شبکهی مادران دادخواه در برزیل در پی ناپدیدسازی قهری فرزندانشان گرد هم آمدند و بعد فعالیتهایشان را گسترش دادند. تجربهی مادران دادخواه برزیلی، از جهت موفقیتشان در شبکهسازی و سازماندهی میتواند برای دادخواهی در ایران نکات ارزشمندی داشته باشد. پیام مادران دادخواه مکزیک به مادران دادخواه ایران: «آنچه از سر میگذارنید خیلی دشوار است اما باید نیرویتان را حفظ کنید و بدانید که مراقبت، مقاومت است.»…
***
دو عضو شبکه مادران دادخواه برزیل به «زمانه» میگویند: «اگر بخواهیم یک پیام به دادخواهان مبارز در ایران بفرستیم، این است که از خودتان مراقبت کنید، آنچه از سر میگذارنید خیلی دشوار است اما باید نیرویتان را حفظ کنید و بدانید که مراقبت، مقاومت است.» توضح عکس: مادرانی که فرزندانشان را خشونت پلیسی کشته است در برابر پارلمان کبوترها را برای پرواز رها میکنند، روز جهانی زنان، ۲۰۰۵ ــ/
س. شمس: شبکهی مادران دادخواه در برزیل در پی ناپدیدسازی قهری فرزندانشان گرد هم آمدند و بعد فعالیتهایشان را گسترش دادند. ما در ایران سالهاست با قتلهای دولتی چه به شکل اعدام، چه به شکل قتلهای زنجیرهای و چه به شکل قتل در تظاهرات و غیره مواجهایم و دادخواهان بسیاری هم داریم که از زمانها و مکانهای متفاوتی میآیند. تجربهی مادران دادخواه برزیلی، از جهت موفقیتشان در شبکهسازی و سازماندهی میتواند برای دادخواهی در ایران نکات ارزشمندی داشته باشد.
قیام ژینا با یک قتل دولتی از سوی پلیس رسمی کشور موسوم به «پلیس امنیت اخلاقی» شروع شد. بعدتر، «نیروهای امنیتی» با شلیک گلوله به معترضان، شهروندان بیشتری را به قتل رساندند و در ادامه، «دادگاههای رسمی» جانهای خیلی جوانی از طبقهی کارگر را به اتهامهای واهی مثل بندآوردن خیابان و غیره به اعدام محکوم کردند. این احکام هرچند در نهادهای رسمی مثل زندان اجرا شدند اما حتی از روند اداری همیشگی نیز پیروی نکردند. از قتلهای هولناک دیگری که در طی این قیام، بیش از هر زمان دیگر برجسته شده، قتلهای مشکوک و غیررسمی است. خودکشیهای مشکوک، غیب شدن معترضان و پیدا شدن اجساد شکنجه شده در رودخانهها، خیابانها و سردخانهها. علاوه بر این قتلهای غیررسمی، اعدامها و کشتارها نیز در مناطق غیرمرکز بسیار بیشتر و در بیخبری انجام میشود. تظاهراتکنندگان در مناطق حاشیهای کشته میشوند و گاهی حتی وارد آمار نمیشوند چون مدارک شناسایی ندارند.
مقاومت از جنس مادران
از این جهت، فعالیت شبکهی مادران دادخواه برزیل که روی قتلهای نژادی و غیررسمی تمرکز دارد، میتواند نکات و درسهایی داشته باشد و راه گفتوگو را باز کند. گفتوگوی پیشرو با دو تن از اعضای این شبکه، نیویا رپوزو (Nivia Raposo) و روت فیوزا (Rute Fiuza) انجام شده* که هر دو فرزندانشان را در نتیجهی خشونت دولتی از دست دادهاند و معتقدند قتلها و ناپدیدسازیها در برزیل، شهروندان فقیر و تحت ستم را نشانه میروند.
این گفتوگو را در ادامه بخوانید:
زمانه: نیویا و روچی عزیز، دادخواهان زیادی از پی سالها مبارزه در ایران هستند اما این شکل گسترده از شبکهسازی که شما انجام دادهاید را کمتر دیدهایم. ممکن است اول فعالیتهای خودتان را معرفی کنید و بعد زمینهی شکلگیری شبکهتان را کمی توضیح بدهید؟ اصلا چه شد که به فکر ایجاد شبکهای برای خانوادههای دادخواه افتادید؟ فعالیت شما بهخصوص از این نظر برای من تحسینبرانگیز است که شبکهای از دادخواهان در مناطق فقیرنشین و محروم ایجاد کردهاید. قتلهای دولتی و خشونتهای پلیسی که در ایران اتفاق میافتد هم توزیع نابرابری دارد و شهروندان ساکن مناطق تحتستم بدون آنکه گاهی حتی شناسایی شوند، وارد آمار شوند یا نامی از آنها برده شود به قتل میرسند – انگار فقرا از مرگ سهم بیشتری دارند. شما این نابرابری را در برزیل چطور موضوع مبارزهی خودتان کردهاید؟
نیویا: من نیویا رپوزو هستم، مادر رودریگو رپوزو، کسی که در یکی از مناطق حاشیهای ریودوژانیرو توسط شبه نظامیهای برزیل کشته شد. میخواهم اول دربارهی زمینهی خشونت و قتل دولتی در برزیل صحبت کنم. یکی از مشکلات بزرگی که ما در برزیل داریم نژادپرستی است؛ ما مدام دربارهی دموکراسی نژادی صحبت میکنیم اما بیشتر کسانی که در برزیل به قتل میرسند مردان جوان سیاهپوست هستند. اینکه کد پستی شما چه باشد تا حد زیادی در مرگ و زندگیتان تعیینکننده است. در جنوب ریودوژانیرو، جایی که مردم ثروتمند زندگی میکنند چنین قتلها و خشونتهایی هرگز اتفاق نمیافتند و این چیز جدیدی نیست و اتفاقا بسیار تاریخی است.
افرادی که امروز در برزیل به راحتی به قتل میرسند، نوادهی بردگانی هستند که علیه بردهداران شورش کردند، فرار کردند، و ساکن مناطق روستاییای شدند که خودشان ساختند. امروز این مناطق به شهرهای حاشیهای تبدیل شده که حالت خوابگاهی دارد و ساکنانشان فقط برای خواب به آنها رفت و امد میکنند. این مناطق در تسخیر فقرایی قرار گرفته که نوادهی سیاهپوستها هستند، از دیگران «کمتر به حساب میآیند»، و به عبارتی «قابل قتل» هستند. باید این را اضافه کنم که منطقهای که از آن صحبت میکنم؛ منطقهای عظیم با جنگل و دریاچه و … است. جغرافیا روی این خشونتها، چه خشونت جنسی، و چه ناپدیدسازی قهری بسیار تاثیر دارد. در مناطقی که رودخانه داریم ناپدیدسازی قهری بیشتر است و از آنجا که «ناپدیدسازی» در قانون برزیل تعریف نشده، دولت سریعا پروندهی هر قتل را با این احتمال که «حتما فرزندانتان از خانه فرار کرده است» میبندد و میگوید که چنین چیزی جرم نیست و نیاز به تحقیقات گستردهتر وجود ندارد کنیم. از طرف دیگر، از آنجا که قاتلین اغلب خودشان پلیس هستند و از این خلا قانونی در ناپدیدسازی و ایجاد فضای رعب و وحشت استفاده میکنند و به این ترتیب اعمال قدرتشان روی منطقه را تضمین میکنند. مناطق حاشیهای و محروم امروز کاملا میلیتاریزه شدهاند.
روت: من روت، مادر داوی فیوزا هستم. نیویا از جنوب غربی برزیل و من از شمال غربی آن میآییم و به لحاظ جغرافیایی خیلی دور هستیم اما رنجهایی مشترک با دلایلی یکسان تجربه میکنیم. گردهمآمدن همهی ما اعضای شبکهی مادران دادخواه برزیلی بر اساس همین رنجها و دردهای مشترک است. هر یک از ما با از دست دادن فرزندانمان مورد خشونت واقع شدیم اما این پایان خشونتهایی که ما با آن مواجه میشدیم نبود. هر خانواده در اعلام قتل، و بعد برای شکایت از آن، با خشونتهای بیشتری از سوی دولت مواجه میشود. در جریان دادخواهی من برای پسرم، که روزی ساعت هفت صبح برای خرید از خانه خارج شد و هرگز برنگشت، من دخترعمویم را هم از دست دادم که ناپدید شده است.
ما روزهای زیادی را به گشتن به دنبال جسد پسرم در سردخانهها گذراندیم اما نهایتا هر تکه از بدنش را در خیابانی یافتیم. ما میدانیم که قتل پسرم به دست نیروهای پلیس صورت گرفته چون دوربین تمام مغازهها را چک کردیم. پسر من درست زمانی ناپدید شد که گروه پلیس جدیدی روی کار آماده بود و گزارشها و تحقیقها نشان میدهد که او بهعنوان «مثال» و برای «آموزش» دیگر نیروهای پلیس شکنجه شده و به قتل رسیده است.
وقتی به عقب نگاه میکنم، خودم را برای پیمودن فرایند دادخواهی، به آن شکل که آن زمان پیمودمش سرزنش میکنم. من برای چک کردن دوربینها مدام به ادارهی پلیس سر میزدم و حافظهی همهی دوربینها به سرعت پاک میشد و متوجه نمیشدم که چه اتفاقی میافتد. تا زمانی که تصاویر پسرم را منتشر کردیم و با برگزاری تجمع و تظاهرات همبستگی و حمایت نهادهای مستقلتر و دانشگاهها و … را گرفتیم. موفق شدیم با عفو بینالملل برزیل ارتباط بگیریم و دستور تحقیق بلاخره صادر شد.
با اینکه پسر من هیچوقت پیدا نشد، اما موفق شدیم جنبشی را شروع کنیم و بدون اینکه انتظار زیادی داشته باشیم پنج یا شش کلکتیو را در شهرهای مختلف به هم مرتبط کردیم. و بعد برنامه از انتظاراتمان فراتر رفت. همهی اینها به من نیرویی داد که در خودم نمیدیدم. تا پیش از این همه در خانواده من را خیلی ضعیف میدانستند اما این تراژدی به من نیرویی داده که هیچوقت تصور نمیکردم داشته باشم. برای همین است که همیشه به شیوهای کلکتیو عمل میکنم چون میدانم که اگر تنها باشم چنین قدرتی ندارم.
نیویا: برای همین است که منزوی نمیمانیم و بین یکدیگر و بین مناطق مختلف ارتباط برقرار میکنیم. این نیرویی که ما همچنان در حال ساختنش هستیم نیرویی است که از مهر بر میخیزد. ما معتقدیم که نیرویمان را تنها با مهر به یکدیگر میتوانیم نگه داریم. اگر هر کدام به تنهایی رویا ببافیم، رویایمان رویا باقی میماند و فراتر نمیرود اما رویابافی جمعی، حتما آن را به واقعیت بدل میکند.
و دقیقا از همین روست که شبکهسازی شما خیلی ارزشمند است. فکر میکنم این مهرورزی باعث شروع پروژههای متنوعی خواهد بود. برای همین کنجکاوم بدانم که شبکهی شما روی چه فعالیتهایی متمرکز است؟
ما کارهای مختلفی میکنیم. یکی از آنها «یادآوری» است. برای ما مسالهی حافظه خیلی اهمیت دارد. سعی ما این است که یک هفتهی مقابله با خشونت دولتی ترتیب دهیم و برای این در هر ایالت یک تجمع برگزار میکنیم تا نام کسانی که به قتل رسیدهاند را به دولتهای حاکم یادآوری کنیم. همچنین ارتباط خیلی نزدیکی داریم با جنبشهای مربوط به زندان و بهخصوص مسائلی چون خشونت در زندان و خشونت علیه زندانیان زیر سن قانونی ما را به کنشگران دیگر متصل میکند؛ و مساله دیگری که برایش تلاش میکنیم عدالت نژادی است. ما معتقدیم بیعدالتی در بزریل تا حد زیادی به محور نژاد گره میخورد.
“پرواز مرگ”، سندی برای عدالت و بیداری
در این بین، موفق شدیم در طی پاندمی حمایتهای ضمنی را هم شروع کنیم و با توزیع سبدهای غذایی و بن خرید و … سعی کردیم خانوادههای دادخواه را به لحاظ اقتصادی هم تا حدی حمایت کنیم. و آنچه بیش از هر چیز به نظرمان مفید است اما همراهیهای روانی-اجتماعی است. درست است که با هم بودن و جمعی عمل کردن به ما نیرو میدهد اما نباید از یاد ببریم که هر خانواده نیازهای متمایزی دارد که ممکن است در کلکتیو بیپاسخ بماند.
ما تلاش میکنیم درمانهای جمعی را پیش ببریم اما معتقدیم درمانهای فردی هم حتما لازم هستند چون هرچند که همه رنجی مشترک داریم اما شرایط هر خانواده و هر فرد متفاوت است و این نیاز به همراهیهای فردی را نشان میدهد. ترومای ناشی از این قتلها و خشونتها روی سلامت جسمی و روانی خانوادهها و بهخصوص مادران تاثیر سهمگینی میگذارد و افسردگی و بیماریهای قلبی شایعترین نتایجش است. ما سعی میکنیم مراقبتهایی فراهم کنیم که از نیازهای فیزیکی و روانی صرف فراتر برود. ما خانوادهها و مادرها را ترغیب میکنیم که در کنار کنشگری برای دادخواهی، به کارهای دیگری هم مشغول شوند و همچنین آنها را به برنامههای فرهنگی و تفریحی هم دعوت میکنیم. صحبت کردن از رنجها برای ما خیلی سهمگین است و این را در گردهماییهایی که ترتیب میدادیم خیلی خوب لمس کردیم. در گفتوگوهای جمعی و جلسهها، ترومای همهی ما زنده میشود. برای همین، در سال ۲۰۱۸ و در یکی از گردهماییهایمان، دو روز را به دیدار و گفتوگو اختصاص دادیم و دو روز بعدش را به تفریح و آوازخوانی و … . ما همچنین پروژهی دیگری را شروع کردهایم برای آموزش و ورزش برای مخصوصا مادران دادخواه که بسیاری از آنها حتی فراموش کردهاند چطور حرکت میکردند و کارهای عادی و روزمره را انجام میدادند.
فکر میکنم این شبکهسازی به شما امکان انجام چنین پروژههای متنوعی را داده و مخصوصا شیوههای مهرورزی و مراقبتی که برای اعضای شبکهتان در پیش گرفتهاید شگفتانگیز است. فشار روی خانوادهها در ایران خیلی زیاد است و همین باعث میشود که دربارهی بعضی قتلها حتی اطلاعرسانی انجام نشود. علاوهبراین، اغلب خانوادههای دادخواه درست همانطور که شما دربارهی برزیل گفتید، از طبقههای فرودست و از مناطق محروم هستند و فشار فقر و تنگدستی را هم به دوش میکشند و امکانهای اندکی برای مراقبت از خود دارند. با اینحال مقاومت آنها تحسین برانگیز است.
اگر بخواهیم یک پیام به دادخواهان مبارز در ایران بفرستیم، این است که از خودتان مراقبت کنید، آنچه از سر میگذارنید خیلی دشوار است اما باید نیرویتان را حفظ کنید و بدانید که مراقبت، مقاومت است. برای مبارزان دیگر هم پیاممان همین است: از خانوادههای دادخواه و از خشونتدیدگان مراقبت کنید و حتما فرصتی برای تفریح و انجام کارهای دیگر در نظر بگیرید. به خانوادهها نشان بدهید که تنها نیستند. ما فرزندانمان را از دست دادهایم اما همدیگر را به دست آوردهایم.
۱۵ فروردین ۱۴۰۲