امروز:   آذر ۱, ۱۴۰۳    
ما زنان در شبکه های اجتماعی
نوامبر 2024
د س چ پ ج ش ی
 123
45678910
11121314151617
18192021222324
252627282930  
آخرین نوشته ها

چالش فضای امن مدرسه برای کودکان

پسر جوانی از سختی‌های گذشته و خاطرات مدرسه و بد‌رفتاری‌های مسئولان مدرسه می‌گوید که بعد از چند سال، یادآوری آن هنوز جانش را می‌سوزاند: ما چند نفری بودیم که از مرکز شبه‌خانواده به مدرسه می‌رفتیم و همیشه حواس‌مان بود تا کسی متوجه نشود که ما همه از مرکز می‌آییم، اما مسئولان مدرسه بدون هیچ درکی بابت این موضوع ما را اذیت می‌کردند… مثلا سئوال‌های روز اول مدرسه و توضیح درباره شغل پدران‌مان که مارا مجبور می‌ساخت سر کلاس به معلم دروغ بگوییم…

 

 

مدارس باید در حوزه کودک نگاه واقع‌بینانه داشته باشند. باید بپذیریم که بدسرپرست یا بی‌سرپرست‌بودن بچه به‌تنهایی مسئله نیست. حال اگر این کودک مثلا در فضای مدرسه پرخاش می‌کرد یا افسرده بود، حالا مسئله می‌شود و باید به آن بپردازیم. وقتی بچه درسش را می‌خواند و در مقایسه با دانش‌آموزان دیگر چالش خاصی نداشته باشد، چرا باید باز او را منفک کرد و بگوییم این کودک آسیب است و به او برچسب بزنیم؟

***

گزارش «شرق» از آسیب‌شناسی مدارسی که سواد مواجهه با کودکان آسیب‌دیده و کودکان مراکز شبه‌خانواده را ندارند.
نسترن فرخه: بیشتر افرادی که سال‌هایی از کودکی خود را در مراکز شبه‌خانواده زندگی کرده‌اند، خاطرات تلخی از روزهای محصلی خود در مدرسه دارند. مدیر یکی از مراکز شبه‌خانواده که چند‌سالی با دختر و پسرهای زیر سن قانونی کار کرده و تمایلی به ذکر نام خود ندارد، اشاره می‌کند‌: همین سال قبل سر صف مدرسه، مدیر در بلندگو بچه‌های مرکز ما را «بچه‌های خیریه» خطاب می‌کرد یا حتی کوچک‌ترین اشتباهی را که می‌کنند، مسئولان مدرسه آن‌قدر بزرگ جلوه می‌دهند که کاملا بیشتر از حد واقعی آن است. گاهی از ثبت‌نام آنها در مدارس هم سر باز می‌زنند و آنها را جدا از بقیه دانش‌آموزان در نظر می‌گیرند که گاهی با حس تحقیر برای آنها همراه است. برای همین کودکان ما اصلا دوست ندارند کسی متوجه شود آنها بچه بهزیستی هستند و متأسفانه این روند هنوز هم در بسیاری از مدارس ادامه دارد.

مدرسه بابت آنکه بچه بهزیستی بودیم‌ ما را خیلی اذیت کرد

وقتی شروع به گفتن می‌کند، خاطراتش انتهایی ندارد. تجربه زندگی در مراکز شبه‌خانواده برای او مملو از حرف‌های نگفته است. از ترس فاش‌شدن هویت در کلاس درس تا ترس پیداکردن آدرس مرکزی که در آن زندگی می‌کرده، آن‌هم از طرف هم‌کلاسی‌هایش. اما حالا راحت از آن ترس‌ها حرف می‌زند. پسر جوانی که از سختی‌ها گذشته و همراه و همدل دیگر جوان‌هایی است که گذشته‌های سخت مانند خودش را پشت سر گذاشتند. از خاطرات مدرسه و بد‌رفتاری‌های مسئولان مدرسه می‌گوید که بعد از چند سال یادآوری آن هنوز جانش را می‌سوزاند: «بعضی از خاطرات را هرگز نمی‌توان فراموش کرد. ما چند نفری بودیم که از مرکز شبه‌خانواده به مدرسه می‌رفتیم و همیشه حواس‌مان بود تا کسی متوجه نشود که ما همه از مرکز می‌آییم، اما مسئولان مدرسه بدون هیچ درکی بابت این موضوع ما را اذیت کردند. مثلا در صف یا پشت میکروفن مدرسه می‌گفتند بچه‌های بهزیستی به مددکارتان بگویید فلان روز برای جلسه بیاید یا پول فلان چیز را پرداخت کند‌. یک چیز دیگر که همیشه برای من پر از استرس بود، سؤال‌های روز اول مدرسه بود که معلم از همه می‌خواست درباره شغل پدرشان توضیح دهند. همیشه این موضوع برای ما سخت بود، چون خیلی از ما نمی‌دانستیم اصلا پدر داریم یا نه، پدرمان کجاست و برای همین نمی‌دانستیم چه پاسخی باید بدهیم. در پاسخ به چنین سؤالاتی ما مجبور بودیم سر کلاس به معلم دروغ بگوییم».

زندگی بیشتر کودکان مراکز شبه‌خانواده با ترس از فاش‌شدن هویت همراه است؛ شرایطی که هیچ سهمی در آن نداشتند و رفتار غیر‌تخصصی مدارس گاه این رنج را برای آنها بیشتر می‌کند. مانند این پسر جوان که از نگرانی‌هایش حتی بعد از زنگ آخر مدرسه می‌گوید: رفتار مدیران مدرسه گاهی باعث می‌شد تا بقیه بچه‌ها شک کنند ما بچه بهزیستی هستیم و برای همین زنگ آخر‌ به دنبال ما می‌آمدند تا مطمئن شوند به بهزیستی می‌رویم یا نه. خیلی وقت‌ها مجبور بودیم ساعت‌ها در کوچه و خیابان محل راه برویم تا نتوانند محل زندگی ما را پیدا کنند. جالب اینکه بابت همین تأخیرها که دیرتر به مرکز می‌رفتیم‌ هم شکل دیگری تنبیه می‌شدیم که یادآوری همه آنها واقعا دردناک است‌.

یا ثبت‌نام نمی‌کنند و طرد می‌کنند یا ترحم و محبت اضافی می‌کنند

مددکارهای بسیاری معمولا از نوع مواجهه مسئولان مدارس با کودکان آسیب‌دیده و در معرض آسیب گله دارند. از موانع برای ثبت‌نام تا رفتارهایی که تفکیک و‌ جداسازی بین دانش‌آموزان در آن به حدی است که‌ گاهی منجر به ترک تحصیل خود‌خواسته کودکان می‌شود. یکی از موارد آن، نحوه برخورد سیستم آموزشی و‌ مدارس با کودکان مراکز شبه‌خانواده است. «سونیا مرزآرا»، مدیر فنی مرکز نگهداری، نیز به همین مسائل اشاره می‌کند و در بخشی از گفت‌وگو با «شرق» اضافه می‌کند: «همان اندازه که شرایط خوب آموزشی این کودکان برای ما و بهزیستی مهم است، باید برای آموزش‌و‌پرورش هم مهم باشد. اما آنچه ما شاهد هستیم، چنین موضوعی کاملا به رویکرد مدیر مدرسه بستگی دارد. اگر مدیران مدارس دید مثبتی به مراکز شبه‌خانواده داشته باشند، با ما همکاری می‌کنند. به‌راحتی کودک را ثبت‌نام می‌کنند و ما دیگر با چالش‌هایی مثل الزام به ارائه پرونده کودک یا مسائل مربوط به شناسنامه را نداریم. اما در مواردی که مدیر نخواهد همکاری کند، حتی اگر ما از آموزش‌و‌پرورش نامه هم به مدرسه ببریم، ما را قبول نمی‌کنند. در این سال‌ها بارها از چنین مدیرانی شنیدم که اگر وزیر و رئیس‌جمهور هم نامه بیاورند‌ باز ما کودک شما را ثبت‌نام نمی‌کنیم. ما به قانون محکمی نیاز داریم تا پشت ما باشد که وقتی به مدارس مراجعه می‌کنیم، محکم بایستیم و بگوییم این پرونده کودکان مراکز شبه‌خانواده است و شما موظف هستید آنها را ثبت‌نام کنید که از همین طریق بتوان کودک را بدون مسئله‌ و اینکه از مدرسه عقب بماند، ثبت‌نام‌ کرد».

این مسائل گاهی حتی بعد از ثبت‌نام و‌ حین سال تحصیلی هم ادامه دارد که این مسئول فنی به آن اشاره می‌کند: «خیلی وقت‌ها کاری که بچه‌های ما در مدرسه انجام می‌دهند، خیلی بزرگ‌تر از واقعیت نشان داده می‌شود. به همین اندازه برخوردی هم که با آنها می‌شود، بزرگ‌تر از حد انتظار است. ما مسائل به‌مراتب حادتری را گاهی‌ بین دانش‌آموزان دیگر می‌بینیم، اما برخوردی که با ما در مقایسه با والدین دیگران می‌کنند، متفاوت‌تر است و این برای ما بسیار ناراحت‌کننده است. اما به طور کلی ما با دو رفتار نادرست مواجه هستیم: یا رفتار ترحمی یا تبعیض‌هایی از جنس نخواسته‌شدن که کودکان ما در مدرسه دریافت می‌کنند.

همین که بچه‌های ما را معمولا در مدارس، سخت ثبت‌نام می‌کنند و یکی از دغدغه‌های مدیران همین است که اگر والدین دانش‌آموزان متوجه این موضوع شوند، نوعی از همین تبعیض است که از عکس‌العمل والدین ترس دارند. از طرف دیگر هم رفتارهایی کاملا در طرف دیگر این طیف وجود دارد که آن‌هم به اندازه خود آسیب‌زا‌ست. رفتارهای ترحم‌برانگیز مثل دادن هدایای مختلف و بدون حساب‌و‌کتاب به کودکان ما که عزت نفس کودک را زیر سؤال می‌برد. هدایایی که دقیقا همان وسیله را دختران ما دارند یا دادن خوراکی به آنها. از آن بدتر درباره مسائل درسی است که گاهی به دلیل همین ترحم، آن سخت‌گیری را که باید با همه داشته باشند‌ با بچه‌های ما ندارند. این موضوع تبعات بسیار بدی برای بچه‌ها خواهد داشت. هرچند خیلی از مواقع مسئولان مدرسه با ما همدلانه برخورد می‌کنند، اما اگر حمایت قانونی محکمی داشته باشیم، اصلا برخی از این مسائل که مطرح شد، پیش نخواهد آمد و کارها ساده‌تر به سرانجام می‌رسد. خیلی ساده، درباره رفتار ترحمی باید زمینه برابری بین بچه‌ها وجود داشته باشد تا کودکان ما هم با واقعیت جامعه روبه‌رو شوند؛ چون همین رفتارهای ناسالم با آنها خیلی‌ وقت‌ها توقع آنها را بالا می‌برد، در‌صورتی‌که واقعیت جامعه چنین رفتاری با آنها نخواهد داشت و همین جلوی آمادگی آنها برای ورود به جامعه را می‌گیرد. در برخورد با اشتباهات‌شان آسان‌گیری‌هایی می‌شود که تصور می‌کنند پس اگر در جامعه هم مرتکب خطاهای کوچک و بزرگ شوم، با من به‌آسانی رفتار می‌شود، در‌صورتی‌که این‌طور نیست. مثلا در کارنامه کودک ما همه درس‌ها را خیلی خوب دریافت کرده ولی وقتی بررسی می‌کنیم، می‌بینم اصلا در حد خیلی خوب نبوده. از معلم که پیگیری می‌کنیم، متوجه می‌شویم به دلیل رفتار ترحمی که داشته‌ همه نمرات این بچه را خیلی خوب داده است. هر‌چند‌ با همکاری اولیا و وجود برخی تیم‌های مدارس این موارد می‌تواند به‌مرور کم‌رنگ‌تر شود».

سیستم آموزشی که آموزش ندیده است

وجود چنین تمایزهایی‌ بین کودکان، به‌ویژه در فضای مدرسه با تبعات بسیاری همراه خواهد بود. «ایوب اسلامیان»، پژوهشگر حوزه مددکاری، هم در گفت‌و‌گو با «شرق» دقیقا به همین موضوع اشاره می‌کند: «به نظر می‌رسد مدارس این کودکان را از جنس دیگری می‌بینند که متأسفانه این تمایز اصلا مثبت نیست؛ چون از یک نگاه پایین و انگ‌زننده ناشی می‌شود. در‌واقع این کودکان قربانی‌هایی خواهند شد که در صورت وقوع هر اتفاق ناگوار در فضای مدرسه اول از همه و بدون بررسی‌های اولیه انگشت اتهام به سمت آنها خواهد رفت. به نظر می‌آید به دلیل آن نگاه منفی و انگاره‌های نادرست که به صورت تاریخی در ذهن ما ایجاد شده، این بچه‌ها از خانواده‌های خاص بیرون آمده‌اند. مدارس هم با همین انباشت کلیشه‌ها درباره کودکان بی‌سرپرست و بدسرپرست سروکار دارند که مثلا بچه‌های بهزیستی شرور هستند و کودکان دیگر را باید از آنها مصون نگه داشت. درصورتی‌که هیچ‌کدام مبنایی ندارد و اساسا چنین تفکیکی غلط است».

با وجود این شکل دیگری از این تفکیک رفتارها، اعمال ترحمی و محبت‌های بدون مدیریت در سیستم آموزشی و مدارس است که اسلامیان به آن هم اشاره می‌کند: نوع دیگری از رفتار هم وجود دارد که به آن حمایت ناسالم می‌گوییم. به طور مثال من از روی ترحم و دل‌سوزی قصد دارم کمکی به این کودکان بکنم. درحالی‌که اصلا کمک نیست و اتفاقا مصداق حمایت ناسالم است. مثلا هنگام نمره‌دادن معلم به دانش‌آموزان این موضوع دیده می‌شود. درحالی‌که یکی از اهداف امتحان و نمره‌دادن به دانش‌آموز برای مسئولیت‌پذیر‌کردن کودک است. وقتی همین‌طور معلم به کودک نمره می‌دهد، نشان هیچ حمایتی در آن دیده نمی‌شود؛ چون احتمالا کودک در مقاطع بالاتر به دلیل نداشتن سواد کافی با مشکل مواجه می‌شود.

این نگاه‌های دو سمت طیف، همه‌جا وجود دارد. مثلا برخی می‌گویند کودکان کار مجرم و بزه‌کار هستند و عده‌ای دیگر کاملا با این کودکان ترحمی برخورد می‌کنند که در هیچ‌کدام حد تعادلی وجود ندارد. بنابراین مدارس باید در حوزه کودک نگاه واقع‌بینانه داشته باشند. باید بپذیریم که بدسرپرست یا بی‌سرپرست‌بودن بچه به‌تنهایی مسئله نیست. حال اگر این کودک مثلا در فضای مدرسه پرخاش می‌کرد یا افسرده بود، حالا مسئله می‌شود و باید به آن بپردازیم. وقتی بچه درسش را می‌خواند و در مقایسه با دانش‌آموزان دیگر چالش خاصی نداشته باشد، چرا باید باز او را منفک کرد و بگوییم این کودک آسیب است و به او برچسب و لیبل بزنیم؟

همچنین این پژوهشگر به موضوع دیگری اشاره می‌کند که در تربیت کودکان نقش پر‌رنگی دارد. ایشان درباره قوه تعقل و تأثیر رفتار مسئولان مدارس با کودکان شبه‌خانواده روی دیگر کودکان اضافه می‌کند: «رفتار مدارس با کودکان مراکز شبه‌خانواده در شکل‌گیری نگاه دیگر دانش‌آموزان بسیار اهمیت دارد. مثلا همین مورد که گاهی در مدرسه صف آنها را جدا می‌کنند و تفکیک‌های مختلفی که صورت می‌گیرد، این نشانه‌ را در کودکان دیگر ایجاد می‌کند که منجر به شکل‌گیری رفتارهای نادرست بین آنها می‌شود. بنابراین مدارس دید درستی به کودکان ندارند و ناآگاهی آنها عواقب به همراه دارد. مثلا شناخت کافی از کودک کار ندارند و اطلاعات اشتباه به دانش‌آموزان داده می‌شود. باید درباره مسائل اجتماعی و پدیده‌های مختلف آگاهی مسئولان مدارس بالا برود. در طرح نظام مراقبت دانش‌آموزی هم بحث بیشتر بر سر افسردگی و استرس کودکان است. درواقع خیلی به این گروه از کودکان پرداخته نشده است و بعد اجتماعی آن هنوز ضعیف است و هیچ‌گونه آگاهی به مدارس و آموزش‌و‌پرورش نداده‌ایم. در‌حالی‌که معلم باید رفتار درستی با کودک طلاق، کودکی که مثلا دارای والدین بیمار است یا یکی از والدینش را از دست داده، داشته باشد. به طور مثال بداند چون دانش‌آموزش پدر از دست داده، پس سر کلاس نباید بحثی مطرح کنم که باعث رنجش آن کودک شوم. ما باید به فردیت تمام کودکان احترام بگذاریم».

۲۱ آبان ۱۴۰۳

نظرات بسته است

جستجو
Generic selectors
Exact matches only
Search in title
Search in content
Post Type Selectors
آرشیو مطالب قدیمی