برای تو مینویسم، پخشان عزیزم،
حکم اعدام که به تو و امثال تو داده شده، نه تنها مبارزه با تو، بلکه مبارزه با اندیشهها و اعتقادات سیاسی است که برایشان تهدیدآمیز است. آنها از این طریق میخواهند انتقامی از جنبشهای اجتماعی و تشکلها، بهویژه جنبشهای زنان، بگیرند…
***
🖍مریم_یحیوی: چند روز پیش برادرم با چند کتاب در زمینههای مختلف به دیدارم آمد. یکی از این کتابها “بافته” بود. به محض دیدن این کتاب، آهی از نهادم برخاست. این کتاب را تو به بند زنان تقدیم کرده بودی و من قبلاً آن را خوانده بودم. داستان کتاب، چالشهای سه زن از سه نقطه مختلف جهان است که با مقاومت و پشتکار، مشکلات را از سر راه خود برمیدارند.
دیدن این کتاب مرا به یاد روزهایی انداخت که در کنار هم کتاب میخواندیم و درباره معضلات زنان در کردستان و خاورمیانه گفتوگو میکردیم. یادم هست چقدر دردآشنا با این زنان بودی؛ محرومیتها، تبعیضها، فقر و ستم مضاعفی که به دلیل زن بودن و کرد بودن بر آنها روا میشد. و در عین حال، از قدرت و مبارزات زنان کردستان برایم میگفتی. تو خود این دردها و رنجها را کشیدی که به سمت مددکاری سوق پیدا کردی. اینها همه برآمده از تفکر و باورهای تو بود.
حکم اعدام که به تو و امثال تو داده شده، نه تنها مبارزه با تو، بلکه مبارزه با اندیشهها و اعتقادات سیاسی است که برایشان تهدیدآمیز است. آنها از این طریق میخواهند انتقامی از جنبشهای اجتماعی و تشکلها، بهویژه جنبشهای زنان، بگیرند. این موضوع را در گفتوگوهایمان بارها مطرح کرده بودیم. نکته مهم این است که ما هر یک به راه و باورهای فکری خود پایبندیم و با وجود تمام خطرات، به پیش میرویم. همانطور که حالا برای لغو حکم اعدام تلاش میکنیم. این مبارزه و ایستادگی ادامه خواهد داشت؛ شاید گاهی خسته شویم، اما هرگز ناامید نخواهیم شد.
یاد شعری افتادم که همیشه میخواندی:
«سیصد گل سرخ، یک گل نصرانی
مارا ز سر بریده میترسانی
ما گر ز سر بریده میترسیدیم
در محفل عاشقان نمیرقصیدیم»
۳ فروردین ۱۴۰۴