آدم نمی داند بخندد یا گریه کند ، از اینهمه حجم بصیرت و دانایی و تدبیر و درایت!
گزارش اینستاگرامی مژگان ایلانلو از بازداشت و بازجویی
از سفر برگشته بودم از یک سفر فشرده و سخت که زنگ زدند بیا چند سوال کوچک بپرسیم و برو ،از همان وسط خیابان موتور گرفتم و رفتم خسته و گرسنه و بی حال با سردردی هولناک ، سه مرد جوان غول پیکر و قبراق و سرحالی که آنقدر کباب و جوجه و شیر و عسل و میوه و ویتامین نوش جان کرده بودند که بر روی صندلی هایشان جا نمی شدند ، بازجویی ام کردند ،…
با سوال های پیاپی و رگباری و ضد و نقیض و ردیف مسلسل وار اتهامها ، خدا خیر دهد به آن خانوم مهربانی که آنجا بود و وقتی گلویم خشک می شد و دهانم پر می شد از زهر و از فرط،تلخی نمی توانستم کلمه ای بگویم ، یک قلپ آب می ریخت توی لیوان یکبار مصرف روی میز فقط همانقدر که گلویم تر شود. چند ساعت طول کشید ؟!! فقط می دانم که از نفس افتادند و شب شد. گفتم نمایش فیلم دارم الان یک جماعتی منتظر من هستند دیر بروم همه جا خبرش می پیچد، خودتان دارید بحران درست می کنید،، پوزخند زدند و تحقیر کردند و دستبند را پرت کردند روی میز و گفتند ببریدش بازداشتگاه انفرادی وزرا…تاحالش جا بیاید..( و لحن صدا و بدنشان را مخوف کردند که مثلا بترسم ) خنده ام گرفت ، گفتم من همه بازداشتگاه ها را رفته بودم الا وزرا …به حق جاهای نرفته امشب حاجتم را خواهم گرفت .. و چه تجربه عجیبی بود ،بودن در میان زنان نازنینی که به اتهام کارگری جنسی بازداشت شده بودند ،چه داستانهای نابی پیدا کردم ، چه زنانی …چه رنجهایی ..چه قصه هایی …روزی خواهم نوشت از شب وزرا… و البته شب وزرا برای من شب نجوا با روح مهسای عزیزم بود… فردایش تا عصر دوباره بازجویی و دادگاه و قاضی و دادسرا و اوین و دستبند و مامور و …آخرش اینکه : حواسمان به تو هست تو را رصد می کنیم…همه جا و همه زمان .. آخرش اینکه تلویزیون همان شب سریالی پخش می کند که بازپرس کارکشته اش دارد با عملیات پیچیده پلیسی و کار آگاهی رد پول های اختلاس گران را رصد می کند و یک صحنه اسم من هم هست ، سند منتشر کردند : شصت میلیون تومان از موسسه رسانه های تصویری برای ساخت مستند بلند ” معنای زندگی از نگاه دکتر موحد ” پول دریافت کرده ام و بعد هم این فیلم از خود پلت فرم های جمهوری اسلامی پخش شده … ( لطفا خودتان برای این قسمت یک موزیک متن انتخاب کنید ،حیف است سکانس مهیج ،موزیک نداشته باشد ) آدم نمی داند ، بخندد ، گریه کند ، از اینهمه حجم بصیرت و دانایی و تدبیر و درایت که در حضرات موج می زند … تقصیر خودشان نیست ..آنهمه مرغ و گوشت و میوه و عسل و سرشیری که نوش جان می کنند ..یک جایی در کار مغزشان اخلال ایجاد می کند . آخرین روز مرداد ۴۰۲
مژگان ایلانلو/ کانال ندای زنان ایران
۳۱ مرداد