همکاران مرد، من را تحقیر میکردند
برای من درد و رنج زمانی آغاز شد که نابرابری را با تمام گوشت و خون حس کردم اما آنقدر شور و شوق داشتم و امید به تغییر، که این نابرابری را بخشی از تلاشم برای دگرگونی شرایط موجود لحاظ میکردم. ولی به مرور زمان یاد گرفتم که تلاش من بی نتیجه است. برای من درد از آنجایی آغاز شد که عامدانه نادیده گرفته میشدم و دست و پا زدنم برای احقاق حق خودم بیفایده بود. …/
****
افسون حضرتی
روزنامهنگار ورزشی
من راوی رنجم. یک رنج ۲۷ ساله که نه توان دل کندن از آن را دارم نه دیگر توانی برای تحمل سختیهایش. از روزگاری که دختری ۱۹ ساله بودم از فوتبال مینوشتم و هنوز هم مینویسم. ولی بیش از دو دهه است که زیر ستم سردبیر و دبیران مردی کار کردهام که غرق در غرور و کبر خود حتی یک تشکر هم نکردهاند.
در زمان جوانی تحقیرم می کردند که «مغز نخودی» هستی و «کم فهم»، امروز که به بازنشستگی نزدیکم، تجربه دارم، جایزه بینالمللی دارم، کتاب ترجمه کردم، تدریس میکنم، صدها کتاب خواندهام، همان مردان در قبای دیگری تلاش میکنند که مثل یک کارآموز با من رفتار کنند تا «منیت»ها و کمبودهایشان را جبران کنند. کمترین حقوق، بدون پاداش، بدون بیمه و بیشترین کار، سهم من از روزنامهنگاری بود.
برای من درد و رنج زمانی آغاز شد که نابرابری را با تمام گوشت و خون حس کردم اما آنقدر شور و شوق داشتم و امید به تغییر، که این نابرابری را بخشی از تلاشم برای دگرگونی شرایط موجود لحاظ میکردم. ولی به مرور زمان یاد گرفتم که تلاش من بی نتیجه است. برای من درد از آنجایی آغاز شد که عامدانه نادیده گرفته میشدم و دست و پا زدنم برای احقاق حق خودم بیفایده بود.
بیهودهنویسی کار روزانه من در محل کار است. مثل یک کارمند وارد دفتر میشوم، انگشت میزنم، ۸ ساعت کاریام را پر میکنم و در نهایت مُشتی چرندیات را به اسم روزنامهنگاری، توصیهای و سفارشی سر همبندی میکنم که بهانه دست کسی ندهم.
در خلوت خودم کتاب میخوانم، ورزش میکنم، موسیقی گوش میکنم و به سبک استادانم مینویسم تا روزنامهنگاری در من نمیرد. من زنده هستم تا وقتی مینویسم. راضی و خوشحالم. همانطور که دوست دارم مینویسم. نوشتن درباره فوتبال، زنان، کودکان و مردم.
منبع: باشگاه روزنامهنگاران
۱۰ خرداد ۱۴۰۴