بیتای سینمای ایران؛ بیهمتا و فرهمند
بیتا فرهی در سینمای زنان مسیری را آغاز کرد که امکان بازنمایی زن به عنوان سوژه فعال تاریخی فراهم شد. وقتی که در فیلم «هامون» به همسرش حمید هامون میگوید: «من عوض نشدم، دیگه دوستت ندارم». این او بود که در نقش مهشید این جمله را برای الگوی جنسیتی زنانه و جامعه باورپذیر ساخت و این عبارت مهم تنها یک دیالوگ ساده نبود …../
✍️ مرضیه بهرامی برومند
اگر بتوانیم خودمان را از بار عارضه بیحسی اجتماعی که مدتهاست دچارش شدهایم بیرون بکشیم و این ذهن افسرده را از زیر خروارها خاک فراموشی که هر روز با هر آدم تاثیرگذار و برجستهای دفن میشود و دوباره خود را آماده دفن دیگری میسازد نجات بدهیم شاید بتوانیم به این سوال پاسخ بدهیم که با مرگ بانو «بیتا فرهی» چه کسی را دقیقاً در سینمای ایران از دست دادیم؟
ورود بیتا فرهی گرامی به عرصه سینما و بازی در اولین فیلم خود «هامون» و یکی از مهمترین فیلمهای سینمای ایران در سال ۱۳۶۸ همزمان شد با گشودگی عرصه عمومی به روی تنانگی زنان و باز شدن فضای اجتماعی و شروع نوسازی فکری و فرهنگی در دوران پساجنگ. حضور تاثیرگذار زنان در عرصه سینما، موجب به عقب راندهشدن گفتمان مردانه سینمای دفاع مقدس دوران جنگ گردید که در واقع بازنمایی تصویر زنانه را جولانگاه بروز و ظهور قدرتی میکند که در یک دهه بعد سرآغاز بازنمایی گفتمان سوژه زنانه خواهد شد. «بیتا فرهی» متولد این فضای باز سیاسی و محصول اجتماعی فضای سینمای پساجنگ است. از این رو، حضور پرقدرت و تاثیرگذار بیتا فرهی در سینمای بعد از انقلاب از آن رو دارای اهمیت است که توانست آغازگر راهی باشد که پایانی بر سینمای ایدئولوژیک مردسالارانه شود. به ته رسیدن قریبالوقوع تاریخ قهرمانسازی مردانه سینمای دفاع مقدس به معنای ظهور دورهای از سوژه زنانۀ در سینماست.
بیتا فرهی در سینمای زنان مسیری را آغاز کرد که امکان بازنمایی زن به عنوان سوژه فعال تاریخی فراهم شد. وقتی که در فیلم «هامون» به همسرش حمید هامون میگوید: «من عوض نشدم، دیگه دوستت ندارم». این او بود که در نقش مهشید این جمله را برای الگوی جنسیتی زنانه و جامعه باورپذیر ساخت و این عبارت مهم تنها یک دیالوگ ساده نبود که آن را در سر صحنه از حفظ بگوید، یک جمله از گزارهای بود که تاثیرش در کل فیلم انکارناپذیر بود و برساخت هویت جنسیتی زنانه را در عرصهای گستردهتر از نقش مادر، کدبانو، خواهر و همسر تعریف میکرد که به عرصه مسئولیتهای اجتماعی، سیاسی و اقتصادی تسری پیدا میکند.
بیتا فرهی در نیمه عمر خود در سن ۳۱ سالگی اولین فیلم خود را به نام «هامون» بازی کرد و آغازگر مسیری شد برای زنان که میتوانند در سینما در حکم ابژه یا موجودی فرودست که مبتنی بر ارزش-های دست دوم مثل مراقبت، باروری و معشوقه باشد به تصویر کشیده نشوند. چه کسی میتوانست در اولین بازی خود در مقابل ستاره مرد و غول بازیگری آن روزها مرحوم «خسروشکیبایی» نقش مهشید را آنقدر تاثیرگذار بازی کند که به طور کامل در کنار او در جایگاه خودش در مقام سوژه زنانه دیده شود و آن استیلای پنهانی وجودش را در عین داشتن ضعف، عشق، نفرت و زندگی و مرگ و تنهایی و آشفتگی که به شخصیت مقابلش دارد در خود حفظ کند و در شخصیت مهشید به ما نشان بدهد و به یادگار بماند. با تأمل بر این نکته است که فقط بیتا فرهی میتوانست در آغاز فضای باز رسانهای و سینمای روشنفکری نقش مهشید را برای ما درونی و باورپذیر سازد. «بیتا فرهی» در اولین نقش خود در فیلم «هامون»، به شکل معجونی، تصویری اشرافی و بیهمتا از زنانگی مستقل ناب، زیبایی فرهمند جسمانی و هویت جنسیتی خویشباور و اغواکننده ظاهر میشود.
داریوش مهرجویی چه خوششانس بود که در یکی از مهمترین آثار کارنامه فیلمسازیاش «بیتا فرهی» را به او معرفی کردند و چه فیلمساز مولف و آگاهی بود که میدانست نقش مهشید مال «بیتا فرهی» است. همین نقش مهشید دیپلم افتخار بهترین بازیگر نقش اول زن فیلم فجر را برای او به ارمغان آورد و سبب شد تا سه ضلع مهم این فیلم ماندگار یعنی مهرجویی، شکیبایی و فرهی، در فیلم بعدی یعنی «بانو» نیز با یکدیگر همکاری کنند. فیلم بانو، هفت سال توقیف شد و همین توقیف و حذف بر تداوم تصویر او روی پرده سینما و ذهن خودآگاه و ناخودآگاه علاقهمندان به سینمای روشنفکری آسیب رساند.
اگر «بانو» همان زمان در ادامه فیلم هامون اکران میشد برای مسیر هنری بیتا فرهی چه اتفاقی میافتاد؟ او تک ستاره زن سینمای روشنفکری نمیشد؟ چهره اَشرافی و اِشراقی بیتا فرهی در فیلم «بانو»، ما را همراه خود به سیر و سلوک در بخش ناخودآگاهش و دست یازیدن به شناخت خویش در پی درد و رنج و تنهایی حاصل از خیانت همسر و در نهایت ترک او میبرد. اگر تصویر متفاوت او بعد از هامون در سینما در زمان خود امتداد مییافت و هفت سال عقیم نمیشد، شاید حالا کتابها و مقالات بیشماری درباره بازیگری و هویت و نقشهای بیتا فرهی نگاشته شده بود و نام او بیش از پیش بر سر زبانها بود.
سه سال بعد از بازی در فیلم بانو در سومین نقش مهم خود در سینما، در فیلم «کیمیا»ی احمدرضا درویش به ایفای نقش پرداخت، آن هم مجدد روبروی خسرو شکیبایی ستاره مرد سینمای آنروزها. فیلمی که او را برای بار دوم، بهعنوان نامزد بهترین بازیگر نقش اول زن جشنواره فجر مطرح کرد. فرهی در سینمای پساجنگ که از گفتمان مطلق مردانه عبور کرده بودیم می¬پذیرد در فیلم جنگی «کیمیا» بازی کند، اما نه زنی در پشت جبهه و پشت سر مردان قهرمان جنگ، در نقش زنی که حضور اثرگذارش به اندازه مردان، سینمای جنگ را به ما متفاوت نشان میدهد و بعد از توقیف فیلم بانو، نام او را دوباره با حضور برجسته خود در فیلم «کیمیا» به سر زبانها میاندازد.
در کنار انتخابهای محدود بازی در فیلمها و نیز انتخاب چند آثار ضعیف و بازی در درام عاشقانه «زندگی» اصغر هاشمی بار دیگر در برابر خسرو شکیبایی به ایفای نقش میپردازد اما فیلم نه چندان موفق «زندگی» حضور او را برجسته نمیکند و از یادها میرود. بازی متفاوتش در فیلم «اعتراض» مسعود کیمیایی در نقش یک خانم سبزی فروش از طبقه پایین جامعه که فرسنگها با مهشید هامون مهرجویی فاصله داشت و تنها چالش و محکی برای توانایی بازی او بود و او این ریسک را پذیرفت که پس از مهشید، منیژه سبزی فروش شود و سپس بعد از آن بازی در نقش خودش در فیلم میکس داریوش مهرجویی و در نهایت با انتخاب حضور کوتاه در فیلم «خانهای روی آب» بهمن فرمانآرا در سال ۱۳۸۰، سبب شد با آغاز پر قدرت و شکوهمندی که در سینما داشت و در میانه راه انتخاب آثاری ضعیف اما با اتفاق و خاطره خوبی در دهه هشتاد شمسی به پایان برسد.
او در پایان دهه هشتاد و با پخش فیلم «خانهای روی آب» ۴۴ ساله و در میانه عمر خود است و مسیری را که به عنوان یک سوژه مستقل زنانه بعد از گفتمان پساجنگ آغاز کرد در غیاب اسطورههای بازیگری همچون بانو «سوسن تسلیمی» و با ظهور ستارههای زن زیبا و جوان همچون «هدیه تهرانی» که پرتره علاقهمندان فرهنگ عامهپسند و به عنوان زن طبقه متوسط شهری و فرهنگ عامه دارای جذابیت همگانی بود و در همین فیلم «خانهای روی آب» با او همبازی شد گوی سبقت بازنمایی ستاره عامهپسند زن را از بیتا فرهی رُبود. از این رو، بازنمایی تصویر زن طبقه روشنفکر در قبضه قدرت «بیتا فرهی» باقی ماند.
بازنمایی تصویر زن روشنفکر بر روی پرده سینما با «بیتا فرهی» آغاز شد و با «بیتا فرهی» به پایان رسید و او هم به پایان فرصت و انتخابهای برتر خود در سینما رسید چون دوره روشنفکری و علاقهمندان سینمای روشنفکری جای خود را به سینمای عامهپسندی داد که بخشی از میراث شناختشناسی گفتمان نظام حاکم در همه عرصههای اجتماعی و اقتصادی و سیاسی در آن زمان بود. او آغازگر و نماد بازنمایی تصویر زن روشنفکر در سینمای بعد از انقلاب است حتی اگر یک اثر در کارنامهاش باشد.
بیتا فرهی در سال ۸۵ در فیلم تحسینشده «خون بازی» رخشان بنیاعتماد نه در نقش یک زن روشنفکر بلکه در نقش یک مادر ظاهر میشود تا دختر معتادش را نجات بدهد. اما این نقش کلیشهای جنسیتی را متفاوت از همه نقشهای مادرانه بازی میکند و چیزی شبیه صورت متفاوت و استخوانی همان زن در فیلم «بانو» ما را به حضورش در فیلم دلگرم میکند.
حضور بیتا فرهی در سریالهای تلویزیونی بعد از نقش مهم «آذردخت» در سریال امام رضا، در روزهایی که در سریال «سرزمین مادری» که سالها از زمان ساخت آن میگذرد و رفع توقیف شده است و با ایفای نقش اقدسالملوک بختیاری یکبار دیگر یادآور روزهای پر قدرت و درخشان و اثرگذار خود مقابل دوربین بود که افسوس عمر کوتاه و فانی به او فرصت دوباره بودن و دیدن و ماندن را نداد.
بیتا فرهی با داشتن فیلمهای توقیفی متعدد در کارنامه خود و شروع بازی در سن ۳۱ سالگی و بعد از آن انتخابهای محدود در بازی، یکی از از خوشبختترین و اصیلترین زنان سینمای بعد از انقلاب است که این شانس و بخت را بدست آورد در گرداب فرورونده حذفی و جریان شدید دستهبندیهای انقلابی که خیلیها فرصت حضور و بازنمایی تصویر خود را در جامعه از دست دادند اما او درخشید و آغاز بازیاش با یکی از مهمترین فیلمهای سینمای روشنفکری و در گروه تکرارناپذیر کارگردانی و بازیگران ایفای نقش کند و در بازی نقشها و مقام بازیگری در سمت درست تاریخ سینما بایستد.
در پایان اینجا این فرصت را پیدا میکنم که یک حسرت و افسوس شخصی را در باب نقشهای «بیتا فرهی» گرامی بیان میکنم. من همیشه به عنوان یک مخاطب و علاقهمند جدی به سینما به ویژه سینمای زنان با دیدن صورت «بیتا فرهی» ناخودآگاه به یاد چهره «غزاله علیزاده» نویسنده محبوب و بیهمتای رمانها و داستان معروف خانه ادریسیها میافتادم و برایم شباهت عجیبی در تصویر و چهره این دو زن وجود داشت.
این رویا و حسرت را همواره با خود داشتم که ای کاش زمینهای فراهم بود و یا برای فیلمساز و کارگردانی این امر مهم بود و یا زندگی در تاریخ زیست-جهان ما در این دوران این فرصت و شانس و بخت را به ما میداد که زندگینامه «غزاله علیزاده» را با بازی «بیتا فرهی» بر روی پرده سینما می-دیدیم، نویسنده زن بیهمتایی که خیلی زود از دستش دادیم و در ۴۷ سالگی در روستای جواهرده رامسر با طناب دار به زندگی خودش پایان داد.
«بیتا فرهی» با آن ته چهره زن اَشرافی و برگزیده شرقی که به شمایل زن باستان ایرانی نزدیک میشود و با حرکات نمایشی و نرم بدن خود در روی صحنه و نیز قاب تصویر که انگار ریشه در آیین اساطیری ایزدبانوان دارد میتوانست برای ما و شیفتگانش، جانی دوباره به «غزاله علیزاده» بر روی پرده سینما بدهد. تنها او بود که میتوانست در کالبد بیجان زنی از جهان دوردست و ورای زمان بدمد و جان و جهانی دوباره بیافریند./ جامعهشناسی زن روز
۹ آذر ۱۴۰۲