد رویش سوار کنیم. مهم ساختن آن تصویر است و آن تصویر ساختهشده کلاژی است از همهی تصاویری که در ذهنمان است.
او در همان مصاحبه با اشاره به محدودیتهای نقاشی ذهنی گفته است:
وقتی میگویند از طبیعت برداشت کن، برای این است که آن تصاویر، ذهن را نامحدود میکند؛ زیرا ساختار زیباییشناسی ذهن شما یک شکل است. یک جور «سیب» در آن است و یک جور «گل میخک». وقتی بخواهید ذهنی بکشید، همیشه گل میخکتان همان شکلی میشود که بوده؛ برای همین نقاشی آبستره یا ذهنی معمولاً به تکرار میرسد.
در یک نگاه کلی پروانه اعتمادی با جسارت و خلاقیت، مسیری منحصربهفرد در هنر معاصر ایران پیمود. او با تجربهکردن رسانهها و تکنیکهای مختلف، از سیمان تا کلاژ، همواره در جستوجوی بیان جدید بود. آثارش نهتنها بازتابدهندهی مهارت فنی او، بلکه بیانگر نگاه عمیقش به جهان و انسان بود. درگذشت او پایان یک زندگی پربار هنری است، اما میراث او بهعنوان هنرمندی پیشگام و تأثیرگذار، جاودانه خواهد ماند./ زمانه
۲ فروردین ۱۴۰۴