ما یک ملت ساسزده هستیم
در زندان اوین به ازای هر انسان دهها ساس زندگی میکند، بلکه بیشتر. از آن وخیمتر هزاران تخم این حشره در هر زاویه تاریک است؛ درون ستونها و اضلاع تختها و هر کنج دیگری که بشود تصور کرد. مبارزه با ساس کار آسانی نیست. مقابله شیمیائی ظاهرا اثر طولانی ندارد، زیرا حشرات بعد از مدتی در مقابل هر سمی مقاوم میشوند…./
***
سید علیرضا بهشتی شیرازی
راه دیگر شعله گرفتن است تا تخمهای ساس نابود و چرخه زاد و ولدش شکسته شود. عملا هم بعد از این عملیات با ضربات پتک مقدار زیادی تخم سوخته از ستون تختها بیرون میریزد. ولی مسیر سیمکشیها قابل شعله گرفتن نیست. به علاوه، حتی زمانی که یک اتاق کاملا پاک شود مدتی بعد ساس میتواند از مکانی مجاور مجددا به محل راه یابد. حتی اگر یک طبقه پاکسازی شود باز امکان این مهاجرت از طبقات دیگر هست. لذا تجربه نشان میدهد که شعله گرفتن مشکل را جز برای یکی دو هفته تسکین نخواهد داد.
با این حال بزرگترین معضل نه اینها، بلکه شگرد موذیانهای است که این موجود خونخوار در برابر انسانها به کار میبرد – ترفندی سیاسی: ساسها در هر اتاق تنها چند نفر را هدف نیشهای دردناکشان قرار میدهند. بعضی این برخورد گزینشی را با گروه خون قربانیان مرتبط میدانند. به باور دیگران بوی بدن برخی افراد ساس را به خود جذب میکند یا از خود میراند. ولی به نظرم اینها فقط حدس است. خود من تا چند هفته کاملا در امان بودم، تا حدی که مطمئن شدم بوی تنم یا طعم خونم مور پسند قرار نگرفته است. نخست نظریه بوی بدن رد شد، زیرا هنگام شستشوی روبالشی و لباسهای زیر آثار تردد ساس کاملا پیدا بود. سپس خودم نیز یک شب- البته فقط یک شب – طعمه قرار گرفتم، به صورتی که فردای آن روز از زانو تا روی پای راست جای قریب به شصت گزیدگی را شمردم. اگر به تعبیر سوره یوسف “تاویل احادیث” میدانستم شاید از روی این حادثه حدس میزدم که قرار است فردای آن شب دکتر زیباکلام را، درست پس از انتشار کتاب “چرا شما رو نمیگیرن” به زندان بیاورند.
برخورد گزینشی ساسها، علتش هر چه که باشد، نمیگذارد میان زندانیان اجماع لازم برای حل مسئله شکل بگیرد، زیرا همیشه فقط یک اقلیت است که مستضعف واقع میشود. در نتیجه هر گونه اقدام جمعی در اثرعدم همکاری عدهای از کسانی که فعلا رنج نمیکشند شکست میخورد. در میان خونخوران این سیاستی کاملا متداول است که لااقل تا مصر چند هزار سال پیش سابقه دارد، آن زمان که فرعون اهل سرزمین را دسته دسته کرد و گروهی از آنان را مستضعف قرار داد.
اولیای زندان دوست ندارند کسی از ساسهای اوین حرف بزند. زمانی که ضیاء نبوی در این مورد نوشت او را به عنوان تنبیه مدتی به انفرادی انداختند. سپس از وی به خاطر نشر اکاذیب شکایت کردند، که خوشبختانه در دادگاه تبرئه شد. در عوض مهدی محمودیان به خاطر تایید گفتههای ضیاء اینک در زندان است. همان وقت، هنگامی که به رئیس وقت بند هشت به خاطر حبس انفرادی آقای نبوی اعتراض شد او گفت در محیطهایی مثل زندان وجود ساس امری طبیعی است. در حالی که من از سال ۸۹ تا ۹۴ در اوین یک بار هم به ساس بر نخوردم.
بعضی دوستان را دیدهام که هنگام آزادی یا مرخصی نگراناند مبادا ساس به منزل ببرند. یکی از همبندیان تعریف میکرد که چطور این حشره مثل بلای آسمانی به خانهاش افتاد، تا اینکه با مداخله کارشناس مجبور شد از خیر یک اثاثه چوبی مهم بگذرد و چندین روز خانه را تحت ترکیبی از قویترین سموم خالی نگه دارد، تا ریشه مشکل کنده شود.
آیا نمیتوان همین راهحل را در زندان هم به کار برد؟ نه، به همان علتی که گفتم نمیشود. در خانه فرقی ندارد که ساس خودتان یا دخترتان را بگزد- هیچکس نسبت به درد دیگری بیتفاوت نیست. سقفی از محبت که بر بالای خانه و خانواده هست آن اصلیترین راهبرد این فرعون خونخوار را از کار میاندازد. در زندان جنین سقفی وجود ندارد.
اینها که گفتم فقط از باب درددل زندان نبود، بلکه میخواهم بگویم ما ملتی ساسزده هستیم. فعلا از تشبیه عاملان وضعیت کنونی به ساس خیلی هیجانزده نشویم. ما ملتی بلازده هستیم. مثل آنچه از عذابهای آسمانی شنیدهایم هیچ علاجی، هیچ امید معتبری، هیج راه امنی برای خروج از این وضعیت، لااقل در کوتاه مدت به چشم نمیخورد. آیا مقصر اوضاع فقط دیگراناند؟ یا ما هم کوتاهیهایی داریم؟ بلکه بیشتر از آن، شاید عمده خطا از خودمان است؛ گناهی که تا از آن باز نگردیم بلا از ما باز نمیگرد. زمانی که قابیل هابیل را کشت خداوند کلاغی را برانگیخت تا به او نشان دهد چگونه جسد برادر را پنهان سازد. شاید ساس را هم او انگیخته باشد تا راه نجاتی پیش پایمان بگذارد.
ما نسبت به درد هم بی تفاوتیم. انگار نه انگار که آنها اگر بیواسطه عزیز ما نیستند با یک، دو، یا حداکثر سه واسطه عزیز کسانی هستند که برای ما عزیزند – از همه بالاتر عزیز عزیز علیالاطلاقی که یکایکشان را دوست دارد، والا نمیآفرید، یا برایشان چشمهای زیبا قرار نمیداد، یا زبان گویا، یا لبهای شیوا. ولی آیا ما به اندازه پاره شدن نقاشی کودکمان از درهمشکستن آنها آزرده میشویم.
ما نسبت به درد یکدیگر بیتفاوتیم و تا این گونه هستیم ریشه ساس از خانه ما، زندان ما، کشور ما کنده نخواهد شد. مثالهایش بسیار است. میان ما خطهائی کشیده شده است که نمیگذارد درد یکدیگر را درک کنیم. آیا میتوانیم جلوی این خطا، این گناه را بگیریم؟ زیرا آن خطوط همچنان میان ما کشیده میشود. آن یکی بهائی است و ما مسلمانیم، یا سنی است و ما شیعهایم، یا کارگر است و ما کارمندیم، یا هر بهانه دیگر. خلاصه از زندگی زحمتی میبرد که ما به اندازه او نمیبریم. چیزهائی، دسترسیهایی، امکاناتی، صدائی ندارد که ما به اندازه خودمان داریم.
بعید است در ابراز تاسفمان از گذشته رلستگو باشیم اکر دوباره بیدردی پیشه کنیم. مثلا نسبت به اعدام میلیونها نفر در امروز و پیش چشممان به دست فقر نابکار بیتفاوت باشیم.
بحث که به اینجا میرسد احساس خمیازه به آدم دست میدهد. آیا جز این است؟
فعالیت جنبشی کاری هزینهبر است. حتی شرکت در یک تظاهرات ساده و فاقد هر گونه تبعات بعدی به لحاظ برخورد نیروهای امنیتی، حداقل به اندازه از دست دادن دستمزد یک روز هزینه بر میدارد، و فرد اگر برای سفره همان شب معطل آن درآمد باشد طبعا نمیتواند در این گردهمائی حضور یابد. چه رسد به اینکه از پیش برای جذب و هضم پیام مصلحان اجتماعی وقت بگذارد، یا سپس هزینههای بعدی را تحمل کند. نتیجتا در غیاب تشکلهای پربنیه خاستگاه اکثر کسانی که جذب این فعالیتها میشوند اقشار متوسط،به بالای جامعه خواهد بود، که ابتدا به ساکن درک و توجه درستی نسبت شرائط و منافع محرومان ندارند – پاشنه آشیلی که در سال ۸۴ نهضت اصلاحات از محل آن آسیب دید و شکست خورد. حال آنکه این همه هزینهای که میپردازیم در درجه اول به شرطی ارزشمند است که سودی به محرومترین، مظلومترین، فراموششدهترین، مستضعف قرار گرفته ترین همنوعانمان برساند.
کشور در شرائط خوبی به سر نمیبرد. وقت آن نیست که کسی سکه روی سکه بگذارد. وقت آن است که در گنجهایمان را بگشائیم و آنها را با هم در میان بگذاریم. میدانم که اکثرتان نه سکهای دارید نه گنجی. در عین حال هر قدر هم که نداشته باشیم باز تهیدستتر از ما هست. حداقلش میتوانیم بر سر سفره به همان یک گرده نان جوری نگاه کنیم که گوئی پائینتر از ما نیز در آن حق دارد.
●
دکتر بهزادیان پیش از آزادی به درخواست مسئولان زندان با یکی از برجستهترین حشرهشناسان کشور تماس گرفت تا او ببیند آیا علاجی برای ساسهای اوین هست. ظاهرا تمام آنچه درباره این موجود شنیده بودیم و نقل کردیم چارهپذیر است، مگر همان سیاست خط کشیدن میان قربانیان. از قرار بافناوریهای پیشرفتهای که آن استاد سراغ دارد کافی است محیط را دو ساعت در اختیار او بگذارند تا ریشه بلا را بکند. با این حال در وضعیت کنونی من موافق این کار نیستم. نه چون ساس خودم را نمیگزد. بلکه موفقیت این عملیات مثل هر کار مهم دیگری قطعا منوط به رعایت شرائط دقیقی است که بدون همدلی و همکاری صمیمانه زندانیان فراهم نمیآید. بدون کار فرهنگی جدی برای تامین چنین مقدمهای دستاورد نهائی کار تنها اضافه شدن افسانهای دیگر به افسانههای ساس خواهد بود: در زندان وجود ساس امری طبیعی است، و الا فلانی هم آمد و به رغم تحمیل هزینههای سنگین کاری از پیش نبرد. در مورد جامعه ساسزدهمان نیز همین اعتقاد را دارم.
سایت خبری تحلیلی کلمه/ ۴ فروردین ۱۴۰۴