امروز:   بهمن ۱۲, ۱۴۰۳    
ما زنان در شبکه های اجتماعی
ژانویه 2025
د س چ پ ج ش ی
 12345
6789101112
13141516171819
20212223242526
2728293031  
آخرین نوشته ها

انعکاس رنج زنان در داستان «بچه‌های قالیبافخانه»‏

بافت قالی در روستاها، بیشتر بر عهده زنان و کودکان ‏بوده است که به علت شرایط سخت کاری، ساعات کار طولانی و محیط‌های نامناسب، کوچک و ‏غیربهداشتی کارگاه‌های مستقر در زیرزمین‌ها، بیماری‌های متعددی چون کم‌بینایی، اختلالات اسکلتی، ‏روماتیسم و مشکلات تنفسی را برای آنها به همراه داشته است. نویسنده، در مقدمه کتاب توضیح می‌دهد که این شخصیت‌ها، حاصل تخیل او نیستند…/

قالیبافی، یکی از هنرهای سنتی پرسابقه و معروف در خطّه کرمان است. در موارد متعدد، کسب منافع ‏اقتصادی افزونتر،‌ عاملی بوده که موجب می‌گشته است صاحبان کارگاه‌های قالیبافی، با پرداخت وجهی به ‏والدین، کودکان را از سن پایین برای کار اجیر کنند. بافت قالی در روستاها، بیشتر بر عهده زنان و کودکان ‏بوده است که به علت شرایط سخت کاری، ساعات کار طولانی و محیط‌های نامناسب، کوچک و ‏غیربهداشتی کارگاه‌های مستقر در زیرزمین‌ها، بیماری‌های متعددی چون کم‌بینایی، اختلالات اسکلتی، ‏روماتیسم و مشکلات تنفسی را برای آنها به همراه داشته است.

هوشنگ مرادی کرمانی در کتاب ‌‏«بچه‌های قالیبافخانه»، گوشه‌ای از این رنج و تلخی را در برابر نگاه خواننده قرار می‌دهد. این کتاب که در ‏دهه ۱۳۵۰ نگارش شده شامل دو داستان بلند است و از ناملایماتی می‌گوید که به دلیل فقر و شرایط ‏نابسامان اقتصادی، گریبانگیر قشر محروم می‌شود. ‏

در خلال داستان‌های اصلی و در طی گفت‌وگوی شخصیت‌ها، گوشه‌هایی از رنج زنان و کودکان بازگو ‏می‌شود: لیلو (لیلا) مادری است که باید رضایت دهد تا به دلیل بدهی شوهر، پسر دردانه و هفت‌ساله‌اش ‏را برای قراردادی چندساله، به کارگاه قالی‌بافی در روستایی دیگر بفرستند؛ نیّرو (نیّر)، مادری سیزده، ‏چهارده‌ساله با نوزادی زرد و بیمار و گریان که ناچار است برای کسب لقمه نانی، همراه با کودکش به کار در ‏کارگاه ادامه دهد. عفتو (عفت)، دختر جوان بیست‌ساله‌ای با پاهایی فلج که شانزده سال است که هر روز ‏صبح، برای کار به کارگاه آورده می‌شود. رضو (رضا)، کودکی که در قالیبافخانه مشغول به کار و زندگی ‏است، از زمان بارداری مادرش به کارگاه فروخته شده است با این شرط که از پنج سالگی برای کار بیاید. ‏رخسارو (رخساره) دختر زیبایی بوده است که بارها مورد دست‌درازی پسر صاحب کارگاه قرار گرفته، بیمار ‏شده و در جوانی مرده است.‏

محوریت ماجرا در داستان دوم، به اسدو (اسد) و همسرش خجیجه (خدیجه) مربوط می‌شود. مادر خدیجه، ‏زنی که سختی روزگار، لاغر و چروکیده‌اش کرده، همه آرزوهایش را برای دخترش می‌خواهد. خدیجه که از ‏سه چهارسالگی، هر روز پشت دار قالی نشسته، دچار مشکل اسکلتی شده، پاهایش کج شده و ستون ‏فقراتش، خمیده است. خدیجه باردار است و جز فقر و بیکاری شوهر، یکی از نگرانی‌های بزرگ او این است ‏که کودکش سالم به دنیا خواهد آمد یا نه؟ و چه تلخ است وقتی می‌گوید: «هر کی مث من بوده، یا بچه‌ش ‏مرده، یا خودش سرزا رفته، یا هر دو تاشون…»‏

نویسنده، هوشنگ مرادی کرمانی، در مقدمه کتاب توضیح می‌دهد که این شخصیت‌ها، حاصل تخیل او نیستند بلکه گوشه‌ای از زندگی همشهری‌ها و همولایتی‌های ‏قالیبافش را روایت می‌کنند و نگارش این کتاب، نوعی «ادای دین» به این آدم‌ها بوده ‏است؛ قصه زندگی آدم‌هایی نازنین با چهره‌هایی مهربان، ساده و دردکشیده و لهجه کرمانی، ‏مرادی کرمانی در مقدمه چاپ مجدد کتاب، می‌نویسد: حرف زدند و گفتند و تعریف کردند و حتی برایم ‏نوشتند ریز به ریز، تا من چفت و بست و خط قصه‌ای از دویست صفحه یادداشت درهم و برهم، پیدا کردم و ‏اسمش را گذاشتم: «بچه‌های قالیبافخانه».‏

انسیه موسوی، ارشد تاریخ هنر
کانال علمی مطالعات زنان

۲۲ مرداد ۱۴۰۱

نظرات بسته است

جستجو
Generic selectors
Exact matches only
Search in title
Search in content
Post Type Selectors
آرشیو مطالب قدیمی