امروز:   خرداد ۱۲, ۱۴۰۴    
ما زنان در شبکه های اجتماعی
ژوئن 2025
د س چ پ ج ش ی
 1
2345678
9101112131415
16171819202122
23242526272829
30  
آخرین نوشته ها

با یاد خواهرم آهو دریایی بدون حجاب در مشهد

من همه این ها را از ترس از مردم و افزایش نارضایتی حتی بین نیروهای انتظامی می‌بینم. ناشی از مقاومت زنان و هزینه‌های بی‌شماری که دادند. حتی در نزدیکی حرم خادمی به دوستم گفته بود دمتون گرم. نگاه تعجب‌آمیز بعضی از زنان به ما پر از بهت و شگفتی بود. گویی از مقاومت ما یخ زده بودند و یا شاید قانع شده بودند که حجاب امری اختیاری است….

***

افرا بیهقی- نویسنده مهمان، فروردین ۱۴۰۴

در ایستگاه راه‌آهن تهران روسری سرم نیست، زنی که مسئول کنترل پوشش زنان است با صدای بلندی که گویا با نوچه‌اش طرف است می‌گوید شالم را سرم کنم،”باشه”‌ای می‌گویم و قصد دارم بدون حجاب رد شوم که بلندتر داد می‌زند که چمدانم را برگردانند! شال دور سرم را مانند تل می‌کنم و می‌اندازم روی سرم, داد می‌‌زند “درست سرت کن”. این بار منم داد می‌زنم: “درست سرم کردم”. نیروی انتظامی مستقر در باجه سرش را بالا می‌آورد و کسی که آن‌طرف گیت نشسته، دستگاه را روشن می‌کند تا زودتر رد شوم و می‌گوید:” جلوی این سرت کن بعد برو آن‌طرف‌تر و روسریت را بردار”.

جا می‌خورم و فکر می‌کنم چقدر تغییر صورت گرفته است و البته قصد من مقاومت تا لحظه‌ای است که هزینه‌اش بابت حکمی که دارم، زندان نباشد؛ چون اکنون از نظرم باید بیرون بود. بلند می‌گویم حق با آهو دریایی بود باید همه لباس‌هایم را دربیاورم.

داخل ایستگاه، زنان بدون حجاب کم و بیش حضور داشتند اما در صفی که من برای سفر به مشهد ایستاده بودم زن بی‌حجاب نبود. دم گیت خروج مرد مامور حراست باز داد زد: “حجاب سرت بزار” و من دستم را به سمت روسری بردم و گفتم به تو ربطی ندارد. زنی چادری که پشت سرم بود گفت :”در غرب هم اینطوری نیست”. گفتم:” خانم من به شما احترام می‌گذارم شما هم باید به من احترام بگذارید”

بدون حجاب سوار قطار شدم و در مسیر هم کسی مزاحمتی ایجاد نکرد. زن کنار دستی‌ام ولایی بود اما رفتارش محترمانه بود و با هم گرم صحبت شدیم. در ایستگاه مشهد هم مشکلی پیش نیامد. اسنب سوار شدم تا مقصد.

مشهد شهری متفاوت‌تر از قبل بود. در وکیل‌آباد و سجاد زنان بدون حجاب در تردد بودند، در ایستگاه‌های مترو از دیدن زنان جوان بی‌حجاب تعجب کردم. مشهد برای من شهری مذهبی بود و این‌بار انقلابی را در اینجا می‌دیدم.

همراه دوستانم تا نزدیکی حرم بدون حجاب رفتیم. یک جا کسی گفت :”زن زندگی آزادی”، پسر جوانی بود که با خنده گفت و نتوانستم بفهمم با چه نیتی گفته است.

در مسیر نزدیک حرم حوزه علمیه زنان قرارداشت که همزمان با گذر ما تعطیل شدند. جمع زیادی بودند و از میانشان فقط دو زن جوان به تذکر دادن و بحث کردن با ما پرداختند. گفتیم که نباید دخالت کنند که حجاب اصلا اجباری نیست. به آنها گفتم:” اگر تو راست می‌گویی با این وضعیت امام رضا باید مرا سنگ می‌کرد پس چرا اتفاقی‌ برای من نیافتاد؟”، بهرحال راهمان را در پیش گرفتیم و رد شدیم.

به کیوسک نیروی انتظامی رسیدیم. زنان پلیس ما را دیدند بیرون آمدند و گفتند:” حجابتان را سرکنید”. ما هم گفتیم داریم رد می‌شویم و ماشین منتظر ماست. سوار شدیم و آنها هم جلوتر نیامدند.

من همه این سکوت‌ها و تعلل‌ها را ناشی از ترس از مردم و افزایش نارضایتی حتی بین نیروهای انتظامی می‌بینم. ناشی از مقاومت زنان و هزینه‌های بی‌شماری که دادند. حتی در نزدیکی حرم خادمی به دوستم گفته بود دمتون گرم. نگاه تعجب‌آمیز بعضی از زنان به ما پر از بهت و شگفتی بود. گویی از مقاومت ما یخ زده بودند و یا شاید قانع شده بودند که حجاب امری اختیاری است.

مرد کهنسالی با کلمه” کثافت”خطابم کرد، من هم بلند فریاد زدم:” کثافت خودتی” چون از نظر من چنین افرادی که حریم دیگران را رعایت نمی‌کنند باید هزینه دهند.

روایتم را در آستانه ۸ مارس نوشتم تا بگویم اعتراض و مقاومت مدنی کارساز است.

کانال علمی مطالعات زنان

 

۲۱ فروردین ۱۴۰۴

نظرات بسته است

جستجو
Generic selectors
Exact matches only
Search in title
Search in content
Post Type Selectors
آرشیو مطالب قدیمی